بررسی شیوههای تاریخنگاری اسلامی – هفت
بررسی شیوههای تاریخنگاری، گذشته از آنکه پرورش و منش ما ایرانیان (و دیگر
مسلمانان) و نگاهمان به پدیدهها را نشان میدهد و زودباوری ناپُرسشگری و سادهاندیشیمان
را به رُخ میکشد، ما را با دو اسلام یکسَر
ناهمسان روبرو میکند؛ اسلام قرآنی و اسلام تاریخی.
پیشتر آوردم که قرآن بدون سیره و تاریخ چونان رازی سربهمُهر است که هیچکس را یارای
گشودن آن نیست. این سخن، یک برداشت ویژه من از تاریخنگاری اسلامی نیست. نه تنها
بزرگترین و سرشناسترین تاریخنگار جهان اسلام که طبری باشد نخستین تفسیر قرآن را
بنام "جامع البیان عن تاویل آی القرآن" به رشته نگارش درآورده است، که
رفیعالدین قاضی ابرقوه (برگرداننده سیره ابناسحاق به پارسی) خود آشکار و بیپرده
میگوید: «و بدان كه فضيلت و مطالعت اين كتاب [سیره] با فضيلت مطالعت تفسير قرآن برابر
است» (1).
اگر کسی در پهنه فرهنگی بیرون از دینهای سامی زاده و بالیده باشد (برای نمونه
در هند، چین، ژاپن، مغولستان یا در میان سرخپوستان، اسکیموها و رنگینپوستان
شامانیست) و داستانهای توراتی را هرگز نشنیده باشد و بخواهد در باره آئین یهود و
مسیح و پیدایش و برآیِش آنها پژوهش کند، برایَش خواندن کتاب عهدین (کهن و نو /
تورات و انجیل) بسنده خواهد بود. تورات آفرینش جهان و سرگذشت پیامبران و پادشاهان
یهود، و بویژه سرگذشت چهره کلیدی آن که موسا باشد را بی کموکاست در خود دارد و
انجیل زندگینامه عیسای ناصری و برانگیخته شدنش را و داستان حواریونش را. همین کَس
اگر بخواهد درباره اسلام و پیدایش آن و بویژه سرگذشت پیامبرش دست به پژوهش بزند،
پس از خواند کتاب آسمانی مسلمانان گیجتر و سرگشتهتر از پیش خواهد شد، زیرا با
انبوهی از نامها و چهرهها و جایها روبرو خواهد شد، که در خود قرآن هیچ نشانی از
آنها نیست. ناگزیر از گفتنم که در آئین یهود، تلمود (بویژه تلمود بابلی) و همچنین
آگّادا و هلاخا (2) نیز از جایگاه ویژهای برخوردارند، ولی آنها را میتوان به
زبان دینشناسانه اسلامی "شرح و تفسیر" تَنَخ دانست که بدون آنها هم هر
یهودی باورمندی میتواند آئینهای دینی خود را بجای آورد.
کوتاه سخن اینکه حتا یک برگ تورات یا انجیل را نمیتوان جابجا کرد، چرا که اگر
چنین شود، خواننده به آسانی گسست زنجیره رخدادها را درمییابد و میفهمد که داستان
افتادگی دارد. ولی قرآن را میتوان از پایان به آغاز خواند، یا آنرا از میانه گشود
و خواند، یا یک سوره از آغاز و یک سوره از پایان خواند و یا بخشهایی از آن را
برداشت یا بدان افزود، بی آنکه خواننده بفهمد و دریابد، چرا که نه تنها سورههای
قرآن هیچ پیوندی با یکدیگر ندارند، که آیههای درون یک سوره نیز گاه بسیار پراکنده
و تهی از پیوستگی زنجیروار هستند.
تا که بینمونه سخن نگفته باشم، الله در سوره کهف (110 آیه) نخست با کسانی
درمیافتد که او را دارای فرزند میدانند، سپس و بناگاه داستان "اصحاب
کهف" را بازمیگوید و بر سر شمار آنان بگومگو میکند، آنگاه اندکی فرستادهاش
را اندرز میدهد و به او داستان دو مرد و باغ انگور را میآموزد، پس از آن بی هیچ
پیشگفتاری داستان آفرینش آدم و سرپیچی ابلیس از کُرنش در برابر او را میگزارد. الله
در دنباله این سوره و در پی پندواندرزی چند، باز به ناگهان داستان موسا و جوان
همراهش (که در تفسیرها خضر دانسته شده است) را میآغازد و سرانجام سوره را با
داستان ذوالقرنین به پایان میرساند. بدینگونه میتوان خواند و دریافت، که قرآن در
یک سوره نه چندان بلند، گذشته از پندواندرزهای فراوان، پنج داستان بیپیوند با
یکدیگر را بازگو میکند و از شاخی به شاخ دیگر میپرد.
