مراسلات کولونیل آخوندزاده و میرزا مزدک طلوعالملّه
مقدمه مُصحّح: مکتوب حاظر را میرزا فتحعلی آخوندزاده
ملقب به آخونداوف برای میرزا مزدک طلوعالملّه نوشته و مشارٌالیه هم در جواب میرزا
فتحعلی مکتوبات مفصلی در باب توضیح و تشریح اعمال و رفتار ملت ایران تحریر کرده و
برای او بازفرستاده. مجموع این مکتوبات هنوز در دست تصحیح و مقابله است و به مرور
زمان به زیور طبع آراسته خواهد شد انشاءالله. لازم به ذکر مکرر است که زبان این
مراسلات زبان مستوفیان قجری دوران ناصری است و در آن زوائد و حواشی فراوان. علاوه بر
آن الفاظ قبیحه در این مکتوبات کم نیستند و اگر خواننده را خوش نیامد، گناه از
مصحّح نیست. برخی از اصطلاحات مستعمله در این مراسلات امروزه دیگر معمول و مرسوم
نیستند، شرح و تفصیل و معانی آنها عنداللزوم ذیل مطلب تقریر میشود.
-------------------------------------------------------------------------------------------------------------
جناب مستطاب جلالت مأب، میرزا مزدک طلوعالملّه،
نظر به اینکه از ممالک محروسه ایران اخبار غریبه و
متناقض به زیادت در جراید و قازتههای تفلیس درج میشود، مکتوب حاظر جهت استعلام
حظور ناظر جناب نواب شما ارسال میشود. امید وافر و رجای واثق است که مجال تقریر
جوابی داشته باشید که هم این غریبافتادگان را از احوالات موطن اجدادی باخبر کنید
و هم دلسوختگان وطن را در استدراک وقایع حالیه دارالخلافه استعانت فرمایید.
آنچه که اسباب گیجی و اضطرار محفل وطندوستان شد،
شنیدن خبر فقدِ دوباره دولتمرد منورالفکر و هوادار پروغره و حریت ایران، جناب
میرزا تقیخان امیرکبیر بود. از قرار اطلاعات مندرج در قازتههای تفلیس، جناب
ایشان را عوامل حکومت در حمام مقتول کردهاند و در تشییع جنازه جناب باجلالتش ملت
طهران از پیر و جوان و خرد و کلان بازار و دکاکین را بسته و با ناله بیانقطاع
لااله الاالله خیابانها را قُرق کردهاند و به قرار مسموع محمدباقر خان رئیس بلدیه
هم در این نمایش وطنی سنگ تمام گذاشته.
و اما سبب گیجی محفل وطندوستان یکی این بود که از
قرار اخبار جدیده مندرج در جرائد فرنگیه جناب امیرکبیر روز 15 ربیعالاول و در
حمام شمیرانات طهران به قتل رسیده و نه در 17 ربیعالاول و در حمام فین کاشان. در
ثانی خبر از ازدحام جمع کثیری از ملت طهران در تشییع جنازه ایشان میرسد و ایضا
خبر از اینکه بر جنازه متوفی، جناب مجتهد امامجماعت دارالخلافه در محل مدرسه
دارالفنون نماز میت خوانده است. از عجایب دیگر یکی هم سن ایشان است که در تواریخ
عهد ناصری 45 سال تمام ذکر شده و حالیه در جرائد فرنگی 82 سال تمام درج میشود و
آخر اینکه اسم ایشان را میرزا اکبر اهل قریه رفسنجان ثبت کردهاند. مسئلهای که
اذهان وطندوستان قفقاز را به خود مشغول کرده این است که آیا جناب صدراعظم از آن
توطئه حمام فین کاشان جان سالم بدر برده و مشمول عنایات ملوکانه سلطان صاحبقران
گشته و دوباره ردای صدارتعظما را بر دوش انداخته و در این ایام ماضی رفق و فتق
امور ممالک محروسه را در ید باکفایت خود گرفته و حالیه کراراً به غضب شاه دچار شده
و در حمام شمیرانات به مشارٌالیه قهوه قجری خوراندهاند، یا اینکه همه این شایعات
عجیبه و اخبار غریبه ناشی از وهم قازتهچیهای قفقاز است؟
در این چند هفته بنده کمترین در معیت جمعی از اشخاص
منورالفکر عاشق وطن در محفل تفلیس در باره اخبار و اقوال واصله غور کردیم و
آخرالامر وظیفه مراسله با اصحاب قلم در ایران به من محول شد. برای انتخاب فردی
شایسته که اخبار ممالک محروسه را بدون حواشی و زوائد مرسوم در مراسلات ایرانی جهت
اطلاع احباب وطن عرضه کند، به غازتههای فارسی مطبوعه در استانبول و بمبئی و لندن
و پاریس و ینگهدنیا رجوع کردم و معلومَم شد که لسان میرزایان و محرران در این
ایام چندان متغیر و متحول شده که درک آن از فهم زبان اجنّه صَعبتر و مشکلتر است.
تا اینکه هفته قبل یک تاجر تبریزی بنام میرزا محمدقلی بر سر راه سنت پترزبورغ
توقفی در تفلیس داشت، قازتههایِ فارسیِ مطبوعه در فرنگ را برایش بردم و خواند و
انگشت حیرت به دندان گَزید و گفت جناب کولونیل، من هم چند صباحی است که در سفرم و
از احوال وطن بیخبر، این راپورتچیهای مقیم خارجه متفقا نوشتهاند که یک شخصی امیرکبیر
نام از امرای دولت به رحمت حق پیوسته و علت مرگش بنا به اَشهَر اَقوال قتل در حمام
بوده است، ولی اینهمه مناقب و کرامات که مخالفین حکومت و معاندین دولت بر این شخص
بستهاند، در جمیع انبیاء و اولیاء هم بهم نمیآید. از آن گذشته آنکه اخیرا در
دارالخلافه تهران رحلت کرده میرزا تقیخان امیرکبیر علیهالرحمه نیست و میرزا علیاکبرخان
بهرمانی است که خودش هزارها میرزا و محرر و منورالفکر وطندوست را یا در حمام کشته
و یا زهر خورانده و یا کمثل میرزا علیمحمد باب بینوا از زندان به میدان مشق برده و
خلاص کرده است و در مالاندوزی و غارت و چپاول بیتالمال و خوردن اموال یتیم و
صغیر در سرتاسر ممالک محروسه اوّلنفر بود و دویُّمی نداشت، حالا اینکه این
فراریان، که از زخم گزمههای همین میرزا اکبر بهرمانی جان خود برداشته و خاک وطن
گذاشته و در فلاکت غُربت رحل اقامت افکندهاند، چرا در فقد مشارٌالیه چنین جامه غم
میدرانند و عزا میپرورانند، الله اعلم به حقایقالامور!
از میرزا محمدقلی پرسیدم حالا چاره ما چیست؟ گفت ای
میرزا فتحعلی! چاره کار تو در نزد میرزا مزدک نامی از اهالی آذربایجان است که هم
ترکی میداند و هم فارسی بیغش مینویسد و هم در رسم التحریر مستوفیان عهد ناصری خُبره
است و هم به اوضاع ممالک محروسه واقف. بعد مسودهای از تحریرات فارسی بیغش شما را
به من داد، که جمیع حاظران متفقا و متحدا نظر دادند فهم این قبیل حرفها برای خود
اجنّه هم میسّر و ممکن نیست. ولی بعد قدری از تقریرات دیگر شما را برای محفل بَرخواند،
که رنگ و بوی منشأت جناب مستطاب میرزا ابوالقاسم قائممقام را داشت. اینبود که
قرعه فال قضا به نام جناب نواب شما افتاد،
تو فــــکندی ز وطـــــن دور مرا دستم گیر / که
چنین بی دل و بی صبر ز حب الوطنم
ماه جمادیالاول سنه 1285 مطابق ماه جانوار سنه 1868،
در شهر تفلیس
مرید شما میرزا فتحعلی آخونداوف
قهوه قجری: سلاطین قجر برای امحاء معاندینی که از ایل
قجر بودند، قهوه مسموم به آنها میخوراندند.
فارسی بیغش: فارسی پالوده از الفاظ عرب است که امروزه
سِره میگویند و شاهزاده جلالالدین میرزای قاجار از پیشروان آن بوده است.
قازته: مجله و روزنامه است و قازتهچی به این اعتبار
روزنامهنگار.
قازته را از gazette گرفته اند مزدک جان یا برعکس؟!...
پاسخحذفنوش... بسیار باحال است! حالا به قسمت دوم...