سالگرد کودتای انتخاباتی در ایران با آغاز بازیهای جام جهانی فوتبال همزمان شده است. دوستداران فوتبال، بویژه آندسته از آنان که برای دیدن بازیها به ورزشگاه می روند، ندایی را که من برای فرنام این نوشته گزیده ام، می شناسند: نخست تماشاچیان یکسوی میدان فریاد می زنند "روبرو، آماده باش!". آنگاه شعاری سر می دهند که پاسخ آن را تماشاچیان بخش روبر می دهند و این رفت و برگشت شعارها تا پایان بازی میان دو سوی میدان هر بار با فریاد "روبرو آماده باش!" تکرار می شود. با اینکار تیم خودی فریادهای پشتیبانی و ستایش دوستداران خود را از دو سوی میدان می شنود و تیم روبرو نیز خود را در گازانبر دو سوی میدان گرفتار می بیند.
میدان نبرد آزادیخواهی نیز همانندیهای بسیاری با بازی فوتبال دارد. تیم سبزپوش ما با همه ستارگانش به میدان یک بازی یکسویه آمده است که در آن از داور و گردانندگان ورزشگاه و نگاهبانان همه و همه مزدور تیم سیاهپوش و سیاهدل جمهوری اسلامی اند، بازی بیدادگرانه ای که در آن سزای جوانمردی گلوله و شکنجه و مرگ است. راستی را چنین است که ما ایرانیان برون مرز، چیزی میان بازیکن و تماشاگریم. بازیکن، از آن رو که توانسته ایم با همبستگی فرا-قاره ای خود ندای رسای ملت و میهن خود باشیم و پیام آزادیخواهی آزادگان را به گوش جهانیان برسانیم، و تماشاگر از آن رو که ما در میدان خونین آن بازی نیستیم و از راه دور و بی هراس از گاز اشک آور و باتوم و گلوله برای پیروزی تیم مان فریاد برمی آوریم.
در این یکسال گذشته جنبش آزادیخواهی ایرانیان توانسته است کارنامه درخشانی از خود برجای بگذارد. ایرانیان در سرتاسر جهان بدور از گرایشهای دینی و قومی و سیاسی خود استوار و پایدار در کنار هممیهنانشان ایستاده اند و صدای آنان را در سرتاسر گیتی گسترانده اند، تا هم "جان بون جووی" برای جنبش ما بخواند و هم گروه "یو-تو" کنسرت خود را به رنگ سبز درآورد. این بازپخش صدا و سیمای راستین ملت ایران بدست فرزندان برومند این آب و خاک – که بخشی از آنان هرگز روی میهنشان را نیز ندیده بودند و در خاک فرنگ پای بر پهنه هستی نهاده بودند – بود که کمر بخش بزرگی از رهبران و سران جهان را به کرنش در برابر بزرگی و شکوه آزادگان خم کرد. نسیمی که از خیابانهای تفدیده تهران برخاسته بود، خواب چندین ساله کوچندگان به فرنگ را برآشفت و آنان را به خیابانهای اروپا کشاند تا جهانی بداند نه چادر سیاه نماد زنان ایرانی است و نه ریش ژولیده و یقه های چرک نشان مردان ایرانی. جهان توانست به تماشای انبوه ایرانیانی بنشیند که در رامش و آرامش پای در خیابانهای گیتی، از تورونتو تا پاریس و از مادرید تا جاکارتا نهاده بودند تا به جهانیان بگویند:
گمان مبر که به پایان رسید کار مغان
هزار باده ناخــورده در رگ تـاک است
دستآوردهای این جنبش سراسری را نباید دست کم گرفت. گذشته از آنکه بودن هرچه انبوهتر و پرشمارتر ما در خیابانهای اروپا و امریکا و دیگر بخشهای جهان هممیهنانمان را به پیروزی جنبش امیدوارتر می کند و به آنان پیام می دهد که تنها نیستند، همین "بودن" ما در خیابانهای شهر بیاد شهروندان و سیاستمداران کشورهای میزبانمان نیز می اندازد که آتش نبرد ایرانیان نه تنها خاموش و افسرده نیست، که از دل شراره های سرکشش هزاران هزار اخگر سوزان و تابناک به آسمان برمی جهد تا ندای آزادگان در سرتاسر گیتی طنین افکن شود.
ما هرگز نخواهیم توانست مانند ستارگان تیممان در میدان بدرخشیم، برد و باخت این بازی را زنان و مردان ایرانی اند که با کوبیدن پی در پی توپ به تور دروازه تیم کودتا رقم خواهند زد. اگر نمی توانیم برای تیممان و در میدانی به پهنای ایران زمین بازی کنیم و تیم روبرو را در خانه خودمان در هم بکوبیم، پس دست کم پشتیبانان خوبی باشیم و به نشستن در جایگاه تماشاگران بسنده نکنیم و از سرتا بپا در در پیش پای بازیکنان تیممان برپای ایستیم و نشان دهیم که هم در برد و هم در باخت چون یک تن یگانه بپای آنان خواهیم ایستاد و پشتیبان و یار و یاورشان خواهیم بود، تا در روزانی نه چندان دور پیروزی را به جشن بنشینیم و بر جام قهرمانی بوسه زنیم.
تیم ما فردا بازی دیگری در پیش دارد، فردا چه تیم سبزپوش آزادگان به میدان بیاید و چه در خانه بماند، ما باید با همه توان خود و هرچه انبوه تر و پر شمارتر به خیابانهای شهرمان برویم و بگذاریم که هر کسی با پرچم و نماد و نشان خود بما بپیوندد، تا فریاد پشتیبانی ما گوش جهان را پُر، که کَر کند.
تیم سبزپوشمان تنها چند گام از قهرمانی دور است، فردا به خیابان برویم تا آتش امید در دل ستارگانمان دو باره شراره بر کشد:
"روبرو، آماده باش!"
خداوند دروغ، دشمن و خشکسالی را از ایران زمین بدور دارد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر