بررسی شیوههای تاریخنگاری اسلامی – پنج
آنچه که تا کنون آمد، پیدایش و برآیش شیوههای تاریخنگاری اسلامی از ابناسحاق
تا طبری بود. آنچه که درپی خواهد آمد، پاسخ به پرسشی است که ب. بینیاز در جستار
ارزشمند خود چرا نمیتوان به روایات اسلامی اعتماد کرد؟ بدان پرداخته است. همانگونه که آمد، طبری روندی یکسَد ساله را به چکاد خود
رسانید و توانست از خود نه تاریخ، که دانشنامهای بیمانند و بی کموکاست درباره
تاریخ اسلام، از پیدایش جهان تا فرمانروائی عباسیان برجای بگذارد. ولی باورپذیری
گزارشهای تاریخنگاران مسلمان تا به کجاست و آیا آنچه که آنان بنام تاریخ بیچونوچرا
گردآوردهاند، تن به آزمونپذیری دانشگاهی میدهد؟
همانگونه که رفت، نگاه دو نسل نخست تاریخنگاران مسلمان پای در تورات داشت و
آنان حتا آنجا که به اسلام و تاریخ آن میپرداختند، بر همه رخدادها و پدیدهها با
رویکردی توراتی مینگریستند. نمونه زیر از تاریخ طبری است:
«از ابنعباس روایت کردهاند که
آدم علیهالسلام بوی بهشت را با خود به زمین آورد و درختان و درهها بوی بهشت گرفت
و همه چیزها پر از بوی خوش شد و حجرالاسود را نیز آورد که از برف سپیدتر بود و
عصای موسی را که از مورد بود و چون قامت موسی ده ذراع طول داشت، و کُندر و سدر. پس
از آن سندان و مطرقه و کاز نیز بر او نازل شد [. . .] و هنگامی که آدم فرود آمد
سرش بر آسمان میسائید و به همین سبب موی سرش بریخت و طاسی را به اعقاب خود ارث
داد. [. . .] پس از آن قامتش کوتاه شد و مقدار شصت ذراع شد و چنین بود تا بمرد»
(1)
میدانیم که طبری نه مردمشناس بوده و نه زیستشناس و پنداشت اینکه در گذشتههای
دور مردمانی زیسته بوده باشند که سرشان به آسمان بساید و از آنروی کچل شوند،
بروزگار او چندان شگفت و دور از پندار نبوده است. ولی آنچه که او نوشته است، نه
تنها برای مردمان زمانه خودش، که برای مردمان زمان ما نیز نه افسانه و اسطوره، که
تاریخ راستین است. هنگامی که طبری مینویسد «آدم چون نخلی بلند بود و شصت ذراع [سی
متر] قامت داشت» یا «قامت موسی ده ذراع [پنج متر] طول داشت» مسلمانان نیز برای
هابیل و شیث فرزندان آدم آرامگاههایی میسازند که درازای گور در آنها به هفت تا
هفده متر میرسد (2) و هم امروز نیز انبوهی از باورمندان به بازدید این گورها میشتابند.
«از مجاهد آوردهاند كه خدا حوا را
از دنده آدم آفريد و چون بيدار شد به او گفت: مرا به نبطى مرئه گويند، يعنى زن»
(3)
حوا دومین انسانی است که بدست الله آفریده میشود. بدیگر سخن، بجز او و همسرش
هیچ کس دیگری در جهان نیست که بخواهد بزبان دیگری سخن بگوید و هنوز هم فرزندان آدم
و حوا در زمین پراکنده نشدهاند و هزاران سال به داستان برج بابل و پیدایش زبانهای
گوناگون مانده است، با اینهمه حوا "نبطیان" را میشناسد و زبانشان را
فرا گرفته است و واژه "زن" را از آن زبان، به زبان آدم بازمیگرداند. ولی
به گمانم میتوان گشاده دستی نشان داد و این را هم بر طبری بخشید، چرا که او نه
مردمشناس و نه زبانشناس بوده است، پس نمیتوانسته جور دیگر بیندیشد. و اگر کار
به همین چند نمونه پایان میپذیرفت، میشد با رویکردی زمانمندانه به نوشتههای
طبری، بخشهای اسطورهای و کهن کتاب او را به کناری نهاد و گزارشهای تاریخیاش را
که از زمانهای نزدیک به خود او فراهم آمدهاند، باور کرد و پایه و بنیاد پژوهشهای
دینی قرار داد. ولی خواهیم دید که در بخش "تاریخ"، آنهم تاریخی که به
گفته اسلامشناسان مسلمان و نامسلمان مویی از درز آن گذر نمیتواند کرد، بنیان کار
بسیار سستتر و ویرانتر از این است. بگذارید نخست به یکی از پیشینیان طبری بنام
بلاذری بپردازیم:
سالها پیش نوشتاری کوتاه، ولی بسیار پُرارج و ژرف از نویسندهای بنام
"دارا گلستان" خواندم که در آن با رویکردی نزدیک به آنچه که من آوردهام،
به تاریخ اسلام پرداخته بود. از آنجایی که نوشته او درست در راستای همین بررسیها
است و رَوشَش نیز آکادمیک و دانشگاهی است، بخشی از آن را با سپاس و درود بیکران
موبمو در اینجا میآورم:
«"معاويه قيساريه را چندان در محاصره
داشت [. . .] معاويه آن را به قهر بگشود و در آن هفتصدهزار سپاهی مزدور، سیهزار
سامری و دويستهزار يهودی بيافت. سيصد بازار در آنجا بديد که همه برپای بودند و هر
شب يکصدهزار تن بر باروی شهر نگهبانی ميکردند". (فتوح البلادان- بلاذری) جالب
است که بدانيم تعداد سپاهيان معاويه چند نفر بوده." او با هفده هزار تن عزم
آنجا [قيساريه] کرد" (همانجا)
نادرست بودن چنين روايت "تاريخی" آشکارتر از آن است که نياز به توضيح باشد، اما فرض کنيم که برای اينکه صدهزار نگهبان بر ديوار های شهری مثلا با فاصله ای 3 متری از همديگر بخواهند نگهبانی بدهند ما به سيصد هزار متر ديوار نياز داريم. آيا اساسا چنين ديواری بطول 300 کيلومتر وجود داشته است؟ و يا آن شهر اگر طبق روايت قبول کنيم که هفتصد هزار سپاهی مزدور در خود داشته، اين تعداد سپاهی بعلاوه افراد خانواده و دويست هزار يهودی و سی هزار سامری بايد شهری چند ميليون نفری بوده باشد که تنها هفده هزار سپاهی عرب آنرا تسخير ميکنند!؟ برای چنين تعدادی از ساکنان شهر چه مقدار زمين زراعتی و يا گله های گاو و گوسفند لازم است؟ روی اين زمين ها چه تعداد زارع و چوپان بايد مدام کار ميکردند؟ اين مجموع نگهبانان، زارعين و چوپانان با زنها و بچه ها روی هم به چه تعدادی ميرسيده اند؟
واضح است که چنين قلعه ای با امکانات امروزی نيز خودش بتنهائی يک کشور ميشود [. . .] عجيب تر اينکه اين قلعه با هفتصدهزار سپاهی و صدهزار نگهبان دائمی بمدت هفت ماه در محاصره يک سپاه هفدههزار نفری از پای در میآيد!؟
چه در روايت هائی که مربوط به جنگ اعراب مسلمان با ايرانی ها يا آنها که مربوط به سرزمين های روم شرقی ميشود، اگر اين داده ها را بپذيريم، بايد قبول کرد که اعراب ميبايست در آن زمان به صدها کلاهک اتمی مجهز بوده باشند تا توانسته باشند با تعدادی چنين اندک بر سپاهی به آن بزرگی غلبه يابند. البته اينگونه سئوالات برای هيچکدام از راويان اين تاريخ ها پيش نمیآيد چون آنها ناچار به قدرت و علاقه الله در حمايت از اعراب هيچ ترديدی بخود راه نمیدهند. وجود چنين ترديدی ميتوانسته برای مؤلفان ايرانی آزار دهنده باشد» (4)
نادرست بودن چنين روايت "تاريخی" آشکارتر از آن است که نياز به توضيح باشد، اما فرض کنيم که برای اينکه صدهزار نگهبان بر ديوار های شهری مثلا با فاصله ای 3 متری از همديگر بخواهند نگهبانی بدهند ما به سيصد هزار متر ديوار نياز داريم. آيا اساسا چنين ديواری بطول 300 کيلومتر وجود داشته است؟ و يا آن شهر اگر طبق روايت قبول کنيم که هفتصد هزار سپاهی مزدور در خود داشته، اين تعداد سپاهی بعلاوه افراد خانواده و دويست هزار يهودی و سی هزار سامری بايد شهری چند ميليون نفری بوده باشد که تنها هفده هزار سپاهی عرب آنرا تسخير ميکنند!؟ برای چنين تعدادی از ساکنان شهر چه مقدار زمين زراعتی و يا گله های گاو و گوسفند لازم است؟ روی اين زمين ها چه تعداد زارع و چوپان بايد مدام کار ميکردند؟ اين مجموع نگهبانان، زارعين و چوپانان با زنها و بچه ها روی هم به چه تعدادی ميرسيده اند؟
واضح است که چنين قلعه ای با امکانات امروزی نيز خودش بتنهائی يک کشور ميشود [. . .] عجيب تر اينکه اين قلعه با هفتصدهزار سپاهی و صدهزار نگهبان دائمی بمدت هفت ماه در محاصره يک سپاه هفدههزار نفری از پای در میآيد!؟
چه در روايت هائی که مربوط به جنگ اعراب مسلمان با ايرانی ها يا آنها که مربوط به سرزمين های روم شرقی ميشود، اگر اين داده ها را بپذيريم، بايد قبول کرد که اعراب ميبايست در آن زمان به صدها کلاهک اتمی مجهز بوده باشند تا توانسته باشند با تعدادی چنين اندک بر سپاهی به آن بزرگی غلبه يابند. البته اينگونه سئوالات برای هيچکدام از راويان اين تاريخ ها پيش نمیآيد چون آنها ناچار به قدرت و علاقه الله در حمايت از اعراب هيچ ترديدی بخود راه نمیدهند. وجود چنين ترديدی ميتوانسته برای مؤلفان ايرانی آزار دهنده باشد» (4)
آنچه که باید بر این بررسی موشکافانه دارا گلستان گرامی افزود، این است که
گستره تهران، پایتخت دهمیلیونی ایران و بیستوپنجمین شهر بزرگ جهان تنها 730
کیلومتر مربع است، در جایی که اگر گرداگرد قیساریه سیسَد کیلومتر بوده باشد، مساحت
آن به بیش از 7000 کیلومتر مربع (ده برابر تهران) سرمیزند.
سخن را با آغازگران تاریخنگاری اسلامی - ابناسحاق و واقدی – پیبگیریم. این
دو (و در پیروی از آنان همه سیرهنویسان) داستان ترورهای دشمنان محمد را با ریزهکاری
شگفتآوری گزاردهاند:
«ترور کعب ابناشرف: چون تیغها بر وی کار نمیکرد، من کُلَندی [کلنگی]
داشتم و وی را فروخوابانیدم و آن کلند بر سینه وی زدم و قوّت کردم تا از پشت وی
بدر شد و جان بداد» (5)
«ترور سلام بنابیالحُقیق: پس شمشیرم را
روی شکمش گذاشتم و به آن تکیه دادم و آن قدر فشردم که از سوی دیگر بیرون آمد و
صدای خشخش شمشیر را بر روی تشک شنیدم» (6)
«ترور عصماء بنت مروان: آنگاه
شمشیر خود را بر سینه او نهاد و چنان فشرد که از پشتش بیرون آمد» (7).
«ترور ابوعَفَک: شمشیر بر جگرگاهش
نهاد و سنگینی خود را بر شمشیر انداخت و چندان فشرد که در بستر فرورفت» (8)
آنچه که ما در
اینجا میخوانیم، بیشتر به شیوه کار آدمکشان زنجیرهای
مانند "جَک دِ ریپِر" (9) میماند تا به ترورهای جهادی مجاهدان صدر
اسلام. گفتنی است که کشتن به شیوه یکسان، نشان از یک آسیب روانی دارد و کسانی که
دست به چنین کاری میآلایند، پیش از آنکه آدمکش باشند، دیوانهاند و دچار روانپریشی، چرا که شیوه کشتن
برای آنان کاری نمادین برای رویارویی با ناهنجاریهای درونی است. ولی گزارش
ترورهایی که بدست کسان گوناگون، ولی با شیوهای یکسان انجام پذیرفته، یا از سر
تنبلی نویسندگان بوده که الگویی را برگرفته و به شیوه کاپی-پِیست بازآفرینی کردهاند،
و یا درپی رساندن درونمایهای نمادین است که اگرچه امروز بر ما نهان است، ولی برای
خود آنان و خوانندگانشان آشکار بوده است. هرچه هست، در ساختگی بودن این گزارشها
کمتر بتوان گمان کرد.
باری، به پدر
تاریخنگاری اسلامی بازگردیم، که گزارشهایش پایه و بنیان پژوهش درباره اسلام است.
با نگاهی گذرا میتوان دید و دریافت که طبری نیز بمانند پیشینیان خود همین شیوه
پیش گفته (آفریدن یک الگو و بازآفرینی چندباره آن) را بسیار دوست میداشته و بکار
میبرده است. یکی از جنگهایی که شاید هر ایرانی نامش را شنیده باشد، جنگی بنام
"ذاتالسلاسل" (نبرد زنجیرها) است. این جنگ بسال دوازده هجری رخ داده
است و طبری درباره نامگذاری آن مینویسد:
«سپاه آراست و دو برادر را بنام
قباد و انوشگان [. . .] بر دو پهلوی سپاه نهاد و کسان به زنجیر پیوسته بودند [. .
.] و این جنگ را ذاتالسلاسل نامیدند» (10)
تا آنجا که من
خواندهام، طبری این داستان "بستن سربازان با زنجیر" را گویا بسیار دوست
میداشته است و در واگشائی آن گاه گفته است آنان را بهم میبستند تا از برابر
مسلمانان مگریزند، و گاه آورده است که رزمندگان خود زنجیر بر خود مینهادند تا
ایستادگی کنند و واپس ننشینند. به این چند نمونه که مشتی خُرد از خرواری کَلان است
بنگرید:
«جمع مشرکان دویستوچهلهزار کَس
بود که هشتادهزار کَس بهم بسته بودند، چهلهزار کس را با زنجیر بسته بودند که تا
پای مرگ بکوشند و چهلهزار کَس را با عمامهها بسته بودند» (11)
«سپاه یکصدودههزار بود، شصتهزار
مطبوع با خدمه و از شصتهزار دههزار کَس متبوع شریف بودند. کسانرا به زنجیر بسته
بودند و با هم بودند که آسیای جنگ بر آنها بگردد» (12)
«پارسیان نیز میان خودشان چنین
کردند و پیمان کردند و به یکدیگر دل دادند و به زنجیرها بسته شدند، به هم بستگان
سیهزار کَس بودند» (13)
«عجمان بیامدند که همدیگر را به
زنجیرها بسته بودند تا فرار نکنند و مسلمانان به آنها حمله بردند» (14)
«گوید بطرف آنها عبور کردیم، هر ده کس یا
پنج کس یا سه کس را به زنجیری بسته بودند» (15)
من هرچه در
کتابهایی که به جنگهای ایران و روم در سده هفتم پرداختهاند جُستم، نتوانستم
گزارشی از یک تاکتیک شگفتانگیز جنگی بیابم که در آن سربازان را با زنجیر بهم بسته
باشند. نه تنها مردمان روزگار طبری، که بخش بسیار بزرگی از اسلامپژوهان تا به
امروز دلیری آن را نداشتهاند که خود را بپرسند، هشتادهزار سربازی که با زنجیر به
یکدیگر بسته شدهاند، چگونه میتوانند همزمان گامی به چپ، راست، پس یا پیش
بردارند، جنگیدنشان پیشکش. طبری ولی خود از این اسلامپژوهان
"پژوهنده"تر بوده است و این پرسش را در لابلای گزارشهای خود پنهان کرده
است:
«کسان به زنجیر بسته بودند و آنها
که [زنجیر] نداشتند به آنها که داشتند گفتند: خودتان را برای دشمن به بند کردهاید،
چنین مکنید که این فال بدی است» (16)
شگفتیهای شیوه
گزارشگری پدر تاریخنگاری اسلامی ولی به همینجا پایان نمیپذیرد. برای بستن دو
سرباز به یکدیگر (به گونهای که بتوانند شمشیر یا
تیروکمان یا نیزه را بکار بَرَند) نیازمند دستکم دو متر
زنجیر در اندازههایی چون زنجیرچرخ خودرو (برای رانندگی در برف) خواهیم بود (که
استوار باشد و در میانه کارزار از هم نگسلد). سنگینی زنجیرچرخهای امروزین نزدیک به
سه کیلوگرم است. پس در جنگ با رومیان که چهلهزار تن با زنجیر به هم بسته شده
بودند، باید هشتاد کیلومتر زنجیر با سنگینی یکسدوبیست تُن بکار رفته باشد. تنها
برای آنکه دانسته آید یکسَدوبیست تُن چیست، گفتنی است که برای جابجائی این اندازه
زنجیر به بیست تا سی کامیون خاور و یا چهار تا شش تریلر هژدهچرخ (بسته به گنجایش)
نیاز خواهیم داشت.
شاید این شیوه
بررسی در چشم اندکی شگفتآور آید و پاسخ این باشد که زنجیرهای آن روزگار این چنین
سنگین نبودهاند و کشیدن بار آنها برای سربازانی که در هنگامه کارزار بودهاند
چندان دشوار نمیبوده است. طبری ولی پدر تاریخنگاری اسلامی نام نمیگرفت، اگر که
به سنگینی زنجیرها نمیپرداخت و گزارش خود در اینباره را برای ما بیادگار نمیگذاشت:
«پارسیان هزیمت شدند و مسلمانان تا شب به
تعاقب آنها پرداختند. خالد اثاث قوم را فراهم آورد که زنجیرها نیز در آن بود و هر
یک بار یک شتر بود که هزار رطل وزن داشت» (17)
"رطل"
یکانی کهن برای اندازهگیری سنگینی است که برابر دوازده اوقیه و هشتادوچهار درهم
است. از آنجایی که سنگینی رطل نه تنها از شهری به شهر دیگر، که از کالایی به کالای
دیگر نیز دیگرگون میشده است و ما نمیدانیم اندازه درست یک رطل بروزگار طبری چه بوده
است، ناگزیر از بررسی آن از راهی دیگریم. شترهای امروزی بسته به نژادشان میتوانند
از دویست تا چهارسد کیلو بار بکشند. اگر میانگین آن (سیسَد کیلوگرم) را برای
روزگار طبری در نگر بگیریم، دیگر نیاز چندانی به پنداربافی نیست که بتوانیم
بیانگاریم، سربازان نگونبخت ارتش ساسانی چند هزار تُن زنجیر را در میانه کارزارهای
خونینی که طبری در کتاب خود گزارده است، جابجا کردهاند. (برای کوتاه شدن سخن از
اینکه چرا با بودن زنجیر و ریسمان سربازان با "عمامه" به هم بسته شده
بودند و از این هم که از کِی رومیان بجای کلاهخود عمامه بر سر مینهادند، میگذرم،
ولی به گمانم تهی از هوده نخواهد بود، اگر بررسی درازا و سنگینی عمامههایی را که
آن چهلهزار تَن دیگر را به هم بسته بودند، و همچنین شمار دستگاههای پارچهبافی را
که این اندازه عمامه را بافته و پرداخته بودند، به پندار خوانندگان واگذارم).
نه طبری، نه
پیشینیانش و نه کسانی که پس از او آمده و در پهنه فرهنگی اسلام دست به نوشتن گشودهاند،
شمار و آمار را چندان ارج نمینهادند و گمان میبُردند که میتوان هر گزارشی را به
هر سخن گزافی آراست، بیآنکه کسی در اندیشه پرسش و سنجش برآید. پس هزار و اندی سال
پس از آنکه طبری نوشت، آدم از آن روی کچل شد که سرش به آسمان میسائید، در میان هممیهنان
او پیچید که اگر قرآن را بازکنید تار مویی از ریش خمینی را در خواهید دید. آنروز
نیز کسی در این اندیشه نشد که شمار موهای ریش مردان از پانزدههزار فراتر نمیرود
و اگر در ایران سیوشش میلیونی تنها پنجاههزار قرآن در خانهها باشد نیز، ریش
رهبر بسنده آن نخواهد بود.
با اینهمه اگر
گمان میبَرید دیگر نکته تازهای از شیوههای تاریخنگاری اسلامی برجای نمانده که
از شگفتی آن انگشت سرگشتگی به دندان بگَزید، تا بخش آینده چشم بدارید.
دنباله دارد . . .
خداوند دروغ، دشمن و خشکسالی را از
ایرانزمین بدور دارد
---------------------------------------------------------------
1. تاريخ طبري،
پوشینه یکم، 79-78
3. تاريخ طبري،
پوشینه یکم، 64
4. تاريخ ايران يا تاريخ طبری، دارا گلستان. این نوشته را که سالها پیش در
تارنمای اخبارروز بچاپ رسیده بود، شوربختانه دیگر در اینترنت نیافتم.
5. سیره ابناسحاق، 319، کتاب المغازی، 137
6. سیره ابناسحاق، 383، کتاب المغازی، 237
7. الطبقات - واقدی، پوشینه 2، 24
8. همان، 25
Jack the Ripper .9
10. تاريخ طبري،
پوشینه چهارم، 1486-1485
11. همان، 1534
12. همان، 1680
13. تاریخ طبری، پوشینه پنجم، 1711-1710
14. همان، 1932
15. همان، 1967
16. همان، 1485
17. تاريخ طبري، پوشینه چهارم، 1486
من دیروز با وبلاگ شما در ورد پرس آشنا شدم http://eslamshenasi.net/
پاسخحذفوبلاگ و سایت های زیادی در زمینه ی تحلیل و نقد اسلام بود، متاسفانه همه به مرور زمان متوقف میشه و من میدونم دلیلش سختیِ این کار هست
محققان و منتقدان با سختی کار میکنن در حالی که تبلیغ گران و ماله کشان اسلامی به منابع مالی نامحود دسترسی دارن
امیدوارم نوشته های شما ادامه داشته باشه
سپاس از مهز شما
پاسخحذف16th June 2016
پاسخحذفarjmand mozdak bamdadan az kar wa pejohish haa-ye mand-gar shama sepas gozar am.kar haa-ye pejohishi ne tenha nayaz be andokhte haa-ye hangami(tarikhi) ,wa aagahi ham-gani darand,afzon ber an pejohishger baayed basayar bord-bar bashad ; taa kar daneshi ra pish borde be tawand ke in az tawan her khas wa khashak baland-ter ast
noke deger yaad-aaweri konam in ke ager shodani ast nabeshte haa-ye taan ra be chand tar-gah deger ham be farstid. chon-ke iran-emrooz farestadan be rokh-gah (facebook) ra ke der zir nebeshte shama der iran-emrooz ast band mi sazad bishter hangam. gahi ham iran-emrooz ne mi gozarad nabeshte pore chap shawad ! az yek ber nabeshte yek waje khande shode ne mi tawand, ke an berg chap shode dor andakhtani ast.
gerdanende haa-ye tar-gah iran-emrooz hame-ye shan sawaki haa , tudeh-ye haa ,wa deger chaker haa-ye bigane haa and. gahi der tar-gahgak(weblog) shama ham ne mi tawan nabeshte ra pore chap kerd ,ke shama in chiz ra der aayend dor sazid az tar-gahkag khod
با سپاس از مهر شما
پاسخحذفاگر برایتان شدنی است، پیامتان را با خط پارسی بنویسید.
نکتههایی را که آوردهاید بررسی خواهم کرد