بررسی شیوههای تاریخنگاری اسلامی – شش
سخن را با چند گزارش شگفتآور دیگر از طبری پی میگیرم. پدر تاریخنگاری
اسلامی، که اسلامپژوهان نوشتههای او را بیش از هر کس دیگری پایه جُستارهای خود
مینهند، درباره رخدادهای پیرامون جنبش خرّمدینان و سرکوب آنان بروزگار معتصم و
بدست افشین، چنین مینویسد:
بیستهزارهزار، همان بیستمیلیون است. آنچه که در روبرو میبینید، پیکره درهمی
است که نام المعتصم
بالله بر آن نقش بسته است (2) و بسال 223 در مرو زده شده است. اگر سخن طبری را
بپذیریم، سنگینی پاداشی که افشین از معتصم دریافت کرده است، برابر با شصتمیلیون
گرم، شصتهزار کیلوگرم و یا شصت تُن خواهد شد. برای جابجائی این اندازه درهم،
افشین باید یا ده تا پانزده کامیون خاور، یا دو تا سه تریلر هژدهچرخ و یا دویست
شتُر به دربار معتصم برده بوده باشد. پاسخ میتواند این باشد که طبری نه شمار درستِ
درهمها، که ارزش پاداشی را نگاشته است که افشین دریافت کرده بود. این سخن پذیرفتنی
نیست، چرا که طبری اگر نگاه به ارزش کالایی داشته باشد، همان را مینویسد:
«شعبی گوید کلاههای پارسیان به
نسبت اعتباری که در میان قوم خویش داشتند گرانقدر بود، هر کس مقام والا داشت،
کلاهش یکصدهزار درهم میارزید» (3)
از آن گذشته آنچه که در پی این گزارش میآید، نشان از آن دارد که طبری سخن از
بیستمیلیون درهم میراند و نه از کالایی به این ارزش:
«و دههزارهزار درم را میان مردم
سپاه خویش پخش کند، و او را ولایتدار سَند کرد» (1)
آنچه که میتوان در میان سپاهیان پَخش کرد، درهم است و نه کالاهایی که دههزارهزار
درهم ارزش داشته باشند. ولی همانگونه که آوردم، طبری را میانه چندانی با آمار و
شُمار نبوده است و هرچه که در پندارش میگنجیده، بر کاغذ مینشانده است.
بخش بزرگی از تاریخ طبری، بویژه آن بخش آن که به تاریخ آغازین اسلامی میپردازد،
گزارش جنگها و کشتارهای مجاهدان مسلمان است. در زیر نگاهی خواهم داشت به شمار
کسانی که به گفته طبری در این جنگها بخاک افتادند. ناگزیر از گفتنم که این همه
موشکافی در نبشتههای طبری از آن روست که ببینیم این تاریخ بی کموکاستی که
مسلمانان اینچنین بر آن میبالند و بخش بسیار بزرگی از پژوهشگران پایبند به تاریخنگاری
سنتی همه نوشتههای خود را بر آن استوار میکنند، تا به کجا تن به سنجش و آزمون میدهد.
گزارش برخی از این جنگها و شمار کشتهشدگان آنها چنین است:
«مسیلمه کذاب و قوم او: از مردم بنیحنیفه نیز در دشت عقربا هفت هزار تن کشته شد و در
باغ مرگ نیز هفت هزار تن کشته شد» (پوشینه 4، 1431)
«سخن از ارتداد مردم عمان و
مهره و یمن: و مسلمانان در عرصه نبرد ده هزار
کس از آنها بکشتند و دنبال فراریان رفتند و بسیار کس بکشتند و زن و فرزند به اسیری
گرفتند و اموال را بر مسلمانان تقسیم کردند و خمس قنائم را با عرفجه پیش ابوبکر
فرستادند» (پوشینه 4، 1451)
«جنگ مذار: ابیعثمان گوید: در جنگ مذار سی هزار کس از پارسیان کشته شد
بجز آنها که غرق شدند» (پوشینه 4، 1488)
«جنگ الیس: گوید: کشتگان دشمن در الیس هفتاد هزار کس بود» (پوشینه
4، 1494)
«جنگ فراض: در جنگ فراض در معرکه و هنگام تعاقب یکصد هزار کس کشته شد»
(پوشینه 4، 1523)
«جنگ یرموک: یکصد و بیست هزار کس در واقوصه افتادند که هشتاد هزار کس بسته
بود و چهل هزار کس رها بودند، بجز آنها که از پیاده و سوار در معرکه کشته شدند»
(پوشینه 4، 1541)
«واقعه فحل: هزیمت در فحل رخ داد اما کشتار در گِلها بود و هشتاد هزار کس
از پای درآمدند» (پوشینه 4، 1586)
«جنگ قرقص: شمشیر در پارسیان کارگر افتاد و شش هزار کس از آنها در معرکه
از پای درآمد» (پوشینه 4، 1600)
«جنگ بویب: گوید: کسانی که آنرا دیده بودند تخمین میزدند که استخوان
یکصد هزار کس بود» (پوشینه 4، 1616)
«جنگ عماس (قادسیه): دو هزار کس از مسلمانان کشته و زخمی بود و از عجمان ده هزار
کشته و زخمی بود» (پوشینه 5، 1724)
«جنگ قادسیه: کس از ایشان جان به در نبرد و جمله سی هزار کس بودند. در
نبردگاه ده هزار کس از پارسیان کشته شد بجز آنها که روزهای پیش کشته شده بودند»
(پوشینه 5، 1739)
«جنگ با هرقل در یرموک: رومیان و سپاهی که هرقل فراهم آورده بود هزیمت شدند و از سپاه
روم از مردم ارمینیه و مستعربان هفتاد هزار کس کشته شد» (پوشینه 5، 1747)
«فتح قیساریه و غزه: در اثنای معرکه هشتاد هزار کس از آنها کشته شد و در اثنای هزیمت
به صد هزار رسید» (پوشینه 5، 1783)
«جنگ جلولا: خدا در آن روز یکصد هزار از آنها را بکشت» (پوشینه 5،
1829)
«جنگ نهاوند: یکصد هزار کس یا بیشتر از آنها از سقوط به دره کشته شد بجز
آنها که در نبردگاه به قتل رسیدند و معادل آن بودند و جز معدودی جان نبردند»
(پوشینه 5، 1953)
آمار بالا تنها به یک بازه دوازده ساله درخلافت ابوبکرو عمر بازمیگردد. به
دیگر سخن اگر تنها و تنها کشتگانی را که طبری خود شمار آنان را نامیده است در نگَر
بگیریم و کشتههای دیگر را به کناری نهیم، کمابیش یک میلیون (950,000) کشته در
میان ایرانیان و رومیان و عربان مُرتَد خواهیم داشت. از این گذشته شمار همان کشتهشدگان
نیز به گفته طبری افزون بر کسانی است، که پیش و پَس از نبرد کشته شدند. ولی طبری
اگرچه در گزارش جنگهای دیگر شمار کشتگان را نمیآورد، ما را راهنمائی میکند، که
خود درباره آن گمانه بزنیم. برای نمونه:
«فتح شوشتر: از مردم فارس چندان کشته شد که پیش از آن مانند نداشته بود»
(پوشینه 5، 1892)
«جنگ واجروذ: در آنجا جنگی کردند که به عظمت همانند نهاوند بود و کم از آن
نبود، و از پارسیان چندان کشته شد که بشمار نبود و جنگشان از جنگهای بزرگ کمتر
نبود» (پوشینه 5، 1973)
«فتح ری: چندان از آنها کشته شد که کشتگان را با نِی شمار کردند»
(پوشینه 5، 1975)
با افزودن کشتگان جنگهایی که آمار آنها را طبری نیاورده است، شمار کشتگان اگر
بسیار خوشبین باشیم از مرز دو میلیون تن خواهد گذشت. جنگها، بویژه بروزگار طبری و
پیش از آن، تنها در میدان نبرد نبود که کشتار میکردند. بخش بزرگی از قربانیان جنگ
سربازانی بودند که هرچند نخست زنده میماندند، ولی از زخمهای سنگین جان میسپردند،
همچنین شهروندان و روستانشینان نیز از گرسنگی و بیماری (که پیامد ناگزیر جنگهای آن
روزگار بودهاند) درمیگذشتند. برای نمونه جنگ سیساله (1648-1618) در اروپا اگرچه
کمابیش سه میلیون کشته در میان جنگاوران همه کشورها بروی هم بجا گذاشت، تنها در
کشور آلمان شمار شهروندان را از 17 میلیون به ده میلیون فروکاست (4). پس میبایست
بر این دو میلیون کشته از میان سربازان، دستکم دو تا سه میلیون شهروند قربانی را
نیز بیفزاییم و اگر شمار کشتگان مسلمانان تنها یک دهم دشمنانشان بوده باشد، جنگهای
روزگار دو خلیفه نخست (ابوبکر و عمر) با خوشبینانهترین آمار هم باید روی همرفته
بیش از پنج میلیون کشته بر جای گذاشته باشند.
در یک همسنجی با یکی از جنگهای روزگار خود میبینیم در جنگ ایران و عراق که
سربازان دو ارتش هشت سال آزگار به جان یکدیگر افتاده بودند، شمار کشتهشدگان دو
کشور در بدبینانهترین گزارشها نیز به یک میلیون نرسید. چند نکته را در این میان
از یاد ولی نباید برد:
جنگافزار مسلمانان و دشمنانشان شمشیر و تیروکمان و نیزه و زوبین بود و چارهای
جز این نداشتند که دشمنانشان را تکتک بکشند، در جایی که سربازان ایران و عراق با
تفنگ و تیربار و توپ و خمپاره و موشک و بمبافکن و تانک و بالگرد و (ارتش عراق با)
بمب شیمیایی میجنگیدند. در آن دوازده سال (ابوبکر و عمر) آتش جنگ یکسره برافروخته
نبود و تنها هر ازگاهی زبانه میکشید و برای نمونه از سالهای هجدهم و نوزدهم هیچ
جنگی گزارش نشده است، آتش جنگ میان ایران و عراق ولی حتا یک روز هم خاموش نبود.
**********
تاریخنگاری اسلامی را میتوان به گلوله برفی همانند کرد که بدست ابناسحاق -
اگر که چنین کسی هرگز هستی داشته بوده باشد - از فراز کوه پرتاب شد. گردداگرد این
گلوله کوچک را در گذر یک سده چندان برف فرا گرفت، که بروزگار طبری دیگر سخن از
بهمن که نه، یک کوه بزرگ در میان بود و سه نسل پیاپی از تاریخگاران، هرچه که
خواسته بودند از شاخ و برگ بر آن افزوده بودند. بررسی شیوههای تاریخنگاری اسلامی
سر آن ندارد که به تکتک گزارشهای آمده بپردازد و راست و نادرست آنها را بیازماید.
همامروز نیز اسلامشناسان سنتی از مسلمان و نامسلمان بر گفتههای طبری و مانندگان
او سوگند میخورند و برآنند که تاریخ اسلام بوارونه دیگر دینها تاریخی به همپیوسته،
بیگُسست و سرشار از ریزهکاری است و هیچ نکتهای را ناگفته نگذارده است. به گمان
اینان، در بنیان و بنیاد آنچه که "تاریخ صدر اسلام" نامیده میشود،
کوچکترین چونوچرایی روا نمیتوان داشت و اگر هم سخنی باشد، بر سر ریزهکاریهاست.
از همین رو در این بررسی از سویی به شیوهها پرداختهام (ساختن و پرداختن
گواهان و نگاشتن تبارنامه برای آنان، الگوبرداری از تورات و انجیل، پرداختن به
نکتههایی چنان ریز و خُرد، که جایی برای پرسش برجای نماند، . . .) و از دیگر سو،
خواستهام نگاه پدران تاریخنگاری اسلامی به پدیدهها را واکاوی کنم و نشان دهم
آنان به جهان پیرامون خویش و رخدادهای آن چگونه مینگریستهاند. بر طبری میتوان
بخشید که رخدادهای زمان پیامبر را باری و به هَرروی نگاشته باشد، ولی بهانه او
برای رخدادهای روزگار خودش چیست؟ آیا او هرگز در زندگیاش درهم و دینار و زنجیر و
عمامه ندیده بوده است؟ آیا نمیدانسته است "صدهزار کَس" اگر در جایی
گردهمآیند، درازا و پهنای آن میدان چند هزار متر خواهد بود؟
برای نخستین بار اندیشه واکاوی تاریخنگاری اسلامی با نگاهی خردهبین، هنگامی
در من جوانه زد که در دانشگاه باید دو واحد "مردمشناسی و آمار" میگذراندم.
در آن سالها که هنوز تهمانده باور به اسلام در کنج اندیشهام نهان بود، دریافتم
که شمار هموندان جامعههای انسانی چگونه افزایش و کاستی میپذیرد. باور اینکه
عربان پیش از آمدن اسلام دختران خود را میکشتند و این پیامبر اسلام بود که آنان
را از این کار ننگین بازداشت، بیگمان برای هر مسلمانی دستاویزی ستُرگ است که بر
تاریخ دین خود ببالد. ولی از دیدگاه مردمشناسی آماری چگونه میتوان به چنین چیزی
باور داشت؟ در آن روزگار و با آن مرگومیر گسترده و آن زندگیهای کوتاه، تنها چند
سال کشتن دختران بسنده بود، تا نژادی را یکسر از زمین براندازد. این را همه ما هم
آنروز میدانستیم و هم امروز میدانیم. آنچه که ما را از پرسیدن بازمیداشت، پرورش
"ابنهشام"ی ما بود، ما در جایگاه نبیرگان ابنهشام و ابناسحاق و ابنسعد
بدان خو گرفته بودیم که هر سخن گزافی را تنها از آن رو که بر زبان بزرگانی روان
شده، بپذیریم و از راست و دروغش نپرسیم.
آنچه که در پایان این بخش میآورم، میتوانست خندهای بلند برانگیزد و یا دست
کم لبخندی بر لب خواننده بنشاند، اگر که گفتاوردی از برترین کتاب تاریخ اسلامی نمیبود. اندوه من نیز همه نه از آن است که کیستی دینی و
(تا اندازهای ملی) ما بر پایه سخنانی چنین برساخته شده، من از آن شرمگین و غمینام
که همامروز و هماکنون در دانشگاههای سرشناس جهان نیز رشته اسلامشناسی بر بنیاد
چنین گزارشهایی استوار است و شگفتا که هیچ چونوچرایی در اینباره برتافته نمیشود:
«گوید به روز یمامه ثابت بنقیس
کشته شد که به ضربت یکی از مشرکان از پای درآمد، پای وی قطع شده بود و پای قطع شده
را گرفت و سوی قاتل خویش افکند و او را کشت و جان داد» (6)
دنباله دارد . . .
خداوند دروغ، دشمن و خشکسالی را از
ایرانزمین بدور دارد
---------------------------------------------------------------
1. تاريخ طبری،
پوشینه 13، 5858
2. سکه عباسی، درَم سیمین، المعتصم، سال 223، مرو، 2,99 گرم
3. تاریخ
طبری، پوشینه 4، 1486
Galen, Hans: 30jähriger Krieg, Münster
und der Westfälische Frieden, Bd. 1, Münster 1998, S. 8 - 89 .4
6. تاریخ
طبری، پوشینه 4، 1431
درود
پاسخحذفنوشته اتان تامل برانگیز است. این طبری را خودِ مورخان مسلمانِ معاصر هم به آن صورت قبولش ندارند. هم همانطور که در مقاله اتان اشاره کردید مطالب غیر معقول و باور نکردنی در آن بوفور یافت می شود و هم اینکه مورخ بی طرفی نبوده و از اینرو چندان نمی توان به نوشته های چننی فردی اعتماد کرد. اما نکته ای که گیراتس آنست که بنده بسیار دیده ام که بی خدایان و اسلام ستیزان در بحثهایشان با خداباوران و مسلمانان مدام به تاریخ طبری ارجاع می دهند و در حقیقت رفرنسشان تاریخ طبری و یا سیره ی ابن اسحاقی است که شما به درستی در هستی او شک کردید! چون بنده ام یک مدتی در مورد همین ابن اسحاق مطالعاتی کردم و هرچه بیشتر می خواندم بیشتر بر بی اعتباری سیره اش و خودش پی می بردم.
راستی بنده همان خرقانی هستم که شما را کاربر فروم ِ دفترچه می دانستم یادتان هست؟
البته بی دلیل شما را مزدک بامدادِ آن فروم ندانستم!نخست اینکه شما هم به مانند آن مزدک پارسی گویی می کنید و دیگر اینکه هر دوی شما کمونیسم را می پسندید.
و البته هر دوی شما هم درست به یک شویه از ایران خارج شده اید! و هر دوی شما در آذربایجان زندگی کرده اید!
و دیگر اینکه در بحثی که باش ما داشتم از بنده خواستید که جمله ی اینیشتین را به آلمانی برایتان بیاورم که این خود بیانگر آنست که آلمانی هم می دانید درست به مانند مزدک بامدادِ آن فروم!!
درود بر شما
پاسخحذفدوست گرامی، من تا کنون هموند هیچ فرومی نبودهام و از آنجا که مزدک بامدادان نام ساختگی من است، دلیلی هم ندارد که در اینباره به شما دروغ بگویم.
بهر روی جستاری که در پیش رو دارید، در باره بررسی شیوههای تاریخنگاری است و اینکه چنین کاری تنها در راستای سیاست دینسازی عباسیان شدنی بوده است. چشمبراه بخشهای آینده باشید