دو سال پیش و پس از شنیدن کنسرت
زیبای گروه "رَستاک" در گزارشگونهای بنام "همه اقوام من"
(1) نوشتم:
«هنرمندان
راستین، در کنار مردم و برای مردمند، و سیاستپیشگان، مردمان را در کنار خود میخواهند،
تا از تن آنان نردبانی برای رسیدن به آرمانهای خود بسازند و اگر در این میانه
فرهنگ در آتش دشمنی سوخت و همبستگی از هم گسیخت و آتش دشمنی و کشتار از هر سوی
زبانه برکشید، چه باک که "آرمان" از هر چیزی برتر است. پس در برابر زهر
کشنده سیاستپیشگان خشکمغز و آرمانزده، از صالح بن عبدالله که زبان دیوانی از
پارسی به عربی گرداند گرفته تا بیهقی که دبیران را میفرمود در نوشتههای خود هرچه
بیشتر واژگان تازی بکار برند، تا غزالی که آئین مجوس و بویژه جشن نوروز را نابود
میخواست، و سرانجام سودازدگان و دلباختگان انقلاب شکوهمند، فرهنگ کهنسال و دیرپای
این سرزمین پادزهری آفرید که بُنمایهاش همانا جادویی بنام "هنر" میبود.
بیهوده نیست که ما جایپای هنرمندان راستین را در همه آبادکدهها و اثرانگشت
سیاستپیشگان را در همه ویرانسراها میبینیم. شکوه و هوشمندی فرهنگ ایرانی را در
همین نیرنگ شگرف و شیرین میتوان بیکباره دید، "هنرمندی" پادزهر
"سیاستپیشگی"»
دیدن برنامه افق در روز بیستوچهارم ژوئن (2) به میزبانی
پیام یزدیان و میهمانی مژگان شجریان و سعید شنبهزاده مرا بار دیگر بیاد این سخن
انداخت. در همین آغاز سخن و با نگاه به روند دگردیسیها در این سالیان، ناگزیر از
گفتنم که من نمیدانم شنبهزاده فردا هم بر سر این سخن خود خواهد ایستاد و یا پسینفردا
در اینباره چه خواهد گفت. همچنین نمیدانم که آیا پیام یزدیان کنترل برنامه را از
دست داد و نتوانست شنبهزاده را بدانجا بکشاند که خود میخواست، یا اینکه با
برنامه پیشین و با دانش بر این که او چنین سخنانی را بر زبان خواهد راند، به سراغش
رفته بود تا کمی چهره صدای امریکا را از گمانه پشتیبانی از خامنهای بپیراید و
نشان دهد این تنها اپوزیسیون دلبسته نیست که در این رسانه صدای خود را به گوش
همگان میرساند. پس سخن من در این نوشته پیشرو تنها و تنها بر سر سخنانی است که
شنبهزاده در بیستوچهارم ژوئن بر زبان آورده است.
آنچه که بیش از هر چیزی بر چشم میزد، پشتیبانی و دفاع
آشکار و بیپرده یزدیان از جمهوری اسلامی و نهادهای سرکوب آن بود. او با
"خودسر" نامیدن نیروهایی که کنسرتها را به هم میزنند، خواست همصدا با اپوزیسیون
دلبسته دستان نهادهای سرکوب جمهوری اسلامی و بویژه دولت روحانی را از این گناه نیز
بشوید و با این کار بارها خشم شنبهزاده برانگیخت و او را وادار کرد که با صدای
بلند بگوید «نه نه نه نه! خواهش میکنم حرف من رو ترجمه
نکنید، نه در دوره آقای احمدی نژاد آزادی وجود داشته، نه در دوره آقای روحانی. من
میگم تکلیف حکومت مشخصه. هنرمندا و مردم اگر که منظور و حرف حکومت رو نگرفتن، در
اشتباه هستن [...] پیام حکومت ایران کاملا روشنه: میگه آقا! هر چیزی که در خدمت
حکومت باشه حلاله، هر چیزی که در خدمت حکومت نباشه، حتی شما اگر قرآن هم بخونی،
ممنوعه»
کار ولی بدینجا پایان نگرفت. پیام یزدیان بارها و بارها با
گفتن اینکه «آقای شنبهزاده! ولی اوضاع میتونست خیلی
بدتر از این هم باشه» یا اینکه: «آقای خامنهای خیلی
راحت میتونن به هر حال فتوایی بدن که موسیقی حرام است، به سادگی! و الآن به هر
حال در فتاوی که از ایشون موجود هست، به این نتیجه نرسیدهاند دیگر مراجع تقلید که
در هر حال بخوان حکم بدن مشخصا به حرام بودن موسیقی» تلاش کرد نشان دهد که
روزگار هنر و هنرمندان در ایران اسلامی آنچنان هم بد نیست و بر ایرانیان است که سپاسگزار
گشادهدستیهای رهبر معظم و سپاه و وزارت اطلاعات باشند، که موسیقی را همچون مفتیان
عربستان و طالبان و داعش یکسر ممنوع نکرده است.
اگرچه آماج من از نوشتن در باره این برنامه پرداختن به تکتک سخنان آمده در آن نیست، ولی دریغم آمد که اندازه دلبستگی گردانندگان وی-او-اِی به رژیم جمهوری اسلامی را نشان ندهم. شاید بهتر میبود اگر پیام یزدیان پیش از دفاعی چنین آشکار و بیپروا از خامنهای اندکی در اینترنت پرسه میزد، تا سخنان رهبر معظم انقلاب را در دیدار با با رئيس و اعضاي شوراي انقلاب فرهنگی (1382/10/23) بخواند، آنجا که میگوید: «ترويج موسيقي يک کاريست بر خلاف مذاق اسلام» (3). اینهمه پشتیبانی از رژیم ولایت فقیه و آنهم چنین آشکار، بیگمان از سر ناآگاهی گردانندگان وی-او-ای نیست. در پشت این سیاست رسانهای آماجهایی خفتهاند که من بارها و بارها در باره آنها نوشتهام.
هسته پُربَهای سخنان شنبهزاده، که چندان هم از نوشتههای
من در اینباره به دور نبود، به آنجا بازمیگردد که او میگوید: «احمدینژاد و روحانی و خاتمی و اینها هم که اصلا میدونن
هیچکارهاند [...] اصلا نهاد حکومت ایران مشخصه: مقام معظم رهبری، وزارت اطلاعات،
سپاه، امامهای جمعه، بسیج. بقیه هم اینا پادوی این نهادها هستن. این داستان مشخصه،
من نمیدونم دیگه بحث سر چیه» این سخنان که به نگر ساده میرسند بدرستی
ساختار نهادهای سرکوب و پیوندهای آنان را با یکدیگر نشان میدهد و همچنین سرراست و
بدون پیچاندن سخن آب پاکی را بر دستان اپوزیسیون دلبسته میریزند که با پشتیبانی
رسانههای بزرگ پارسیزبان میخواهد به مردم بباوراند اگر به پای صندوقهای رأی
بروند و بجای جلیلی روحانی را برگزینند، سرنوشتشان دگرگون خواهد شد. جا سخن او این
است که: «اینها میگن آقا، میزان علاقه شما رو ما باید تعیین
بکنیم، ما باید بگیم چه چیزی برای شما خوبه، چه چیزی برای شما بد هست. مسئله اینه،
مسئله موسیقی نیست» آیا شنبهزاده راه گزافه میپیماید؟ ایکاش سخنان
اپوزیسیون دلبسته و پشتیبانان آنان در بیبیسی و وی-او-ای درست بود و کسانی چون
شنبهزاده سرگرم سیاهنمائی بودند. ولی شنبهزاده درست میگوید. جمهوری اسلامی و
نهادهای سرکوبگر آن نه تنها به ایرانیان میگویند چه بپوشند و چه بخورند و چه
بنوشند و چه بگویند و چه بشنوند و چه ببینند و چه بخوانند، که حتا به مردمان این
سرزمین نفرین شده میگویند آیا میتوانند موهای شرمگاه خود را بتراشند، یا نمیتوانند
(4).
برای من بسیار مایه شادمانی و خوشبختی بود که در این هیاهوی
"اصلاحطلبی" (بخوان سازشطلبی) که بدست اپوزیسیون دلبسته و رسانههای
بیگانه براه افتاده است، دو هنرمند میهنم از "بازیهای رژیم" سخن گفتند و
نگذاشتند که کارگزار وی-او-ای سیاست خارجی نوین حکومت امریکا را از دهان آنان
بازتاب دهد. شنیدنی بود که چگونه هردوی هنرمندان میهمان و بویژه سعید شنبهزاده ساختار
سیاستگزاری رژیم را همانگونه که هست و نه آنگونه که دلبستگان میگویند، در پیش
چشم بینندگان نهادند و به بهانه موسیقی و رفتاری که با هنرمندان این رشته میشود،
نشان دادند که درمان نابسامانیهای این آب و خاک، رفتن محمود و آمدن حسن نیست و
خانه از پایبست ویران است و بر روزگار آن خواجگان باید گریست که در این گیرودار
در اندیشه نقش ایوان هستند. باید گفت که براستی اگر ایرانیان را گوش شنوایی باشد،
هنرمندان در این برنامه یکساعته بسیاری از رشتههای دلبستگان و سازشکاران را پنبه
کردند. مردم، اگر چشم خود را نبندند و انگشت در گوشهای خود فرو نکنند، باید بسنجند
آنچه را که سعید شنبهزاده در باره جایگاه موسیقی در اسلام و بویژه در "مذهب
شیعه" گفت، با آنچه که مسعود بهنود در باره روشنفکری و پیوند آن با "مذهب
شیعه" بر زبان آورد، و ببینند جایگاه هنرمندان مردمی کجاست و سیاستبازان
دلبسته در کجا ایستادهاند.
چکیده سخن چیست؟ جمهوری اسلامی رژیمی است که از ساختاری استوار و یکپارچه برای سرکوپ و چپاول برخوردار است. سپاه پاسداران در گذر چندین دهه خود به یک نهاد (بزرگترین نهاد) اقتصادی و سیاسی فرارُسته است که در یک بدهوبستان روزاروز با خامنهای برنامههای خود را به پیش میبرد و در این راستا سود و زیان مردم ایران را به هیچ میگیرد. آنکه میگوید چه کسی باید بر تخت ریاستجمهوری یا صندلی مجلس بنشیند، نه صندوق رأی، که فرمان خامنهای و مافیای سپاه است. این نهاد که آنرا باید تنه درخت رژیم به شمار آورد شاخوبرگهای فراوانی چون امامان جمعه و بسیج و شوراهای اسلامی و ... دارد و کسانی که پیام یزدیان بارها و بارها در این برنامه بر خودسر بودنشان پای میفشارد نیز یکی از همین شاخهها هستند. پس شنبهزاده هنرمند، ساختار قدرت و سرکوب را هزاران بار بهتر از سیاستبازان دلبسته و توده خودفریب همیشه رقصان دیده و شناخته است، آنجا که میگوید: «خواب و رویای حکومت اسلامی اینه که، ناراحته که چرا الان مثل حکومت داعش نمیتونه آدمها رو تو قفس بکنه بندازه داخل آب خفه بکنه، یا نمیتونه اینا رو بسوزونه. اینا خواب و رؤیاشون اینه و به این سمت دارن پیش میرن. حالا اگر شما از یک همچین حکومتی، خیلی خوشبینی که مثلا یه روزی کنسرتی در استادیوم آزادی بیاد برگزار بکنه، یا بیاد کنسرت رو دیگه لغو نکنه، این به نظرم خیلی خیال واهیه و خیلی باید آدم سادهلوح باشه، چون حکومت ایران پیامش مشخصه. اونها لذت نهادشون، نشون دادن در این سیوچند سال، اون چیزی که لذت بخش است برای حکومت ایران، مثل طالبانه، مثل داعشه [...] بقیه مسائل هم اینا بازیهاست، جمهوری اسلامی واقعیت خودش رو تو یک پریود نشون داده»
آنچه که شنبه زاده و شجریان میگویند، نمیتواند خوشایند
سیاست خارجی امریکا باشد، که در کار یک سازش همه سویه و گسترده و دراززمان با
جمهوری اسلامی است. از همین روست که پیام یزدیان در رویارویی با هنرمندی که پروای
سیاست و بازیهای پلشت آن را ندارد، رودربایستی را به کنار مینهد و در ستایش حکومت
اسلامی همه پردهها را میدرد. بارها نوشتهام و بر این سخن خود پای میفشارم که
کارمندان و گردانندگان رسانههای پارسیزبان بیگانه از بیبیسی و دویچهوِله
گرفته تا وی-او-اِی و از صادق صبا و جمشید فاروقی گرفته تا ستاره درخشش همه و همه
دستمزد ماهانه خود را از حکومتهای بریتانیا و آلمان و امریکا دریافت میکنند و
کاری بس ناپسند و نکوهیده خواهد بود، اگر سود کارفرمایان خود را به کناری نهند و
در سر پروای سود و زیان مردم ایران را داشته باشند. پس بر پیام یزدیان نیز نمیتوان
خرده گرفت، که چرا در برابر دو هنرمند ایرانی به سود جمهوری اسلامی چنین سینه سپَر
میکند و شمشیر برمیآهیزد: سیاست نوین امریکا، سازش با جمهوری اسلامی و پذیراندن
آن به مردم ایران در جایگاه تنها گزینه در دسترس است.
پرسشی که پیش روی چشمان ماست ولی، این است که چرا سعید شنبهزاده
ساختار قدرت و سرکوب و جانمایه اندیشه ولایتفقیه را به این خوبی بازشناخته و
جایگاه کارگزارانی چون رئیسجمهور و نمایندگان مجلس را چنین نیک بَررسیده است، ولی
انبوهی از سیاستبازان اپوزیسیون و میلیونها ایرانی رأیدهنده به گفته او چنین
"سادهلوح و دچار خیال واهی"اند؟
تلاش کردهام پاسخ را در بخش هفتم جستار "در هراس از
خویشتن" با فرنام "گفتار در ناآگاهی و نادانی" که در روزهای آینده
به چاپ خواهد رسید، فراهم آورم.
خداوند دروغ، دشمن و خشکسالی را از
ایرانزمین بدور دارد
4. بنگرید به داستان پر سروصدای "اپیلاسیون" موهای
شرمگاه و فتواهای خامنهای و چند آیتالله دیگر در اینباره
با درود مزدک بامدادان با حرفهای شما کاملا موافقم... یه نکته که فراموش شده اینکه برای این حکومت نکبت و کشتار جمهوری اسلامی "گوهر برتر از هنر آمد پدید" مخصوصا آقای عطا مهاجرانی
پاسخحذفبا سپاس از مهر شما
حذفاینکه جمهوری اسلامی چنین در پی فریب مردم است، چندان جای شگفتی نیست. آدمی از رفتار آنچه که خود را اپوزیسیون مینامد در شگفت میشود. در اینباره ببخوانید نوشته حمید فرخنده را در گویانیوز.
شاد و سربلند باشید