چهار سال پس از مرگ آغامحمدخان قاجار (1180 خ / 1801 م)
فرماندار گرجستان به پشتوانه تزار روسیه سر به شورش برداشت و بدینگونه آتش جنگهای
ایران و روسیه زبانه کشید. ژنرال تسیتسیانوف نخست تفلیس را فروگرفت و در دیماه
1182 (ژانویه 1804) گنجه نیز بدست او افتاد. میرزا فضلالله شیرازی نویسنده کتاب
تاریخ ذوالقرنین در اینباره چنین مینویسد:
«این معنی محقق است که جماعت
بدعاقبت روسیه از روزی که پای به خاک گرجستان و حدود آذربایجان نهادند، هیچ یک از
ولایات را به ضرب و زور نگشادند. شهر تفلیس را گرگینخان والی – از قراری که ذکر
شد – در گشود و ایشپخدر (1) ولایت گنجه را به سبب حرامزادگی نصیببیگ شمسالدینلو
و ارامنه آنجا مفتوح نمود. قلعه شوشی را به سبب خرافت ابراهیم خلیلخان جوانشیر
تصرف کردند و هر یک از ولایات آن طرف رود ارس را به نهجی که ایراد میگرد، به حیله
و تزویر به دست آوردند».
با از دست رفتن گنجه و ایروان و قرهباغ فتحعلیشاه پسرش
عباسمیرزا را به فرماندهی سپاه برگزید و او را روانه جنگ با ارتش روسیه کرد. عباسمیرزا
در آغاز در سایه پایمردیهای سربازانش، امیدوار شدن مردم شهرهای از دست رفته و همچنین
بازگشت ایرانیانی که در گذشته به روسها پیوسته بودند، در جنگهایی که بنام "اِچمیادزین"
(2) شناخته میشوند به پیروزیهایی چند دست یافت و دو تن از این بازگشتگان، حسینقلی خان و ابراهیم خان ژنرال، تسیتسیانوف را در بادکوبه
کشته و سر و هر دو دستش را به تهران فرستادند. جانشین او ژنرال ایوان گودوویچ (3)
نیز در آغاز کاری از پیش نبُرد و تن به چندین شکست سنگین داد.
«غراف گداویچ بعد از تدابیر
ابلهانه خویش و تعهدات جنرال غاردان خان (4) مصلحت کیش و رجعت موکب فیروز صاحبقران
عدالت اندیش، بدون دغدغه و تشویش در عین شدت برف و سرما همت به تسخیر ایروان بست و
باسپاهی خونخوار و توپخانه صاعقهکردار، به عزم افتتاح آن دیار بر سمند عزیمت
برنشست [...] دلیران ایرانی سمندروار در آن آتش جرّار غوطه بردندی و روسیان بیایمان
از حملات دلیرانه آن گروه جلادتنشان از فراز دیوار، کبوتر صفت معلقها خوردندی
[...] گداویچ کیچ خاک مذلت بر فرق ایمپراطور اعظم بیخت و در شب دوشنبه بیست و
دویّم شهر شوّالالمکرم سنگرها را خالی کرده با حالی تباه و روی سیاه به سمت
گرجستانات گریخت» (5)
فتحعلیشاه بی آنکه سر از پیچیدگیهای سیاست جهانی درآورد،
پای به این میدان نهاده بود. او برای بدست آوردن جنگافزارهای پیشرفته و آموزش
جنگی به سربازانش نخست دست بدامان بریتانیا شد. بریتانیا همپیمان روسیه در برابر
فرانسه بود و از این رو درخواست او را بیپاسخ گذاشت. روسیه ولی همزمان درگیر جنگ
فرسایندهای با فرانسه بود. درخواستهای ایران از ناپلئون سرانجام در اردیبهشت 1186 (می 1807) در پیمان فینکنشتاین (6) به بار نشست و ژنرال گاردن روانه
ایران شد. بخت ولی گویا با ایرانیان یار نبود، زیرا روسیه در خردادماه همان سال
(23 جون) در نبرد فریدلَند شکست سهمگینی را از ناپلئون پذیرا شد و در پانزدهم تیرماه
(7 جولای) تن به پیمان تیلسیت (7) داد. بدینگونه و در درازای تنها دو ماه و اندی
کارتهای سیاست جهانی بار دیگر بُرخوردند و اینبار روسیه که به تحریم قارهای (8) ناپلئون پیوسته بود، در برابر بریتانیا
جای گرفت. فتحعلیشاه بار دیگر دست به سوی بریتانیا دراز کرد و در اسفند 1187 (مارچ 1809) پیمان نوینی با بریتانیا بست
که به پیمان فینکنشتاین پایان میبخشید. میرزا فضلالله شیرازی گزارش این آمدوشدها
را در بخش "ذکر سفارت سِر هِرفُرد جُنس از دولت انگریز به دربار مینوون و
مراجعت جنرال غاردانخان پیمانشکن" آورده است.
در این میان زدوخوردهای هر از گاهی میان دو ارتش روی میداد
و در بیشتر این درگیریها هم پیروزی با ایرانیان بود. ولی نه پایمردی سربازان
ایرانی و نه تلاشهای دیپلماتیک فرستادگان پادشاه و کارگزاران دربار نتوانستند
شهرها و سرزمینهای از دست رفته را بازپس بگیرند. ناپلئون در پی پیمان تیسلیت پیشنهاد داد که میان ایران و روسیه پادرمیانی
کند و روسیه نیز که تازه گریبان خود را از یک جنگ فرسایشی با نیرومندترین ارتش آن
روزگار رها کرده بود به فتحعلیشاه پیام داد که آماده است بر سر پایان دادن به
درگیریهای جنگی با ایران گفتگو کند. شاه قاجار ولی نه تنها تن به گفتگو نداد، که نومید
از شمشیر رزمندگان و کمک فرانسه و بریتانیا از سال 1189 (1810) در این اندیشه شد
که از جنگ سرزمینی میان دو کشور یک "جهاد" بسازد:
«در این سنوات که بنای نزاع و جدال
با جماعت بدعاقبت روسیه اتفاق افتاد، شاهنشاه اسلامپناه استراحت بر خود و ملتزمین
رکاب ظفرمآب قطع فرموده و یک ماه و دو ماه کمر همایون نمیگشود. شاهد این معنی
خورشیدوار از مطلع خاطر انورش سر برزد که این محاربات و مجادلات سپاه اسلام را با
آن کفره ظلام با شریعت حضرت رسول انام مطابق و معنی جهاد را با این اجتهاد موافق
آرد تا ظهور این مطلب زیاده موجب تشویش اهالی اسلام آید و هرکس به ملاحظه مثوبات
اخروی بیشتر از پیشتر سعی در کار جهاد نماید [...] در رسالات جناب مجتهدین محترمین
شیخ محمدجعفر و آقا سید علی که رأس و رئیس مجتهدین زمان بودند، به صراحت این مطلب نگارش
یافته بود که: امروز پادشاه اسلام، نایب امام و برگزیده فقهای ذویالاحترام و
محاربات با روسیه ظلام جهادی بیشایبه، تردید و اوهام است و هرچه قانون شرع شریف،
خراج حسابی از رعایا گرفته صرف این راه شود، بیشبهه حلال و مباشرین امور جهاد به
شرط دیانت و امانت از کاتب و سررشتهداران نظام جدید اندوزنده ثواب و مأجور در روز
حساب فارغ از دغدغه سؤال و جوابست و بر صغیر و کبیر و وضیع و پشریف ممالک محروسه
واجب که به عزم جهاد و برای تقویت دین و اعتلای کلمه حق و حفظ بیضه اسلام به واجبی
تهیه حرب سازند و هنگام تعرض کفره فجره به دفع ایشان پردازند»
از نجف فتواهای جهادی آیتالله شیخ محمدجعفرنجفی (کاشف
الغطاء) (9)، آسیدعلی طباطبائی صاحب
ریاض بسوی ایران روانه شدند، تا ملااحمد
نراقی، ملاعلیاکبر اصفهانی و میرمحمدحسین سلطانالعلما نیز در ایران به جنبش
فتوا بپیوندند. شور مسلمانی سرتاسر ایران و بویژه آذربایجان را فراگرفت و پروای
"بیضه مقدسه اسلام" جای نگرانی برای از دست رفتن خاک میهن را گرفت. در
این میان درگیریها میان دو ارتش همچنان برجای خود بود و هر از گاه پیروزیهایی نیز
بر ارتش ایران روی مینمود.
با آمدن رتیشچف (10) تاخت و تاز ارتش روسیه بالا گرفت و
سرانجام پرونده جنگ نخست ایران و روسیه (11) در اصلاندوز در کرانه رود ارس و در
بیستوهفتم و بیستوهشتم مهرماه 1191 (نوزدهم و بیستم اکتبر 1812) بسته شد و
اگرچه ایرانیان پایمردی و ایستادگی پراکنده خود را پی گرفتند، پیمان گلستان بخشهای
بزرگی از خاک میهن را از ایران جدا کرد. پایان این نبرد نُه ساله چیزی جز شکست و
سرافکندگی و خواری برای ایرانیان نبود و اگر سیمای سیاست جهان بار دیگر با آغاز
جنگ میان روسیه و فرانسه دیگرگون نشده بود، ای بسا نه ارس، که رودخانه جاجرود مرز
میان ایران و روسیه میشد و ژنرال رتیشچف تا خود تهران میتاخت، بویژه آنکه در
همین گیرودار یوسف خواجه کاشغری نیز در دشت ترکمان سر به شورش برداشته بود.
«بالاخره بر حسب امر اعلی، بزم
مشاورتی مشحون از امرا و وزرا و ایلچیان دولتین بهیّتین روم و انگریز و امرا و
عقلای دربار دانشانگیز آراسته شد و غرضهای نفسانی از میانه برخاسته آخرالامر
انجام مصالحه برمهام مخامصه، بدلائلی مسجل و براهین مدلل رجحان یافت و حضرت حاجی
میرزا ابوالحسن خان شیرازی و همشیرهزاده حاجی ابراهیمخان اعتمادالدوله سابق، به
استدعای سر گور اوزلی بارونت و ینارال ردیشچوف سردار به جهت انجام این کار با
تدارکی سزاوار به ولایت قراباغ شتافت. ینارال روسیه نیز به محض اطلاع پای از سر
نشناخت و به تدارک حصول این مأمول برداخت [...] بعد از اتمام عهدنامه و ختم آن به
مهر حاجی میرزا ابوالحسنخان و ینارال ردیشچوف، توپهای شادیانه انداختند و چند
شبانه روز به کار شادی و عیش پرداختند»
177 سال پس جنگ تفلیس به فرماندهی ژنرال تسیتسیانوف، سردار
قادسیه با بمباران فرودگاههای ایران در 31 شهریور پنجاهونُه (22 سپتامبر 1980)
جنگ با ایران را آغاز کرده و پای در خاک میهن ما گذاشت. از آنجا که در اینباره
بسیار نوشته شده است و سند در اینباره فراوان است، من از بازگوئی ریز رخدادهای جنگ
هشتساله درمیگذرم و تنها در یک همسنجی با جنگهای ایران و روسیه به چند سخن بسنده
میکنم. نخست آنکه آغازگر هردو جنگ بیگانگان بودند، اگرچه فرمانروایان بیخِرَد
ایرانی از هیچ کاری برای برافروختن آتش این دو جنگ فروگذار نکردند و همه تلاش خود
را بکار زدند که جنگ هم آغاز شود و هم دیر بپاید. دیگر آنکه در هردو جنگ
"جهاد مقدس" واژه کلیدی بود و هردو بار این آیتاللههای فربه و
نازپرورده بودند که برای بدرازا کشاندن جنگ فتوای جهاد دادند و و خود در خانه
نشستند و جوانان پاک این آب و خاک را به دم تیغ بیدریغ دشمنان سپردند. و سرانجام
اگر فتحعلیشاه دست گفتگوی روسیه را در سال 1188 (1809) پس زد، روحالله خمینی نیز
که میتوانست پس از تاراندن ارتش عراق از خرمشهر در خردادماه 1362 (1983) به پیمان
آشتی پیروزمندانهای دست یابد، دست دوستی کشورهای عربی، بویژه عربستان را که
پیشنهاد کرده بود هزینه آسیبها و ویرانیهای درون ایران را با دیگر کشورهای عربی بر
گردن بگیرد، پس زد و با درخواست بیخردانه «صدام باید
برود»، درخواستی که نه خردمند و نه دیوانه میتوانستند بدان تن دردهند،
شمار کشتهها را به بیش از دویستوپنجاه هزار تَن و هزینه جنگ و ویرانیهایش را به
بیش از هزاروپانسد میلیارد دلار رسانید و پس از آنکه نزدیک به همه کشورهای جهان را
بدشمنی با ایران و ایرانی برانگیخت، همچون شاه نادان قجر تن به پیمانی داد که خود
آن را "جام زهر" نامید، نامی که آشکارا همه چیز را در باره پیمان آتشبس
میان دو کشور و آنچه که برای دستیابی به آن به بیگانگان بخشیده شد، بازمیگوید.
دنباله دارد ...
خداوند دروغ، دشمن و خشکسالی را از
ایرانزمین بدور دارد
---------------------------------------------------------------------------------
1. تَرانوشت واژه اینسپکتور. ایرانیان ژنرال پاول دیمیتریهویچ تسیتسیانوف را اینگونه مینامیدند.
Echmiadzin
.2
Ivan
Vasilyevich Gudovich .3
Charles-Matthieu,
Comte de Gardane .4
5. گفتاوردها از "تاریخ ذوالقرنین"، میرزا فضلالله
شیرازی
Treaty of Finckenstein .6
Treaty of Tilsit .7
Continental
Blockade .8
9. «هر که در سپاه ایشان قتیل شود، مثل آن است که در لشکر
ما به قتل رسیده و آن که اطاعت ایشان کند؛ چنان است که اطاعت ما کرده و هر که
ایشان را یاری نکند، ندیم ندامت شود و محروم از شفاعت ما در روز قیامت باشد.»
بنگرید به رسائل و فتاوای جهادی، محمد حسن رجبی
11.
درستتر آن است که این جنگ را جنگ سوم ایران و روسیه بدانیم. جنگ نخست بروزگار شاه
تهماسب دوم بود و جنگ دوم پس از مرگ کریمخان زند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر