۱۳۹۵ فروردین ۱۶, دوشنبه

نبیرگان ابن‌هشام - دو

به بهانه انتخابات هفتم اسفند

هنگامی که من از پیچیدگیهای سیاست جهانی سخن می‌گویم و از این سخن پیشینیان که «صورتی در زیر دارد، آنچه در بالاستی»، برخی از خوانندگان پاسخی جز "تئوری توطئه" ندارند. بگذارید به نمونه‌ای بپردازم، که هم‌اکنون و در برابر چشمان ما رخ می‌دهد:
چرا اروپا و امریکا که توانسته بودند ج.ا. را با بستن سویفت (1) بزانو درآورده و یوغهای سنگین بر گردنش بنهند، همین رفتار را با داعش در پیش نمی‌گیرند؟ برنامه "کنتراسته" (2) در سوم مارس 2016 بدین می‌پردازد که بانکهای شهرهای زیر فرمانروائی ابوبکر بغدادی بی هیچ کم‌وکاستی به همه پیوندهای بانکی جهان دسترسی دارند و کسی نیز بدنبال بستن این درب بر روی آنان نیست و به دیگر سخن تروریستهای بروکسل می‌توانند هزینه ترورهای خود را از همین راه از شهر رقه دریافت کرده باشند. هنگامی که من از پیوندهای پیچیده امپراتوری پول و سرمایه با سیاست و جنگ سخن می‌گویم، نگاهم به چنین پدیده‌هایی است. آیا شگفت‌انگیز نیست که خزانه‌داری امریکا درست در همان روزهایی که فریاد همگان از رزمایش موشکی سپاه پاسداران بر آسمان است، گرایش خود به همکاری پولی (دلاری) با ج.ا. را آشکار می‌کند؟

باری، واژه "مهندسی انتخابات" بی‌گمان برای ما ایرانیان واژه ناشناخته‌ایی نیست. آنچه که باید بزیر نگاه تیزبین گرفته شود ولی برنامه‌ریزی ج.ا. در ده سال گذشته است؛ مهندسی از یک دهه پیش به این سو آغاز شده است و آن را نباید تنها به جابجائی رأیهای مردم و دستکاری در شمارش آن فروکاست. یک از پایه‌های بنیادین این مهندسی را انبوه چهره‌های گریخته به اروپا و امریکا می‌سازند، که یک روز با نمایش "آزادی یواشکی" به میدان می‌آیند و دیگر روز، سبزها را بنفش می‌کنند و فردای آن همه را به "حذف مثلث جیم" فرامی‌خوانند. پیشاپیش ناگزیر از گفتم که نام‌بردن از این یا آن چهره سرشناس سیاسی به چَم این نیست که من اینان را وابسته به ج.ا. می‌دانم. همانگونه که در نوشتار دیگری بنام "ما لعبتکان" (3) آورده‌ام، من بخش بزرگی از اپوزیسیون را بازیچه بازیهای امنیتی رژیم می‌دانم و در آن نوشته پیش از هرکسی بر خود خُرده گرفته بودم. سخن بر سر پیچیدگیهای سیاست و نگاه ابن‌هشامی ما به پدیده‌های پیرامونمان است.

بارها در نوشته‌های خود از "اپوزیسیون دلبسته" نام برده‌ام. مشت نمونه خروار این گروه مسعود بهنود است، که از هنگام آمدنش به اینسوی مرز هیچ بزنگاهی را برای پشتیبانی از جمهوری اسلامی از دست نداده است. هنوز خون ندا آقاسلطان بر زمین بود و هنوز جوانان زخم‌خورده ایران از درد کهریزک به خود می‌پیچیدند که بهنود با همکاری فرخ نگهدار در 27 تیر 1388 بناگاه دست عطاءالله مهاجرانی را گرفت و به میان تلاشگران اپوزیسیون آورد، تا او هر گونه گمانه‌ای را درباره پاکدستی و پرهیزگاری علی خامنه‌ای از میان ببرد و بگوید: «آیت الله خامنه ای را می شناسم به عنوان منتقد ایشان اقرار می کنم که یک نقطه خاکستری حتی نه تاریک در زندگی اقتصادی ایشان و خاندانشان نمی شود پیدا کرد» برای یادآوری آن دسته از نبیرگان ابن‌هشام که در پاسخم خواهند گفت: «مهاجرانی نیز بمانند هر انسان دیگری می‌تواند دگرگون شده باشد» باید یادآور شوم مهاجرانی همین امروز (02.04.2016) نیز سلمان رشدی را برای نوشتن رمان آیه‌های شیطانی سزاوار مرگ می‌داند و در اینباره کتابی نیز نوشته که چکیده آن را در تارنمایش (4) آورده است. بدیگر سخن مسعود بهنود با دستیاری فرخ نگهدار بدنبال آن بود برای رسیدن به آزادی با کسی همکار و همپیمان شود که دگراندیشان را آشکار و بی‌پرده سزاوار مرگ می‌داند. یک تن دیگر هم که به گروه شگفت‌انگیز پیوسته بود، عبدالکریم سروش بود که نامش با انقلاب فرهنگی و ویرانسازی زیرساختهای دانشگاهی و بیکار کردن استادان برجسته این آب‌وخاک پیوند جاودانی خورده است. بهنود ولی به همین بسنده نکرد، او در گفتگویی با صدای امریکا (12 تیر 1390)، یعنی تنها دوسال پس از آنهمه تبهکاریهای مافیای سپاه و بیت رهبری و هنگامی که رهنورد و کروبی و موسوی در زندان خانگی بسر می‌بردند، درباره انتخابات مجلس نهم گفت: «تصور من این است که 60 درصد مردم در این انتخابات شرکت خواهند نمود» در کنار سخنان شگفت‌آوری که بهنود گاه‌وبیگاه در بی‌بی‌سی بر زبان می‌آورد، جورچین یا پازل دلبستگی او به جمهوری اسلامی آنجا آشکارتر شد که در یک گفتگوی تلویزیونی با کامبیز حسینی گفت: «اصولا روشن‌فکر ایرانی بدون فرهنگ شیعی معنی نداره، چون وقتی معنی پیدا بکنه، اون‌ وقت همون چیزی می‌شه که ازش تو تفهیم روشن‌فکر غرب‌زده، الگوهای غربی، اینا رو می‌گیم». بهنود سپس برای آنکه هیچ چون‌وچرایی در دلبستگیش به ج.ا. برجای نگذارد، در یک میزگرد دیگر در بی‌بی‌سی درباره مصطفا چمران (فرمانده سرکوب در کردستان) و قاسم سلیمانی (فرمانده سپاه قدس) چنین گفت: «این سردارهای عارف، که توی تاریخ ایران هم زیاد بودند، فراوون بودند توی تاریخ گذشته ایران و حضور داشتند، یک نمونه آخریش مصطفا چمران بود و الان آقای سلیمانی است». و چه جای شگفتی که بهنود از یکسو جایگاه ویژه‌ای در بنگاه خبرپراکنی بی‌بی‌سی داشته باشد و از سوی دیگر برای نبیرگان ابن‌هشام "استاد بزرگوار" و "میرزای پیر شهر" و "پدر روزنامه‌نگاری" باشد. آوردن نمونه‌های بیشتر، چارچوب این نوشته را خواهد شکافت و به گمانم همین یک نمونه خود گویای همه چیز است.

تا هنگامی که ج.ا. بر "حق مسلم" خود پایفشاری می‌کرد، دلبستگان نیز می‌گفتند و می‌نوشتند چرا باید اسرائیل که یک کشور زورگو و اشغالگر است، جنگ‌افزار هسته‌ای داشته باشد، و ج.ا. که تا کنون آغازگر هیچ جنگی نبوده است، نداشته باشد؟ ولی از روزی که بادنمای سیاست در تهران سوی دیگری را نشان گرفت و رهبر فرمان به نرمش قهرمانانه داد، همه اینان بسیج شدند تا از پیمانی که هیچکسی از درونمایه‌اش آگاهی نداشت، سندی بر خردورزی سردمداران ج.ا. بسازند و شادمان از این باشند که ج.ا. از "حق مسلم" خود چشم‌پوشی کرده است.

چرا کسانی چون فرخ نگهدار و مسعود بهنود و اکبر گنجی و همانندانشان اینچنین در دل رسانه‌های پارسی‌زبان، بویژه بی‌بی‌سی و صدای امریکا جای دارند؟ چرا بی‌بی‌سی که هنوز پس از گذشت نزدیک به هفتاد سال برای دروغهای شرم‌آورش درباره دکتر مصدق (و همچنین رضاشاه و محمدرضاشاه) از مردم ایران پوزش نخواسته است، برای یک یا دو واژه‌ای که آذر ماجدی درباره اکبر گنجی گفته است بارها از او پوزش می‌خواهد و در بازپخش برنامه، سخنان ماجدی را سانسور می‌کند؟ چرا ابراهیم نبوی هر بار و پیش از هر انتخاباتی به این رسانه‌ها خوانده می‌شود تا بگوید پس از انتخابات ایران بهشت برین خواهد شد و خود او نیز در یکی دو ماه آینده به ایران خواهد رفت؟ چرا پابپای پیشرفت گفتگوها با ایران و بازشدن راههای دادوستد با ج.ا. (بخوان چپاول دارائیهای ایرانیان) سیامک دهقانپور که برنامه‌ای پربیننده را برگزار می‌کرد، کنار گذاشته می‌شود و جای او را کسانی مانند پیام یزدیان می‌گیرند که در پشتیبانی از ج.ا. و علی خامنه‌ای پرده‌پوشی را بکناری می‌نهند؟

پاسخ به این پرسشها، همان پاسخی است که به چرائی رفتار رسانه‌های اروپایی در کوران جنبش سبز می‌توان داد. دستکم در رسانه‌های آلمان گزارش در باره هر فیلمی (بویژه فیلم جانباختن ندا) با این گزاره پایان می‌یافت که: «ما از راست و دروغ این فیلم آگاهی نداریم». کشورهای اروپایی و امریکا و کانادا از نخستین روز برپائی رژیم اسلامی هرگز درپی سرنگونی آن نبوده‌اند و اکنون نیز نیستند. این رژیم باید همینگونه که هست برجای بماند، چرا که روزگار سرمایه‌داران اروپائی و امریکایی در این سی‌وهفت سال هرروز بهتر شده است. تنها هنگامی که مافیای سپاه و بیت رهبری چموشی می‌کنند، کمند "تحریم" بر گردنشان افکنده و زین پیمانهای پولی بر پشتشان نهاده می‌شود، تا جیب کنسرنهای بزرگ همچنان از خون کودکان کار انباشته شود. پس تا هنگامی که بودن این رژیم به انباشت سرمایه در اروپا و امریکا می‌انجامد، چه باک از اینکه دولت میانه‌روی روحانی رکورد پیشین در اعدام را بشکند و در این سپهر تدبیر و امید هر هشت ساعت یک ایرانی اعدام شود؛ همیشه دلبستگانی خواهند بود که گناه این همه را بر گردن دیگران بیندازند.

اینچنین است که ما نوای هماهنگ ولی گوشخراش پابرجائی و ماندگاری رژیم را از ارکستری می‌شنویم که نوازندگانش سازمانهای امنیتی ج.ا.، نهادهای پولی و سرمایه‌ای سپاه و بیت رهبری (و همچنین کنسرن پولی غول‌آسای خاندان رفسنجانی)، دلبستگانی که جامه اپوزیسیون بر تن کرده‌اند و رسانه‌های کشورهای بیگانه مانند بی‌بی‌سی، صدای امریکا و دویچه‌وله هستند. تا روزی که چرخ پول بسود سرمایه‌داری جهانی بچرخد، دربِ سیاست در ایران نیز بر همین پاشنه خواهد گردید و انبوهی خواب‌زده گیج و گول خواهند پنداشت که می‌توانند با رأی خود چیزی را دگرگون کنند.

ج.ا. نیاز روزافزون به نمایش انتخابات دارد و در این راه چنان به دریوزگی می‌افتد، که حتا تن به این می‌دهد نام رهبران فراموش شده "فتنه" باز بر سر زبانها بیفتد و برای آنان در زندان خانگی "صندوق سیّار" می‌برد. از آن شگفت‌آورتر ولی رفتار همان رهبران زندانی است. موسوی از آن رو در زندان خانگی است که تقلب در شمارش رأیها را برنتافته است. ولی امروز خود او از همان تقلب‌کنندگان می‌خواهد تا صندوق رأی را به زندانش بیاورند. بدینگونه می‌توان رأی‌ندادن را بی‌کنشی نامید و نبیرگان ابن‌هشام را که می‌پندارند رفتن محمود و آمدن حسن به شیهه اسبی بند است، به پای صندوقهای رأی کشاند. نکته پُرارجی که در این میان به چشم می‌زند ولی، شنیدن سخنانی است که نخست بر زبان اپوزیسیون روان می‌شوند، تا ماهها و سالها پس از آن دانسته شود که در نهانخانه‌های امنیتی پدید آمده‌اند. در یکی دوسال گذشته از زبان برخی از چهره‌های اپوزیسیون (بویژه در درون ایران) شنیده می‌شود که اگر سپاه قدس در سوریه و عراق و یمن نجنگد، درگیریها به خاک ایران کشیده خواهد شد. و خامنه‌ای در دیدار با بازماندگان کشته‌شدگان سوریه و عراق می‌گوید: «اینهـا رفتنـد بـا دشـمنی مبـارزه کردنـد کـه اگـر اینهـا مبـارزه نمی‌کردنـد ایـن دشـمن می‌آمـد داخـل کشـور... اگـر جلویش گرفتـه نمی‌شـد مـا باید اینجـا در کرمانشاه و همـدان و بقیه اسـتانها بـا اینهـا می‌جنگیدیم» از فردای انتخاب خاتمی نیز این سخن بر سر زبانها افتاده بود، که اگر رأی یک نامزد تنها یک یا دو میلیون بیشتر از آن دیگری باشد، شورای نگهبان می‌تواند تقلب کند، ولی اگر این تفاوت به دَه میلیون برسد، تقلب ناشدنی است، پس باید رفت و رأی داد. همین سخن موبمو از زبان خامنه‌ای در سخنرانی 29 خرداد 1388 شنیده شد. تا دیگر چون‌چرایی در این بجای نماند که همه این سخنان از نهانخانه امنیتی بیرون می‌آیند. و هر کجا هم که ج.ا. لَنگ یک آمار باورکردنی می‌ماند، رسانه‌هایی چون صدای امریکا به یاریش می‌شتابند و حسین قاضیان و تریتا پارسی را (5) به میدان می‌آورند، تا یا پیش‌بینی یک مشارکت هفتاددرسَدی را بکنند و یا دم از خرسندی مردم از ج.ا. و سیاستهای مرگبارش در سوریه و عراق و یمن بزنند.

نبیرگان ابن‌هشام نه می‌توانند و نه می‌خواهند این همه پیوندهای پیچیده و پیدا و پنهان را ببینند. جهان آنان جهانی ساده است، که در آن پدیده‌ها تک‌ریشه‌ای‌اند و رخدادها به کنش/واکنش فروکاسته می‌شوند. آمدن یا رفتن سیاستمداران برای آنان نه فرآیند پیمانها و پیوندهای گسترده، ژرف و پیچیده پولی و سرمایه‌ای، که فرجام رأی آنان است، آنهم در رژیمی که به آنان حتا حق گُزیدن اندازه شلوارشان را هم نمی‌دهد. نگاه آنان، همان نگاه ابن‌اسحاقهاست، شاهی می‌آید و شاهی ‌می‌رود، زیرا اسبی شیهه می‌کشد، یا نمی‌کشد.

دوستی نازنین برایم نوشته بود، این مردم همین امروز هم دسترنجشان را در صندوقهای صدقه می‌اندازند، تا مگر کامشان برآید و آرزویشان برآورده شود با آنکه خود می‌دانند صدقه‌دادن چیزی جز خرافه و واپسماندگی نیست. صندوق رأی که دیگر همان هزینه اندک را هم ندارد و تازه نشان از خردورزی و آگاهی و کُنشگری هم است، پس چه خرده‌ای می‌توان بر آنان گرفت، هنگامی که دل به افسانه‌های دلبستگان می‌سپارند و به امید فردایی بهتر، امروزشان را نابود می‌کنند؟

و من از پس هزار سال گوش جان به سخن بیهقی بزرگ می‌سپارم که «بيشتر مردم عامه آنند که باطل و ممتنع را دوست‌تر دارند، چون اخبار ديو و پری و غول و بيابان و کوه و دريا که احمقی هنگامه سازد و گروهی همچون او گرد آيند و وي گويد که در فلان دريا جزيره‌ای ديدم و پانصد تن جايی فرود آمديم، در آن جزيره. و نان پختيم و ديگها نهاديم. چون آتش تيز شد و تَبَش بدان زمين رسيد، از جای برفت. نگاه کرديم ماهی بود [. . .] و آنچه بدین ماند، از خرافات که خواب آرد نادانان را، چون شب بر ایشان خوانند،

و آن کسان که سخن راست خواهند تا باور دارند، ایشان را از دانایان شمُرند، و سَخت اندک است عدد ایشان» (6)
آری! سخت اندک است عدد ایشان . . .

خداوند دروغ، دشمن و خشکسالی را از ایران‌زمین بدور دارد
-------------------------------------------------------------------------------
S.W.I.F.T: Society for Worldwide Interbank Financial Telecommunication.1





6. تاریخ بیهقی، پوشینه سوم، برگ 1099

۳ نظر:

  1. درود بر بامدادان گرامی،

    نگره‌ی کنار گذاشتن "دهقان پور" در پی ساخت و پاخت با ج. ا. با باز گذاشتن دست "مهدی فلاحتی" در برنامه "صفحه آخر" جور در نمی‌آید!
    پیروز باشید
    فرهاد


    پاسخحذف
  2. فرهاد گرامی، با درود،
    داستان به این سادگی نیست. اگر در یکی از کشورهای اروپایی یا امریکایی هستید، بی‌گمان واژه Alibi را می‌شناسید. من بر آن نیستم که فلاحتی خودش یکی از بازیگران این بازی است، ولی بر آنم که در فردای گشایش سفارتخانه‌های دو کشور فلاحتی نیز باید برای خود بدنبال کار دیگری بگردد، زیرا اندازه خردخ‌گیری بر جمهوری اسلامی پیوند با اندازه دوستی دو کشور دارد. هرچه نزدیکتر، نوازشگرانه‌تر.

    شاد و سرافراز باشید

    پاسخحذف
  3. آیت الله تناسلی

    درباره "زن ایرانی"
    بهشت زیر پای مادران است، متأسفانه جهنم هم همینطور
    سقوط اخلاقی‌ جامعه ایران چیزی نیست که بتوان آنرا انکار کرد، دروغ، ریا، فساد مالی‌، برای همه حتی کودکان هم عادی شده. ارزش‌های اخلاقی‌ مانند راستگویی و دفاع از حق همه تبدیل به شوخی‌ و افسانه شده در این میان نقش زن ایرانی بسیار قابل تامل است. تا همین چند وقت پیش بیشتر سعی‌ می‌کردم توجیه کنم که زن ایرانی قربانی شرایط موجود است ولی‌ امروز به این نتیجه رسیده‌ام که زن ایرانی جزو مسببین این شرایط است، مانند بقیه عناصر جامعه در این سقوط سهیم است ولی‌ به شکلی افراطی اصرار به تخریب خود، جامعه خود آینده خود دارد از همه کسانی که به حقوقش تجاوز می‌کنند دفاع می‌کند و به همه کسانی که برای حقوقش میجنگند حمله!
    در همین هفته اخیر این زنان بودند که بیشترین توهین و تخریب (نه انتقاد، تخریب حسد ورزانه و کینه جویانه) را به مسیح علینژاد و موژان طاهری روا داشتند. توهینها و تمسخرهایی که زنان با اندام موژان طاهری کردند بسیار وقیحانه تر از متلک‌های سکسیتی مرد جهان سومی‌ سر گذر بود. مبارزه‌ای که زنان ایرانی برای انحراف کمپین نه به حجاب اجباری در هفته اخیر کردند را رسانه‌های جمهوری اسلامی در خواب هم نمیتوانستند هماهنگ کنند، در خیل اندک چهره‌های تاثیر گذاری که از کمپین نه به حجاب اجباری در هفته اخیر دفاع کردند ۳ زن فقط ۳ زن شاخص را نام ببرید! پیدا نمی‌کنید! در هفته‌ای که کارمندان ایر فرانس به خاطر حجاب اجباری در پرواز به ایران دست به اعتراض زدند، ۳ زن فقط ۳ زن ایرانی پیدا کنید که از این حرکت حمایت کرده باشند، پیدا نمی‌کنید. نه گفتن به حجاب اجباری یک خواسته صنفی است که برد سمبلیک دارد نقطه شروع حرکت به سوی برابری بین زن و مرد است ولی‌ به نظر می‌رسد زن ایرانی خودش، باور ندارد که حقوقش با مردها برابر است.
    میشل اوباما در دیدار از عربستان دانسته و با تشویق زنان روشفکر عرب بدون حجاب از هواپیما پیاده شد، امروز هیئت ‌اروپایی به ریاست فدریکا موگرینی در تهران است، هیچ صدایی از هیچ یک از زنان ایرانی برای طرح پرسش در نیامد.
    فدراسیون جهانی‌ والیبال تحت تأثیر فشار رسانه‌های خارجی‌ مشغول بررسی شرایط حضور زن‌ها در ورزشگاه‌ها در ایران بود، در حین مسابقات اما این زن‌های ایرانی‌ بودند که به جای فشار بر روی احقاق حق انسانی‌ خودشون مبنی بر حضور در ورزشگاه، داشتند قربون شکل فلان بازیکن ایتالیایی یا هیکل بیسار بازیکن ایرانی‌ میرفتند. زن‌های کوچه و بازار نبودند، همین زن‌های نویسنده و خبرنگار و روشنفکر بودند که بازتاب عقده‌های جنسی‌‌شان در فضای عمومی‌ مهم تر از استفاده از فرصتی بود که میتوانستند حقوق خود را مطالبه کنند.
    همین زن‌هایی‌ که حق انتخاب شدن ندارند، حق رئیس جمهور شدن و قاضی شدن ندارند، حق حضانت فرزندشان را ندارند حق رفتن به سفر بدون اجازه شوهرشان را ندارند ببین هنگام انتخابات برای رای دادن به همه کسانی که این حقوق را از آنها گرفتند چه دلبری میکنند. ۳۷ سال است زن ایرانی‌ حق خواندن آواز ندارد، ببین این هنرپیشه‌های زن ایرانی که به خاطر ارتباطات پشت پرده به روی جلد مجله‌های زرد رسیدند و در توهم این هستند که هنرمندند حتی ۱ بار از حق این زنان دفاع کرده باشند.
    اینها حقوق اولیه زن طبقه متوسط است من از این زنهای "هنرمند" این زن‌های "روشنفکر" انتظار ندارم به فکر حقوق دختر بچه ۹ ساله‌ای باشند که در یک جای دور از بالای شهر تهران مجبور به ازدواج با یک مرد ۶۰ ساله میشود و قانون از مرد حمایت می‌کند! خیر این دختر بچه از جنس این زنان روشنفکر نیست! ولی‌ حقوق اولیه خود این زنان هم وقتی‌ پایمال میشود نه تنها خیالشان نیست بلکه آماده جشن و دلبری برای کسانی هستند که این حقوق را پایمال میکنند. همسر آقای ریشهری هنگام ازدواج ۹ سال داشتند، من به اعدامهای که این حیوان مرتکب شد کار ندارم، پرسشم این است، یک زن ایرانی‌ فقط ۱ زن ایرانی‌ به من نشان دهید که برایش این مساله مهم بود هنگامی که کنار حوزه انتخاباتی عکس سلفی میگرفت! پیدا نمی‌کنید.
    در آرمانشهر ایرانی که در شاهنامه تصویر میشود، زنان قهرمان بیشماری هستند که به انواع فضیلت‌ها و هنر‌ها آراسته هستند. امروز با نگاه به وضیعت زن ایرانی و آتشی که برای تحقیر دارد و لذتی که از آن می‌برد، میبینیم که چقدر از آرمانشهر ایرانی دوریم. از چنین مادرانی توقع زیادی نداشته باشیم، آینده از امروز سیاه تر است.

    پاسخحذف