در مقاله زيباي «جنبش سبز: یک ارزیابی گذشتهنگر» ، جناب آقاي مزدك بامدادان پرسشهايي را مطرح نمودند كه تلاش كرده ام پاسخهايي را در اين زمينه عرضه نمايم:
1- « کودتا گران میتوانستند کار را با آرامش بیشتری پیش ببرند و نخست در یک روند خسته کننده شمارش رأیها احمدینژاد و موسوی (یا کروبی) را به دور دوم ببرند و در دنباله یک نمایش کشدار، که در کنار آن نیروی پرخاش مردم نیز رفته رفته کاستی میگرفت، در دور دوم احمدینژاد را با یک یا دو میلیون رأی بیشتر پیروز انتخابات بنامند. اگر نمایشنامه به این گونه نوشته میشد، آیا باز هم تماشاگر این خیزش بزرگ میبودیم؟ چرا چنین نکردند؟»
داستان به قهر مردم از اصلاح طلبان در پايان مجلس ششم بر مي گردد. مردمي كه با شور و نشاط رياست جمهوري و اكثريت مجلس را تقديم جناح اصلاح طلب نمودند به اميد اينكه اين افراد بتوانند حكومت را از حالت خودكامگي به وضعيت پاسخگويي در آورند و براي گرفتن حق مردم در برابر حاكميت ايستادگي نمايند. ولي متاسفانه در پايان مجلس ششم، اصلاح طلبان نمره مطلوبي از مردم دريافت نكردند. در اين مجلس با يك حكم حكومتي به راحتي قانون مطبوعات از دستور كار خارج كردند، در برابر سركوب گسترده دانشجويان در جنبش 18 تير 78 واكنش مناسبي صورت نگرفت و در خصوص مبارزه با فساد اداري و اقتصادي تلاش شايسته اي مشاهده نشد و ....
به همين دليل مردم نااميد از اصلاح طلبان، در پايان مجلس ششم، نسبت به تحصن نمايندگان رد صلاحيت شده توسط شوراي نگهبان، واكنشي نشان ندادند و اين مساله، حاكميت را به اين نتيجه رساند كه «هر 9 روز يك بحران» كار خود را كرده و مردم از دولت و مجلس اصلاحات خسته و نااميد شده اند و ترجيح مي دهند «حكومت دست خودشان باشد كه لااقل سنگ اندازي نكنند!» بنابر اين قرار نيست اگر در انتخابات، تقلبي به ضرر اصلاح طلبان صورت گيرد، مردم واكنشي نشان دهند. همچنين برداشت حاكميت از كل وقايع دوره اصلاح طلبان اين بود كه مردم حاضر نيستند بابت موضوعات سياسي و انتخابات، هزينه اي بيش از اتلاف يك ساعت وقت براي انداختن رأي به صندوق بپردازند.
اين تحليل وقتي بيشتر قوت گرفت كه در انتخابات رياست جمهوري نهم نيز مردم نسبت به شكايتهاي كروبي و رفسنجاني واكنشي نشان ندادند. درصورتي كه آن زمان مردم اين اعتراض ها را جنگ دروني حاكميت مي دانستند. و البته كه هيچ كدام از اين دو شكايت خود را به مردم نبردند! بلكه به خدا شكايت كردند كه او هم بسيار شكيباست!
خـامنه اي در سخنراني پس از انتخابات اخير پاسخ پرسش بالا را داد. گفت: اگر اختلاف بين آرا كم بود شايد مي شد نسبت به تقلب شك كرد ولي وقتي اختلاف چندين ميليون رأي است چطور ميشود نسبت به صحت انتخابات شك كرد!؟
پس استراتژي خامنه اي براي «انتصاب» دوباره احمدي نژاد به مقام رياست جمهوري اين بوده كه چنان تقلب بزرگ باشد كه كسي نتواند در اين زمينه شكي به دل خود راه دهد!
مسلماً اين استراتژي در برابر خاتمي قابل پياده كردن نبود. يعني اگر خاتمي و احمدي نژاد براي رياست جمهوري با هم در رقابت قرار مي گرفتند، با توجه به محبوبيت خاتمي، كسي پيروزي احمدي نژاد را باور نمي كرد. به همين دليل با فشار به خاتمي و توافق بر سر حضور ميرحسين موسوي (از جانب اصلاح طلبان)، شرايطي به وجود آوردند كه خاتمي از ادامه كار انصراف بدهد.
از زاويه ديگر بايد گفت كه باتوجه به رويكرد غير جنگ طلبانه دولت اوبـاما بعد از انتخابات امريكا، و با توجه به احتمال دستيابي ايران به پيشرفتهاي مهم هسته اي در 4 سال آتي، حاكميت كه خطر حمله امريكا را رفع شده مي پنداشت، خود را در يك قدمي آرزوي بزرگش يعني دستيابي به اولين بمب اتمي اسلامي مي ديد. بمبي كه قرار بود ايران را ام القراي واقعي كشورهاي اسلامي و خط مقدم مبارزه جهان اسلام با اسـراييل كند. بنابر اين حاكميت به هيچ وجه دوست نداشت در چنان زماني، فرد مزاحم و بيگانه اي همچون خاتمي در جايگاه رياست جمهوري باشد. شايد لازم بود در آن هنگام، اسـراييل را با بمب اتمي تهديد كنند! مسلماً براي چنين كارهايي، شخصيت ماجراجو و بي عقلي مثل احمدي نژاد به مراتب بهتر از خاتمي مي توانست از عهده اين نقش برآيد.
به طور خلاصه، عدم واكنش مردم نسبت به رد صلاحيتها و تقلب هاي گوناگون در رأي گيريهاي گذشته، رفع خطر حمله كشورهاي غربي و شنيدن زمزمه هاي پذيرش ايران به عنوان يك كشور هسته اي، حكومت را به طمع انداخت تا با به راه انداختن يك شعبده بازي تاريخي و با رأيي به ظاهر خيره كننده ، اصلاح طلبان و رفـسنجاني را از قدرت كنار زده و حاكميت را يكدست نمايد!
2- «خـامنهای میتوانست پس از دیدن راهپیمايیهای میلیونی ایرانیان در سرتاسر کشور گناه را به گردن پیرامونیان خود بیندازد و با دوری جستن از حجتیه و احمدینژاد هم گریبان خود را از دست آنان رها کند و هم جایگاه خود را بنام "پدر ملت" استوار کند و از مردم بستانکار باشد که: «من نگاهبان رأی شما هستم». چرا چنین نکرد؟»
بخشي از پاسخ به اين پرسش در تجربه رفسنجاني از انتخابات دوم خرداد 76 نهفته است. رفسنجاني با جلوگيري از تقلب در آن انتخابات، به پيروزي خاتمي كمك كرد ولي با آغاز به كار مطبوعات اصلاح طلب، اولين نفري كه بيش از همه زير تيغ نقد اين روزنامه ها قرار گرفت، خود رفسنجاني بود!
خـامنه اي به ميزان محبوبيت خود و حكومتش در نزد مردم كاملا آگاه بوده و هست بنابراين مي داند كه مردم تكيه گاه مطمئني براي او نيستند. ديكتاتورها هيچ گاه به مردم اعتمادي ندارند. بلكه پايه هاي قدرت آنها بر نيروي نظامي و سرسپردگان و مزدورانشان استوار است. عموماً وقتي ديكتاتورها پير مي شوند نسبت به همه (حتي دوستان سابقشان) بدگمان مي شوند و بيشتر و بيشتر به نيروي نظامي و امنيتي خود تكيه مي كنند.
بخش ديگر پاسخ، به تجربه ديگر اين رژيم در فدا كردن سعيد امامي در پرونده قتلهاي زنجيره اي بر مي گردد. هرچند فدا كردن اين «سرباز» براي از بين بردن سرنخ يافتن آمران قتلها، گريز ناپذير بود، ولي براي «شاه» هزينه زيادي داشت. به اين صورت كه بعد از آن وزارت اطلاعات ديگر هيچگاه آن وزارت اطلاعات گذشته كه ابزار قابل اطميناني براي سركوب مردم بود، نشد؛ حتي با وزارت فردي مانند محسني اژه اي و بازگشت تيم قتلهاي زنجيره اي به آن وزارتخانه!
تجربه سعيد امامي براي همه ماموران وزارت اطلاعات يك درس فراموش نشدني شد. از آن به بعد اكثريت مأموران وزارت اطلاعات تلاش مي كنند از تندروي بپرهيزند. چراكه مي دانند هر جا كه سردمداران رژيم در خطر بيفتند در قرباني كردن ايشان هيچ ترديدي به خود راه نمي دهند؛ حتي در مورد فرد مقربي مانند سعيد امامي.
اين موضوع براي حاكميت نيز تجربه بزرگي بود كه اگر به راحتي سربازان خود را فدا كنند، به زودي بقيه سرسپردگان هم (كه اين بار از عظمت تظاهرات مردم واخورده بودند) سردمداران را تنها خواهند گذاشت و شيرازه رژيم از هم خواهد پاشيد. به همين دليل اين بار خـامنه اي مجبور شد به بهاي كنار رفتن نقاب از چهره اش، پا به ميدان بگذارد و براي حفظ يكپارچگي نظامش، همه مسئوليتها را در برابر مردم متوجه خود كند.
3- «رژیِم بخوبی میداند که رفسنجانی هیچگاه با حجتیه و مصباح و احمدینژاد سازش نخواهد کرد. با این همه او توانست چند هفته پس از انتخابات و هنگامی که ابرهای ناامیدی اندک اندک آسمان جنبش سبز را میپوشاندند، نماز آدینه را برپا دارد و بخشی از سخنان مردم را از پشت این تریبون بزبان بیاورد. کودتاگران بخوبی میدانند که رفسنجانی را به میدان نبرد مرگ و زندگی کشاندهاند و او همه توان خود را بکار خواهد بست تا نگذارد آنان به آماجهای خود دست یابند، با این همه رفسنجانی در میان شگفتی همگان و بی آنکه کسی جلودارش شود، در برابر نمازگزاران ایستاد و سخنانی بس ناخوشآیند بر زبان آورد، اگرچه کودتاگران از همان روز نخست میدانستند که نباید به رفسنجانی تریبونی برای سخن و میدانی برای تاخت تاز بدهند (همانگونه که بیانیهها و سخنان او را به تیغ سانسور صداوسیما میسپارند)، چرا چنین کردند؟»
انگيزه كوچك رژيم در اين زمينه مي توانست اين باشد كه نشان دهد كه اتفاق خاصي نيافتاده و همه چيز عادي است از جمله ترتيب برگزاري نماز جمعه كه چند هفته اي بود رفسنجاني در آن غايب بود.
انگيزه بزرگتر آن اين بود كه رژيم همچنان از تظاهرات 3 ميليوني مردم در شوك بود و مي پنداشت رفسنجاني كه بالاخره منافعش در حفظ نظام است، ميايد و در اين نماز جمعه مردم را به آرامش و حفظ نظام دعوت مي كند. (براي اجراي برنامه اي كه مي خواستند بر سر رفسنجاني و خانواده اش بياورند وقت زياد است!)
از طرف ديگر، اگر ما قبول داشته باشيم كه احـمدي نژاد به هيچ وجه نمي توانست بدون هماهنگي و اذن خـامنه اي، خانواده «رئيس مجلس خبرگان رهبري» را در جلوي چشم 70 ميليون ايراني به فساد مالي متهم كند، در آنصورت بايد بپذيريم كه استراتژي احمدي نژاد در مناظره با موسوي، نيز مورد تفاهم و تأييد خـامنه اي قرار گرفته است. احمدي نژاد در مناظره با موسوي بيان نمود كه حملات به دولت او [دولت محبوب رهبر] از يكجا سرچشمه مي گيرد و صحنه گردان اصلي رفسنجاني است!
بنابر اين مي توان چنين برداشت نمود كه از نگاه خـامنه اي، حضور 3 ميليوني مردم در خيابانها ناشي از صحنه گرداني رفسنجاني است. با اين ديد، خـامنه اي براي حفظ قدرت و حكومتش، حاضر شد يك گام عقب نشيني كند و در تريبون نماز جمعه از رفسنجاني رفع اتهام كند و در عوض از او بخواهد، به اصطلاح نيروهايش را به خانه برگرداند! غافل از اينكه حركت سبز مردم پاك تر و زلال تر از آن است كه به فرد نيرنگ بازي همچون رفسنجاني وابسته باشد.
مردم ايران در دو انتخابات، تنفر خودشان را از رفسنجاني نشان داده اند. حمايت او از جنبش سبز مردم، نه از سر اعتقاد به دموكراسي و رأي ملت بلكه به خاطر جلوگيري از بلعيده شدن توسط اژدهاي قدرت است!
بنابر اين نه مردم به رفسنجاني علاقه اي دارند و نه او به مردم. اين ازدواج ، حكم يك صيغه كوتاه مدت را دارد، كه از نياز هر دو به يكديگر ناشي شده است. البته خدمت رفسنجاني به جنبش سبز مردم، ميتواند باعث بخشودگي پرونده سياه او از طرف مردم شود.
4- «از راهپیمائیهای پراکنده در چند شهر بزرگ ایران اگر بگذریم، این تنها تهران است که با همه توانش به میدان آمده و همچنان ایستاده است و این ایستادگی را از یک "رخداد" به یک "روند" فرارویانده است. ........آنان میدانند که باید به میدان بیایند تا تهران تنها نماند و کمرش در زیر بار هولناک سرکوب خرد نشود، تا سرکوبگران در دهها و شاید سدها شهر ایران پراکنده شوند و توان سرکوب را از دست بدهند. چرا چنین نمیکنند؟ »
البته پاسخ به اين پرسش، اندكي سخت است. شايد تركيبي باشد از اين حقايق:
1- برخلاف تهران، هنوز طبقه تحصيل كرده، مدرن و آزادي خواهي كه در تهران شكل گرفته در شهرستانها شكل نگرفته است. به هر صورت سطح فرهنگي پايتخت بالاتر از شهرستانهاست. هر چند كه بخش قابل توجهي از مردم تهران، از نخبگان شهرستانها تشكيل شده است. به اين علت كه در ايران اولين مقصد نخبگان شهرستاني براي مهاجرت، تهران است.
2- در ايران يك رنسانس فرهنگي در مورد لزوم سكولاريسم وجدايي دين از سياست و نياز جامعه ايراني به آزادي و دموكراسي (به شكل رايج در دنيا و نه ازنوع اسلامي آن)، در حال وقوع و تكامل است. شايد دوم خرداد 76 را بتوان اولين نشانه هاي شكل گيري آن دانست. رفته رفته با گسترش اينترنت و به ويژه براه افتادن كانالهاي تلوزيوني ماهواره اي و بالا رفتن آگاهي در عموم مردم، اين رنسانس در حال تكامل و بلوغ است. به نظر مي رسد مردم تهران در اين زمينه پيشرو هستند.
3- بخشي از مردم ايران كه اعتقادات مذهبي بيشتري دارند، نسبت به رژيم جايگزين كه قرار است به جاي ج.ا. بنشيند، مشكوكند. بيشتر اينگونه مردمان هنوز دوست ندارند آزاديهاي غربي ناسازگار با فرهنگ رايج مذهبي-ايراني (مشخصاً در زمينه روابط دختران و پسرانشان، نمايش فيلم به شكل غربي در صدا و سيما و از اين گونه) در ايران پياده شود. فراموش نكنيم كه مردم ايران 30 سال پيش در رژيم شاهنشاهي دختران خود را به دانشگاه نمي فرستادند. بخش عمده اي از مردم ايران اگر احساس كنند دوباره قرار است كشور در اين زمينه آزاد شود، دوباره واكنش انقباظي از خود نشان خواهند داد. هنوز تعصبات ناموسي در ميان مردم وجود دارد و عموم مردم به فرزندان خود اجازه نمي دهند دوستاني از جنس مخالف خود داشته باشند. هنوز گرايش به خانواده بصورت شديد در ايران وجود دارد. در اين زمينه كشور ما قابل مقايسه با كشورهاي غربي نيست. به هرصورت اين توده ي مردم تجسم روشني از نوع حكومت بعدي ندارند. به نظر من شفاف سازي اپزوسيون برون مرزي در اين زمينه لازم است و باعث اطمينان خاطر خانواده ها خواهد شد. نبايد سرنوشت سياسي كشور به اين موضوع غير اساسي اخلاقي پيوند بخورد. مسلماً هر حكومت دموكراتيكي كه در ايران به روي كار بيايد بايد حساسيتهاي عموم مردم را در نظر بگيرد.
4- بخشي از پولهايي كه احمدي نژاد در روستاها و شهرستانها خرج كرد، موثر افتاد. (هرچند كه با يك نگاه دقيق خواهيم ديد كه هيچ تغيير اساسي اي در شهرستانها صورت نگرفته است. حتي طرح مسكن مهر نيز كه با سرو صداي زياد وعده خانه دار كردن مردم را مي داد نيز در عمل با مشكلات زيادي از جمله عدم پرداخت وام، مواجه شد كه در عمل به بن بست خورد)
5- بخشي از مردم ايران بعد از پرداخت هزينه هاي زياد در انقلاب 57 و جنگ، ديگر انگيزه و اميد زيادي براي دگرگوني اساسي در ساختارهاي سياسي و اقتصادي كشور ندارند و نسبت به حكومتهاي جايگزين هم با ديده شك و بدبيني نگاه مي كنند. بنابر اين حاضر نيستند در اين زمينه هزينه ي زيادي پرداخت نمايند، چرا كه از رودست خوردن دوباره واهمه دارند. هرچند اميدوارند دست تقدير اين حكومت را از اريكه قدرت به زير آورد.
6- در روز 25 خرداد در شهرستانها هم راهپيماييهايي صورت گرفت ولي به شدت سركوب شد. در حالي كه درتهران به علت تراكم جمعيتي زياد، تجمعات بسيار گسترده ترند و امكان برخورد رژيم با حجم زياد مردم كمتر است ضمن اين كه در تهران، امكان در رفتن، پنهان شدن در بين مردم و شناسايي نشدن بيشتر است.
پاينده باد ايران عزيز
آريو - ك
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر