زمان برای خواندن: 10 دقیقه
اگرچه هنوز نمیدانیم
سرانجام چه کسی به کاخ سپید خواهد رفت، ولی گفتگو بر سر دو نامزد ریاست جمهوری در
بزرگترین اقتصاد جهان رفتهرفته فروکش میکند. این انتخابات و رخدادهای پیرامون آن
به بگومگوهای گستردهای در میان کنشگران سیاسی ایرانی دامن زده است، که در این
نوشته اندکی به آنها خواهم پرداخت. بگمانم سخنی بر سر این نباشد که سیاست کاخ سپید
سایه بلند و فراگیر خود را بر سرنوشت کشور ما نیز همیشه افکنده است و همچنان خواهد
افکند. همچنین پرسش از اینکه آیا آمدن ترامپ بیشتر بسود جنبش آزادیخواهی مردم
ایران است یا آمدن بایدن، پرسشی ناگزیر است که باید در جای خود بدان پرداخت. با
اینهمه از یاد نباید برد که آنچه در امریکا (و همچنین در اروپا و چین و روسیه) میگذرد، برای این نیست
که رژیم اسلامی را سرنگون کند یا آن را سرپا نگاه دارد. مردم امریکا در راستای سود
و زیان خود و کشورشان به این یا آن نامزد رای میدهند و بسیاری از آنان حتی نمیدانند
رفتار رئیسجمهور برگزیده با رژیم اسلامی چگونه خواهد بود. انتخابات امریکا یک
رخداد بیرونی است که نه آغازش برای "ما" برنامهریزی شده است و نه
انجامش. این ما که همه ایرانیان (بجز ایرانیان شهروند امریکا) باشیم، تنها
تماشاگران آن رخداد هستیم و نمیتوانیم فرجام آن را بسود خود رقم بزنیم.
پس برخورد یک جامعه کنشگر،
خردگرا و آیندهنگر با رخدادهای بیرونی، که انجام و فرجامشان از دست او بیرون
هستند چگونه باید باشد؟ گذری بر تاریخ تاریخ باستان شاید رهگشا باشد:
در پایان هزاره چهارم پیش
از میلاد گروهی از انسانهای شمال افریقا اندکاندک در کرانههای رود نیل یکجانشین
شدند و به کشاورزی پرداختند. بزرگترین دشواری آنان ولی کشیدن جوی آب از نیل به
زمینهایشان نبود. هر سال با آغاز بارانهای فصلی در اتیوپی و سودان آب نیل بالا میآمد
و سرریز میکرد و نه تنها زمینهای زیر کشت آنان، که خانههایشان را نیز با گلولای
میاَندود. مصریان[1]
که اکنون راه کشاورزی را آموخته بودند، در برابر این رخداد بیرونی ناتوان بودند و
گاه همه دسترنج خود را به تندابههای نیل میباختند. آنان ولی همچنین دریافته
بودند گلولایی که از سرریز نیل برجای میماند، بسیار بارور است و هر آنچه که بر آن کاشته شود، بار و بَر
بسیار میدهد. پس خانههای خود را دورتر از کرانه نیل ساختند و گاهشماری برای
سرریزیهای نیل نوشتند و برنامه کشت و کار خود را با آن هماهنگ کردند. آنان
توانستند با یک کنشگری خردمندانه و آیندهنگرانه، رخدادی را که هم دشمن زندگی و
کِشت آنان بود، و هم آنان در پدید آمدنش نقشی بازی نمیکردند، بسود خود بکار گیرند
و بر کشت خود بیافزایند با انباشت دانههای خوراکی شمار هموندان جامعه خود را چنان
افزایش دهند که بتوانند پایههای یکی از شگفتانگیزترین فرهنگهای باستانی جهان را
در آغاز هزاره سوم پیش از میلاد استوار کنند. نقش سرریزیهای رود نیل برای آنان
چنان بزرگ و برجسته بود که برای آن خدایی نیز آفریدند و نام آن را
"هاپی" گذاشتند[2].
بدینگونه انسان خردمند پا
به پهنه گیتی گذاشت. انسانی که اگرچه هنوز روش ساختن آببند و آبراهه را نیاموخته
بود، ولی برای نوشتن سرنوشت خود چشمبراه رخداد های بیرونی نمیماند و اگر هم
طبیعت با او سر ناسازگاری میگذاشت، او راهی مییافت تا از آن بسود خود بهره جوید.
جامعه مدرن نیز باید برای
آینده خود برنامه داشته باشد و رخدادهای بیرونی را در چارچوب آن برنامه ساماندهی
کند. ما حتا در تاریخ پیشامدرن خود نیز نمونههایی اینچنینی را مییابیم که در آنها
رخدادهای بیرونی به یاری برنامههای درونی میآیند و راه به پیروزی آنها میبرند.
در سال 1622/1001 که بریتانیا در همچشمی و دشمنی با پرتغال پا به خلیج پارس گذاشت،
امامقلی خان سردار گرجیتبار شاه عباس یکم توانست از این دشمنی بهره جوید و جزیره
هرمز را پس از 116 سال از اشغال پرتغالیها بدر آورد. هنگامی که رضاخان سردارسپه
جنبش خود را آغاز کرد، ایران در اشغال دو نیروی بیگانه بود که با هم در دشمنی بسر
میبردند. او و گروه پیرامونش توانستند از همین دشمنی (که میتوانست ایران را به
ویرانی بیشتر بکشاند) بیشترین بهره را برای بیرون راندن هر دو ارتش از ایران
برگیرند و بدینگونه یک رخداد بیرونی (اشغال ایران) را به بزنگاهی در راستای برنامه خود فرابرویانند[3].
این فهرست را همچنان پی میتوان
گرفت. آلمان در جنگ جهانی دوم با خاک یکسان شد و بمبهای هستهای امریکا دو شهر
بزرگ ژاپن را از پهنه هستی پاک کردند. دو کشور اشغال شده و شکست خورده ولی در درون
مرزهایشان از چنان نیروی بزرگ و بالندهای برخوردار بودند که بتوانند همین اشغال و
ویرانی را هم در راستای ساختن آینده خود ساماندهی کنند. دو کشور همسایه ما عراق و
افغانستان نیز اشغال شدند و گریبانشان از چنگال اهریمنی صدام حسین و ملا عمر رها
شد. ولی در نبود یک نیروی درونی که بتواند این رخداد بیرونی را ساماندهی کند،
سرنوشت آنها همانی شد که امروز میبینیم.
از یاد نباید برد که روند
رخدادها و در همتنیدگی آنها بسیار پیچیدهتر از آن است که در اینجا آمد. برای
نمونه امریکا با برنامه مارشال[4] اقتصاد
ویران آلمان و اروپای باختری را بازسازی کرد و به ژاپن نیز برای بازسازی خویش
کمکهای فراوان رساند. همچنین نباید جنگ سرد و پیامدهای آن برای کشورهای اروپائی و
آسیائی را نادیده گرفت. جنگی را که یکی از درگیریهای آغازین آن اشغالگری شوروی در
آذربایجان ایران بود و در آن نیز سیاستگران ایرانی توانستند با بهرهگیری از یک
رخداد بیرونی، بر یک اشغال درونی نقطه پایان نهند. با اینهمه در نبود یک نیروی
کنشگر، آیندهنگر و خردگرا هیچکدام از نمونههای بالا کامیاب نمیشدند، همانگونه
که در عراق و لیبی و افغانستان نشدند.
واپسین نمونهای که میخواهم
از آن یاد کنم، پیدایش اسرائیل است. در سال 1896 تئودور هرتسل کتاب "دولت
یهود" را به چاپ رساند. او یک سال دیرتر در کنگره جهانی صهیونیسم در بازل
سوئیس از آرزو و آرمان خود برای برپائی یک کشور یهودی سخن گفت. حتا در سال 1917 و
پس از اعلامیه بالفور[5] هم هنوز کسی
بدین باور نداشت که روزی کشوری برای یهودیان در گوشهای از جهان پدید آید. یک
رخداد بیرونی یعنی هولوکاست، رخدادی که در آن نیمی از یهودیان جهان به کام مرگ
رفتند، سرانجام همان بزنگاهی بود که راه به پیدایش کشور اسرائیل برد: یک گروه سازمانیافته
که از پیش برای دولت یهود برنامه داشت، در این فاجعه بزرگ بخت خویش را گشوده دید،
که آن برنامه را به انجام برساند. بر من نیز پوشیده نیست که زایش این کشور در
فلسطین روندی بسیار پیچیدهتر از آنی داشت که در اینجا آمد، ولی این را نیز نادیده
نمیتوان گرفت که بدون کتاب دولت یهود، بدون هرتسل و هرتسلها، بدون کنگره جهانی
صهیونیسم، اسرائیل نه هستی مییافت و نه میتوانست در چند جنگ بزرگ بر همسایگان
خود پیروز شود. اینکه اسرائیل براستی خواست یهودیان جهان بود، یا خواست ابرقدرتها
و سرمایهداری جهانی، در این میان نقشی بازی نمیکند. انگیزه هرچه که باشد، نقش
نیروهای درونی آیندهنگر و خردگرا را هیچ کس نادیده نمیتواند گرفت.
**********
رخدادهای بیرونی مانند هاپی
هستند، آنها میتوانند مرگ و ویرانی با خود به ارمغان بیاورند، یا زمینی بارور
برجای بگذارند که بتوان بر آن کشت و برداشت کرد. تنها انسانهائی که برای آینده خود
برنامهای خردمندانه دارند، میتوانند از این رخدادها بهره بجویند و به مانند
مصریان، آنها را برای به سامان رساندن برنامه خود بکار گیرند. برای کسانی که کار
را به بخت و اقبال واگذار کردهاند، اگر از آسمان باران زر و سیم نیز ببارد،
سرمایهای فراچنگ نخواهد آمد. ما نمیتوانیم رئیسجمهور آرمانی خود را به کاخ سپید
بفرستیم، همچنین نمیتوانیم به امریکا بگوییم دست از تحریم رژیم اسلامی بردارد، یا
بر تحریمهایش بیافزاید، اینها "هاپی"های روزگار ما هستند و دست و پای ما
در برابر آنها بسته است. ما تنها میتوانیم در پهنه سیاست کشور خود کنشگری کنیم.
پس در پیشِ روی چنین پسزمینهای بد نیست از خود بپرسیم:
اگر ترامپ، که تا پایان سال
هنوز رئیس جمهور امریکا است، همین یکشنبه آینده رژیم اسلامی را سرنگون کند، ما روز
دوشنبه و هنگامی که از خواب گران خود برخیزیم، چه خواهیم کرد؟ در این سالها کدام
برنامه را برای آینده ایران نوشتیم و برای آن آن تلاش کردیم، که اکنون بتوانیم
رخدادهای بیرونی را در راستای آن ساماندهی کنیم؟
[1] درستتر آن است که آنان را
قبطیان بنامیم.
[2] چنین پدیدهای را در دیگر
فرهنگهای کهن مانند سومر و ایلام و آشور و بابل
نیز میتوان پی گرفت. هنر همه آنان این بود که از رخدادهای بیرونی
بزنگاههایی سودمند در راستای آماجهای خود بسازند.
[3] «... به هیئت مشترک دربار
و سفارت بریتانیا اطمینان داد که هواخواه شاه و بریتانیا است [...] هنگام لغو
موافقتنامه 1919 به بریتانیا اطمینان داد که این امر به نوعی "گمراهکردن و
حتی فریفتن بلشویکها" است. وی همچنین به تئودور روتشین [...] که به سمت سفیر
شوروی در تهران منصوب شده بود، اطمینان داد که دولتش مصمم است تا نفوذ بریتانیا را
از بین ببرد» یرواند آبرامیان، تاریخ ایران مدرن، نشر نی، چاپ چهارم، برگ 126
[4] Marshall plan
[5] Balfour Declaration
درود جناب بنایی
پاسخحذفآدرس ایمیلتون رو میشه بگذارید تا در تماس باشیم؟
و اینکه اگر فرصت دارید، میشه درباره سادات ایران و اجداد واقعی اونها هم بنویسید؟
درود بر شما
پاسخحذفm.bamdadan@gmail.com
با درود بیکران جناب به بامدادان، سپاسگزارم
پاسخحذف