5. ملت سازان، پیشینه سازی و بازی با آمار
پیشینه سازی: برای روشن شدن سخنم در باره پیشینه سازی، در همین آغاز کار نمونه ای می آورم. چندی پیش یکی از خوانندگان نوشته ای را برایم فرستاده بود، بنام "هورموز چهارم: شاه تركزاد ساسانى و هزار و پانصد سال حاكميت دولتى زبان تركى در ايران/ مهران بهاری". مرا با خود این نوشته کاری نیست. (1) می خواهم در اینجا تنها نمونه آشکاری از پدیده "پیشینه سازی" بدست بدهم؛ نویسنده بدنبال رسمی و دولتی کردن زبان ترکی در ایران است و برای آنکه به این خواسته خود پیشینه ای تاریخی بدهد و پذیرش آن را آسانتر کند، دست به کاری می زند که پژوهشگران جامعه شناسی تاریخ آنرا "پیشینه سازی" یا ری آرکائیزاسیون می نامند.
نمونه دیگر نوشته ای از ماشاء الله رزمی است، بنام "ریشه های ترک ستیزی در ایران" (2) که درست پس از ناآرامیهای خردادماه سال گذشته در ایران امروز چاپ شد، من به این نوشته از نگرهای دیگری نیز خواهم پرداخت، تا نشان دهم اگر باور به حقوق شهروندی و حقوق بشر در اندیشه تلاشگران یک جامعه ریشه های ژرف ندوانده باشد، چه کژراهه هایی برای رسیدن به یک خواسته درست در پیش گرفته می شوند. در اینجا نیز نویسنده ترکستیزی را پدیده ای می داند که بر سر بود و نبودش سخنی نیست و تنها باید بدنبال ریشه های آن گشت. رزمی ولی به همین بسنده نمی کند، او در کنکاش خود پیرامون ریشه های ترک ستیزی می نویسد: «چینیها ، روسها ، اروپائیها ، عربها و فارسها هر یک بشیوه خود و بدرجات مختلف، دارای اخلاق ترک ستیز هستند». اگر این سخن را درست بپنداریم، باید بپذیریم که بخش بزرگی - بخش بسیار بزرگی (چینیان به تنهائی 1،2 میلیارد تَنند!) – از مردم جهان "ترکستیز"ند، که در پاسخ به چرائی این پدیده با سه گزینه روبرو خواهیم بود:
1. ملتهای نامبرده را ویژگیهائی است که آنان را نژادپرست و ترکستیز می کند،
2. ترکان را ویژگیهائی است که دیگران را چاره ای جز ستیز با آنان بجای نمی ماند،
3. این سخن برخاسته از پارانویا و "همه-شمن-پنداری" است.
راستی را این است که ترک ستیزی به همان اندازه در میان مردمان نامبرده یافت می شود که عرب ستیزی و یهودی ستیزی، و با نشان دادن این یا آن چهره بی خردی که سخنان نژادپرستانه (در باره هر کسی) بزبان می آورد، نمی توان "همه" مردمان یک کشور را ترکستیز نامید، بویژه آنکه نگارنده در اینجا سخن از "اخلاق ترک ستیزی" می گوید که من از اندردریافت آن ناتوانم و نمیدانم چگونه می توان "اخلاق" (و نه گرایش و اندیشه) ترک ستیزی داشت! البته کسی که پیشاپیش "همه" مردمان جهان را دشمن می پندارد و می نویسد: «ترک غیر از ترک دوستی ندارد» (این گفته از آتاتورک است!) نباید از دشمنی دیگران در شگفت شود.
به هر روی در اینجا سخن از ریشه های ترکستیزی است و رزمی با آوردن نمونه ای از کتاب پولاک در همان آغاز نوشته اش می خواهد بما نشان دهد که ترکها و فارسها دست کم از زمان ناصرالدین شاه قاجار تا کنون پیوسته در ستیز بوده اند و اگر راهپیمایان در تبریز و مرند فریاد برمی آورند که «فارس دیلی، ایت دیلی / زبان فارسی، زبان سگ» نگاه و اندیشه شان ریشه در تاریخ دارد، چراکه پولاک نوشته است: «سربازی ترک ... از پائین به سوی پنجره فریاد کشید: - شما سگ فارسها از کی جرئت کرده اید دشنه با خود بردارید ، اگر من شاه مملکت بودم به هیچ فارسی اجازه نمیدادم حتی یک سوزن با خود داشته باشد». بگمان من هر خواننده ای که حتا اندکی از خرد بهره داشته باشد، به این سخنان و به این گونه ریشه یابیها خواهد خندید، چرا که این پیشینه سازی ناشیانه بر پایه یادنوشتهای یک پزشک انجام می گیرد و از هر گونه ویژگی پژوهشی بی بهره است، آقای رزمی خود نیز مانند هر کس دیگری بی گمان در زندگیش بگومگوها و زدوخوردهای فراوانی را میان "ترک و فارس"، "کرد و ترک"، "لر و کرد" و ... به چشم دیده و بگوش شنیده است و آوردن نمونه ای از کتاب "پولاک" سرسوزنی بر ارزش جامعه شناختی-روانشناختی این دیده ها نمی افزاید.
پیشینه سازیهای این چنینی در میان نوشته های "هویت طلبان" بیشمارند و از آنجا که آوردن نمونه های بیشتر چارچوب این جستار را می شکند، من به همین اندک بسنده می کنم.، تا نشان داده باشم دست یازیدن به چنین شیوه هایی تنها و تنها نشانگر آن است که پیشینه سازان نه باور به حقوق بشر دارند و نه پایبندی به حقوق شهروندی. آنان می خواهند با این پیشینه سازیها بما بباورانند که "فارسها" و "ترکها" هیچگاه با هم همزیستی آشتیجویانه نداشته اند و از آغاز تاریخ دو ملت جدا بوده اند و به خون هم تشنه، و این ستیزه جوئی نیز تنها از سوی "فارسها" بوده است، پس بگذارید ما ملتمان را برداریم و براه خود برویم.
بازی با آمار: پس از آنکه پیشینه ملت بودن آذربایجانیان ساخته و پرداخته شد، باید به شمار آنان در ایران پرداخت، چرا که نژادپرستان جدائی خواه از ملت سازی آماجی جز جدائی آذربایجان از ایران نمی دارند و با افزودن بر شمار هموندان قبیله خودی، از سویی می خواهند به آنان روحیه ببخشند (که قبیله ما بزرگترین قبیله هاست!) و از دیگر سو در فردای جدائی از ایران بهره بیشتری از دارائی های این آب و خاک ببرند. در اینجا است که دانش آمار به بازی گرفته می شود:
اگر از هر هویت طلبی درسد ترکزبانان در ایران را بپرسید، خواهد گفت سی و هفت تا پنجاه درسد، و اگر بپرسید سرچشمه این آمار چیست، خواهد گفت تارنمای اتنولوگ دات کام. ولی اینرا تنها آن جوانان جویای نام تازه به میدان درآمده بشما نخواهند گفت، اندوه من همه از آن است که چهره های فرهیخته و دانشگاه دیده ای چون دکتر رضا براهنی و دکتر صدرالاشرافی نیز در نوشته هایشان از همین تارنما نمونه می آورند. من در نامه ای که یکسال پیش برای آقای براهنی نوشته بودم (3)، در پاسخ به این بخش از نوشته او که: « به رغم آنكه جمعيت آذري هاي ايران، طبق آمار بين المللي (نگاه كنيد به اتنولوگ دات کام در اينترنت) با 3/37 درصد جمعيت كل كشور، حتي سه درصد از جمعيت فارسي زبانان ايران بيشتر است ... » پرسیده بودم: «من نمیدانم سایت اتنولوگ این آمار را (آنهم با این دقت!!!) از کجا آورده و از این هم که سخن گفتن از آمار در کشور ما، در کشوری که رفتار همه دستگاههای حکومتی آن بر دروغ استوار است، بیشتر شوخی را میماند، میگذرم» در پاسخ به من کسی نوشته بود: «آقای بامدادان! مرجع این آمار سازمان ملل متحد و یونسکو هستند، اگر به مزاق شما خوش نمی آید، بروید یقه آنها را بگیرید و نه یقه آقای براهنی را». این سخن اگرچه بی پایه است (چرا که من می دانم در ایران، دست کم در سه دهه گذشته هیچ آمارگیری بر پایه زبان مادری انجام نگرفته است)، ولی هسته ای هر چند خُرد از درستی در خود دارد. برای من همیشه پرسشی بی پاسخ بود که چرا قبیله گرایان و ملت سازان از میان اینهمه پیامبر جرجیس را برگزیده و به او باور آورده اند؟ تا اینکه در نامه ای به سایت اتنولوگ از گردانندگان آن خواستم منابع آمار خود را برایم بفرستند، که چنین کردند و من نیز پاسخ آقای کنراد هارد را موبمو به داوری خوانندگان می گذارم:
Dear Mazdak
Thank you very much for your letter. Here are the sources that were used: E. Drower 1939; / R. Macuch 1965; /I. Garbell 1965; /T. Sebeok 1969, 1970; / G. Doerfer et al. 1971; / R. Oberling 1974; /D. L. Stilo 1981; / R. D. Hoberman 1988a, b
As you can see, they are not very up-to-date. If you have more up-to-date information you could share with us, we would appreciate it very much. Sincerely yours, Conrad Hurd
Managing Editor for the Ethnologue
در پاسخ به این نامه، من برای سایت اتنولوگ آمار سال 1991 خودشان را فرستادم و از آنان خواستم در همسنجی این دو آمار (با افزایش ده میلیون و پانسدهزار تن در شش سال!) علت آنرا بنویسند.
(Azerbaijani, South: [azb] 13,000,000 (1991) (4
(Azerbaijani, South: [azb] 23,500,000 (1997) (5
پاسخ آقای هارد چنین بود:
Dear Mazdak, Sorry we cannot help you further with this question. This information was posted by a previous editor, and it probably came from his personal communication with someone else, and was therefore not documented.
Regards Conrad Hurd
پرسش سوم من؛ «چگونه می توان بر پایه منابعی که تازه ترینشان بسال 1988 نوشته شده اند، آمار سال 1997 را بدست داد؟»، بی پاسخ ماند. ناگفته نماند که همین منبع آماری سال 1988، نیز برای پژوهش در باره زبانهای یهودیان براه اندازی شده است و نه برای پژوهشهای زبانشناسی و قومشناسی در ایران (6). اتنولوگ نه نهادی در سازمان ملل و یونسکو، که یک ان.جی.او وابسته به میسیونرهای کلیسای پروتستان و از همکاران نزدیک بنیاد ترجمه انجیل "وایکلیف" است. این سازمان در بسیاری از کشورها دفتر دارد و از همین رو از رایزنان سازمان یونسکو بشمار می رود. اتنولوگ هیچگاه خود در ایران دست به آمارگیری نزده است. پس با نگاه به آمار گویشوران زبانهای گوناگون در ایران، اتنولوگ را با این ویژگیهایی که برشماردم، حتا یک منبع دست سوم و چهارم نیز نمی توان بشمار آورد. (7)
در برابر این آمار که شمار پارسی زبانان را بزیر سی و پنج درسد و ترکزبانان را به بیش از چهل درسد رسانده است، همه منابع دیگری که من به آنان دست یابی داشتم، از شمار پنجاه (یا بیش از پنجاه) درسدی پارسی زبانان و بیست تا بیست و پنج درسدی ترکیزبانان (آذری، قشقایی، ترکمن و ..) سخن می گویند. آوردن همه نمونه ها کار این نوشتار را بدرازا می کشاند، برای مشت نمونه خروار می توان "کتابچه سازمان سیا"، "دانشنامه زبان کمبریج"، "دانشگاه نُهُم سپتامبر" (9 ایلول اونیورسیته سی-ترکیه)، "تلوزیون الجزیره" و "ویکی پدیا به زبانهای گوناگون" را نام برد. من در اینترنت به زبانهایی فارسی، ترکی، آلمانی، انگلیسی و عربی بدنبال آمار گشتم و از اتنولوگ اگر بگذریم، همه آنان آمار همسانی را در باره شمار گویشوران زبانهای گوناگون در ایران بدست می دهند. ولی برای آنکه بی یکسویه مانده باشم، آمار کتاب براندا شفر، "ایران و چالش کیستی آذربایجانی" را که سخت خوشایند قبیله گرایان افتاده است، در اینجا می آورم: «نزدیک به نیمی از ایرانیان غیر فارس هستند. ... بیست تا سی درسد آذربایجانی و دیگر ترکان، نُه درسد کرد، سه درسد بلوچ، دو و نیم درسد عرب، یک و نیم درسد ترکمن» (8)
با ابن همه، من خود نمی خواهم به همان دامی پای نهم که دیگران را از آن پرهیز داده ام. راستی را این است که در ایران هیچگاه یک آمارگیری سراسری بر پایه زبان مادری شهروندان انجام نگرفته است و هر گونه سخنی از درسدهای گوناگون چیزی جز گمانه زنی نخواهد بود، هرچه آمار دقیقتر، دروغ نهفته در پشت آن بزرگتر! من در نوشته پیشین خود نشان دادم که چرا آموزش زبان مادری و بکارگیری آن در کارهای روزمره ما را بسوی پیشرفت فرهنگی و گسترش همبستگی ملی می برد. من این را نه از ترس جدائی خواهان، که از سر پایبندی به حقوق شهروندی نوشتم، مرا نیازی به این نیست که بدانم در ایران چند تن به زبان براهوئی یا سنگسری سخن می گویند، تا از حق آنان برای آموزش و بکارگیری زبان مادریشان پشتیبانی کنم، بازی با آمار تنها بکار کسانی می آید که خود ریگی به کفش دارند و از استوار کردن خواسته های خود را بر حقوق شهروندی می هراسند، چرا که در اینباره دیگر به "اندک" نمی توان بسنده کرد و فرهنگ شهروندی اگر که نهادینه شود، تاروپود قبیله گرایی را از هم خواهد گسست. سخن در باره آمار را بایک زبانزد آلمانی بپایان می برم:
«هیچ آماری را باور مکن، مگر آنکه خود در آن دست برده باشی!»
خداوند دروغ، دشمن و خشکسالی را از ایران زمین بدور دارد
---------------------------------------------------------
1. نویسنده اگر سر سوزنی آگاهی از جهان پیرامون خود می داشت، دست به نوشتن چنین سخنانی نمی زد. اگر با ترک بودن مادر هرمزد (به گمان نویسنده) بتوان به دولتی بودن زبان ترکی در دربار ساسانیان رسید، آنگاه در اروپای سده های شانزده تا بیست، هیچگاه نخواهیم توانست بگوئیم زبان دولتی کدام کشور چه بوده است، از ماری آنتوآنت اطریشی در دربار فرانسه گرفته تا فیلیپ مونت باتن دانمارکی- آلمانی (شوهر الیزابت دوم) در دربار انگلستان. خنده دارتر از هرچیزی ولی داستان "مکزیک" خواهد بود، چرا که "فرانسویان" در سال 1864 ماکسیمیلیان "اطریشی"، برادر فرانس ژوزف از خاندان هابسبورگ را در آن کشور به پادشاهی رساندند!
2 .http://politic.iran-emrooz.net/index.php?/politic/more/9141
3 .http://www.iran-emrooz.net/index.php?/politic/more/8896
http://www.christusrex.org/www3/ethno/Iran.html .4
http://www.ethnologue.com/show_country.asp?name=Iran .5
6 .http://www.jewish-languages.org
7. گذشته از آن سازمانهای حقوق بشری سالهاست که بنیاد اس. آی. ال. را (که اتنولوگ سایت اینترنتی آن است) همکار کنسرنهای بزرگ نفتی می دانند. به گفته آنان اس. آی. ال. در راندن بومیان از سرزمینهای خویش و همچنین نابودی زبان آنان (زبانهای ایندیژن) در چارچوب "مسیحی سازی" و واگذاردن آن زمینها به غولهای نفتی، دست داشته است. گفته می شود این سازمان دست کم تا یکی دو دهه پیش پیوند تنگاتنگی با بنیاد راکفلر (از نام آورترین کنسرنهای نفتی جهان) داشته است. در این باره بنگرید به:
Nelson Rockefeller and Evangelism in the Age of Oil - Colby/Dennett/Collins, 1995
Iran and the Chalenge of azerbaijani Idendity .8
در برابر این آمار که شمار پارسی زبانان را بزیر سی و پنج درسد و ترکزبانان را به بیش از چهل درسد رسانده است، همه منابع دیگری که من به آنان دست یابی داشتم، از شمار پنجاه (یا بیش از پنجاه) درسدی پارسی زبانان و بیست تا بیست و پنج درسدی ترکیزبانان (آذری، قشقایی، ترکمن و ..) سخن می گویند. آوردن همه نمونه ها کار این نوشتار را بدرازا می کشاند، برای مشت نمونه خروار می توان "کتابچه سازمان سیا"، "دانشنامه زبان کمبریج"، "دانشگاه نُهُم سپتامبر" (9 ایلول اونیورسیته سی-ترکیه)، "تلوزیون الجزیره" و "ویکی پدیا به زبانهای گوناگون" را نام برد. من در اینترنت به زبانهایی فارسی، ترکی، آلمانی، انگلیسی و عربی بدنبال آمار گشتم و از اتنولوگ اگر بگذریم، همه آنان آمار همسانی را در باره شمار گویشوران زبانهای گوناگون در ایران بدست می دهند. ولی برای آنکه بی یکسویه مانده باشم، آمار کتاب براندا شفر، "ایران و چالش کیستی آذربایجانی" را که سخت خوشایند قبیله گرایان افتاده است، در اینجا می آورم: «نزدیک به نیمی از ایرانیان غیر فارس هستند. ... بیست تا سی درسد آذربایجانی و دیگر ترکان، نُه درسد کرد، سه درسد بلوچ، دو و نیم درسد عرب، یک و نیم درسد ترکمن» (8)
با ابن همه، من خود نمی خواهم به همان دامی پای نهم که دیگران را از آن پرهیز داده ام. راستی را این است که در ایران هیچگاه یک آمارگیری سراسری بر پایه زبان مادری شهروندان انجام نگرفته است و هر گونه سخنی از درسدهای گوناگون چیزی جز گمانه زنی نخواهد بود، هرچه آمار دقیقتر، دروغ نهفته در پشت آن بزرگتر! من در نوشته پیشین خود نشان دادم که چرا آموزش زبان مادری و بکارگیری آن در کارهای روزمره ما را بسوی پیشرفت فرهنگی و گسترش همبستگی ملی می برد. من این را نه از ترس جدائی خواهان، که از سر پایبندی به حقوق شهروندی نوشتم، مرا نیازی به این نیست که بدانم در ایران چند تن به زبان براهوئی یا سنگسری سخن می گویند، تا از حق آنان برای آموزش و بکارگیری زبان مادریشان پشتیبانی کنم، بازی با آمار تنها بکار کسانی می آید که خود ریگی به کفش دارند و از استوار کردن خواسته های خود را بر حقوق شهروندی می هراسند، چرا که در اینباره دیگر به "اندک" نمی توان بسنده کرد و فرهنگ شهروندی اگر که نهادینه شود، تاروپود قبیله گرایی را از هم خواهد گسست. سخن در باره آمار را بایک زبانزد آلمانی بپایان می برم:
«هیچ آماری را باور مکن، مگر آنکه خود در آن دست برده باشی!»
خداوند دروغ، دشمن و خشکسالی را از ایران زمین بدور دارد
---------------------------------------------------------
1. نویسنده اگر سر سوزنی آگاهی از جهان پیرامون خود می داشت، دست به نوشتن چنین سخنانی نمی زد. اگر با ترک بودن مادر هرمزد (به گمان نویسنده) بتوان به دولتی بودن زبان ترکی در دربار ساسانیان رسید، آنگاه در اروپای سده های شانزده تا بیست، هیچگاه نخواهیم توانست بگوئیم زبان دولتی کدام کشور چه بوده است، از ماری آنتوآنت اطریشی در دربار فرانسه گرفته تا فیلیپ مونت باتن دانمارکی- آلمانی (شوهر الیزابت دوم) در دربار انگلستان. خنده دارتر از هرچیزی ولی داستان "مکزیک" خواهد بود، چرا که "فرانسویان" در سال 1864 ماکسیمیلیان "اطریشی"، برادر فرانس ژوزف از خاندان هابسبورگ را در آن کشور به پادشاهی رساندند!
2 .http://politic.iran-emrooz.net/index.php?/politic/more/9141
3 .http://www.iran-emrooz.net/index.php?/politic/more/8896
http://www.christusrex.org/www3/ethno/Iran.html .4
http://www.ethnologue.com/show_country.asp?name=Iran .5
6 .http://www.jewish-languages.org
7. گذشته از آن سازمانهای حقوق بشری سالهاست که بنیاد اس. آی. ال. را (که اتنولوگ سایت اینترنتی آن است) همکار کنسرنهای بزرگ نفتی می دانند. به گفته آنان اس. آی. ال. در راندن بومیان از سرزمینهای خویش و همچنین نابودی زبان آنان (زبانهای ایندیژن) در چارچوب "مسیحی سازی" و واگذاردن آن زمینها به غولهای نفتی، دست داشته است. گفته می شود این سازمان دست کم تا یکی دو دهه پیش پیوند تنگاتنگی با بنیاد راکفلر (از نام آورترین کنسرنهای نفتی جهان) داشته است. در این باره بنگرید به:
Nelson Rockefeller and Evangelism in the Age of Oil - Colby/Dennett/Collins, 1995
Iran and the Chalenge of azerbaijani Idendity .8
Brenda Shaffer, Appendix S. 221
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر