tag:blogger.com,1999:blog-4234704294842336712.post1180816959852940770..comments2024-01-16T00:13:40.797+01:00Comments on هَمِـستَگان: دیکتاتوری پرچم، یا پرچم ِ دیکتاتوری؟<b>مزدک بامدادان</b>http://www.blogger.com/profile/14853013794863822612noreply@blogger.comBlogger5125tag:blogger.com,1999:blog-4234704294842336712.post-32306778392097169622009-08-19T18:10:30.235+02:002009-08-19T18:10:30.235+02:00سلام ناشناس عزیز،
ببخشید راستش منظورتو نفهمیدم.
...سلام ناشناس عزیز،<br /><br />ببخشید راستش منظورتو نفهمیدم.<br /><br />رضاAnonymousnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-4234704294842336712.post-72954939915353641662009-08-18T08:26:46.259+02:002009-08-18T08:26:46.259+02:00از مطلب تان بهره بردم و از اینکه به من فرصت دادید ...از مطلب تان بهره بردم و از اینکه به من فرصت دادید که بیشتر فکر کنم ممنونم. پایدار باشید<br /><br />باز هم رضا ولی نه از اون رضا ها بلکه یک رضای دیگر که مشتاقانه میخواهد در راه دانستن و خواندن و آگاه شدن باشد.Anonymousnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-4234704294842336712.post-60325739016426450992009-08-16T19:29:12.955+02:002009-08-16T19:29:12.955+02:00مزدک مهربان،
یادت میاد ۱۳۵۷ را؟ حتما یادت میاد. م...مزدک مهربان،<br /><br />یادت میاد ۱۳۵۷ را؟ حتما یادت میاد. میدانم چی میگی بخدا. تو هم میدانی من چی میگم. شاید همین دردهای مشترک و مزمن ماست که همگی مون شدیم مثل هم. من دهان باز میکنم شما میفهمی میخوام چی بگم و جوابشو حاضر داری. مگر نه؟<br /><br />من هم میترسم اگر اینطور بشه. ولی یک چیز خیلی آرامم میکنه. یادته ۱۳۵۷ مذبیها با چه ولع جا میگرفتند؟ همهجا پر بود از اونا. زهرا خانم یادته چادر میبست کمرش تو دانشگاه را قرق میکرد؟<br /><br />۱۳۵۷ مشکل این بود که اینا به هر حال جزو لشکر انقلاب بودن نه دشمن. ما انسان متمدن بودیم اونا نه. تا ما خودمون را به سفره رسوندیم، گوشتها تمام شد و استخوان به ما رسید.<br /><br />مزدک عزیزم، یکی از زیبایئهای این جنبش همین است. نمیبینی؟ میدونم که میبینی ولی میترسی دوباره لشکر سلم و تور بخورند و ببرند. منم همینطور بخدا. ولی دوست عزیزم، این میهمانی دیگریست. مردم با خنده و لبخند جونشونو ریسک میکنن. هیچکس هم طلبکار از دیگری نیست. شاید من اشتباه میکنم ولی بنظرام ایندفعه تا آخر سفره میشه امید داشت غذا به من هم برسه چون واقعا نمیبینم آن تیپهای وحشی را این دور و بر.<br /><br />مزدک عزیزم، شاید همین آرامش و تمدن بینظیر است که صداهای بلند را کمی نازیبا جلوه میده. تو را نمیدانام ولی من ۱۳۵۷ را نمیبینم. حد آقل تا الان.<br /><br />مزدک جان فقط خواهشم از تو این است که به این یک نکته بر دیگر فکر کن: زهرا خانم دیگر اینطرف خط نیست. زهرا خانم الان دشمن است. گوش کن به این آرامشی که ما داریم. زیبا نیست؟<br /><br />ما نه تنها باهم هستیم، ... اصلا عین هم هم هستیم.<br /><br />ببخش منو که نمیتونم مثل تو قشنگ بنویسم. ببخش منو که شبیه نصیحت شد. میدونم که خودت میفهمی منظورم چیست. فقط خیلی حیفم میاد اختلاف ببینم در شماها که برای همه مینویسید و نگران میشم زیاد. همین،..<br /><br />با درود<br /><br />رضاAnonymousnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-4234704294842336712.post-55544996113453172262009-08-16T17:25:21.237+02:002009-08-16T17:25:21.237+02:00رضای گرامی، با درود!
من هیچ نیازی به هیچ پرچمی نم...رضای گرامی، با درود!<br /><br />من هیچ نیازی به هیچ پرچمی نمی بینم و تنها پرچمی که در گردهمائیها بدست می گیرم، عکس لحظه به خون تپیدن ندا است. <br /><br />من انقلاب 1357 را به چشم دیده ام و دیده ام که از دل این "حالا وقت این حرفها نیست" و "امروز فقط وحدت کلمه" همین جانور هراسناکی بیرون آمد که امروز میلیونها ایرانی نمی توانند بر گرده اش افسار بزنند. آنروزها وقتی که زنان ایرانی بری پرخاش به حجاب اجباری به خیابانها ریختند، کسانی مانند آقای گنجی، حتا در بین نیروهای مارکسیست گفتند که امروز باید همه در برابر امپریالیسم و دشمنان انقلاب متحد باشیم و این شعارها (حق آزادی پوشش) مسائل جنبی هستند که در آینده حل خواهند شد. آینده، که امروز دیگر گذشته شده است، نشان داد که کوتاه آمدن از اصول نخستین آسیب خود را به همان کوتاه آمدگان خواهد رساند.<br /><br />پرچم آینده می تواند سبز باشد، می تواند سپید باشد یا هر رنگ دیگری، پرچم ما حتا می تواند روسری ندا در لحظه بخن خفتنش باشد، ولی هیچکس نمی تواند به بهانه "وحدت کلمه" یا آنگونه که آقای گنجی می گوید "برای گرفتن بهانه سوء استفاده رژیم" به دیگران فرمان بدهد که پرچمشان چه باشد و برای درست نشان دادن سخن خود، نمادی را که یادگار هزاران سال فرهنگ و اندیشورزی است بدروغ "پرچم نظام پیشین" بخواند.<br /><br />با سپاس از مهر شما<b>مزدک بامدادان</b>https://www.blogger.com/profile/14853013794863822612noreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-4234704294842336712.post-77329743409960428292009-08-16T14:21:16.296+02:002009-08-16T14:21:16.296+02:00جناب آقای بامدادان،
با سلام و عرض ارادت به نوشته...جناب آقای بامدادان،<br /><br />با سلام و عرض ارادت به نوشتههای شما، مطلب اخیرتان را در مورد درخواست آقای گنجی، منطقی و استخواندار نیافتم. شاید تقصیر ز خودتان است که ما را به نوشته های قوی و استوار عادت داده اید.<br /><br />دوست عزیزم آخر این چه جدلیست؟ همهٔ مردم در ایران پذیرفته اند که نماد ما سبز است و نه چیز دیگر. به همین سادگی. حالا شما چه اصراری دارید که از بهم زدن این نظم دفاع کنید؟ آخر بیکارید مگر وقت عزیزتان را صرف چیزهای به کلی فرعی میکنید؟ من از شما انتظار دارم نگاهتان را از این جاده سبز منحرف نفرمأیید و به فکر ما سرنشینان باشید و سعی کنید همه چیز و همه جا را سبز کنید. فقط سبز. هروقت موسم رنگهای دیگر رسید، نشانههای آنرا همگی خواهیم دید.<br /><br />این انتظار بجأیست که ما از روشنفکرانمان و بخصوص شما با قلم شیوایتان داریم. خواهش میکنم توی ذوق ما نزنید که روا نیست.<br /><br />دوستدار شما،<br /><br />رضاAnonymousnoreply@blogger.com