برای آشکار شدن سخنم ناگزیر از آوردن چند نمونه دیگرم. اگر کسی در تورات و
انجیل بنام "مِتوشَلَخ" بَرخورَد، برای دانستن اینکه او که بوده است،
نیازی به "عالمان دین و مفسرین تورات" ندارد و میتواند با اندکی جستجو
در تورات سِفر آفرینش (بِرِشیت) را بگشاید و دریابد که متوشلخ نام پسر خنوخ و نیای
نوح پیامبر است که توفان افسانهای بروزگار او رخ داده است. بدینگونه پژوهنده کتاب
آسمانی یهودیان و مسیحیان از هرگونه "سیره" و "طبقات" و
"اخبار" و "تواریخ" بینیاز است و میتواند با خواندن همان
کتابی که واژه ناشناس را در آن یافته است، پاسخ پرسش خود را بیابد. در این کتابها
چیزی ناگفته نمانده است و جدا از اینکه داستانهای آمده در انجیل و تورات راستاند
یا دروغ، زنجیره گاهشمارانه (3) آنان بیگسست است. ولی آیا قرآن نیز چنین است؟
«تَبَّتْ يَدَا أَبِيلَهَبٍ وَ تَبَّ
[۱] مَا أَغْنَى عَنْهُ مَالُهُ وَ مَا كَسَبَ [۲] سَيَصْلَى نَارًا ذَاتَ لَهَبٍ [۳]
وَ امْرَأَتُهُ حَمَّالَةَ الْحَطَبِ [۴] فِي جِيدِهَا حَبْلٌ مِنْ مَسَدٍ [۵]
بريده باد هر دو دست ابولهب [۱] هرگز مال و ثروت
او و آنچه را به دست آورد به حالش سودي نبخشيد [۲] و به زودي وارد آتشي ميشود كه
داراي شعله فروزان است [۳] و همچنين همسرش در حالي كه هيزم به دوش ميكشد، [۴] و
در گردنش طنابي از ليف خرما است [۵]» (4)
اگر آن پژوهنده پیشگفته که در بیرون از پهنه فرهنگی اسلام بالیده است و با
افسانههای اسلامی آشنا نیست، این سوره را از آغاز تا فرجام آن بخواند، هرگز
نخواهد دانست که ابولهب کیست و نام زنش چیست و چرا ایندو سزاوار آتش دوزخ و نفرین
اللهاند؟ قرآن، بوارونه تورات پاسخ پرسشهای خوانندگانش را خود نمیدهد و آنان را
به سراغ سیره میفرستد. پس پژوهنده باید دستکم سیره ابناسحاق را نیز بگشاید تا
بخواند:
«عبدالمطّلب
را دَه پسر بود و شش دختر. از آن ده پسر یکی پدر پیغمبر علیهالسّلام بود عبدالله
بنعبدالمطّلب، و آن نُه دیگر: یکی عباس، و دیگر حمزه، و دیگر حارث و [دیگر]
ابوطالب و دیگر زبیر، و دیگر حجل، و دیگر مقوّم، و دیگر ضرار و دیگر ابولهب، این
دَه بودند» (5)
در دنباله جستجو برای شناخت بیشتر از ابولهب باز هم قرآن بکار نمیآید و این
ابناسحاق است که برای نخستین بار به ما میگوید چرا الله از دست ابولهب چنین خشمگین
است:
«دیگر این آیت فروآمد که [وَ
أَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ وَ
اخْفِضْ جَناحَكَ لِمَنِ اتَّبَعَكَ من الْمُؤْمِنِينَ * ای محمد، اسلام از این
آشکارتر کن، و به بالائی رو و خویشاوندان نزدیک خود را انذار کن به آواز بلند ایشان
را براه حق خوان]. پس چون این آیت فرود آمد، سید علیهالسلام، خویشان خود را از بنیهاشم
و غیرهم گرد کرد و به کوه صفا برشد و ایشان را وعد و وعید گفت و از دوزخ و بهشت ایشان
را بیاگاهانید، و بعد از آن ایشان را براه حق خواند و دعوت کرد. و ایشان، چون سخن
پیغمبر، علیهالسلام، بشنیدند، دور از کار نبودند الّا ابولهب که از میان همه
برخاست و سفاهت نمود و سخنها گفت سخت، و از آن سبب سورت تَبَّتْ يَدا أَبِیلَهَبٍ
فرود آمد» (6)
«و سبب فروآمدن تبّت آن بود که أبولهب
منكر بعث و قيامت بودی و گفتی محمّد وعدهها میدهد و بچيزی چند ما را میترساند كه
بعد از مرگ ما را خواهد بودن، و چون ما مرده باشيم كجا آن وعدهها بما رسد، و آنگه
مثال آوردی و هر دو كف دست بگشادی و بادی در ان دمیدی و گفتی كه چيزی كه باد آن را
ببرده است هرگز آن را چون توان يافتن. و ديگر زن وی بود كه از بهر آزار پيغمبر،
عليهالسّلام، هر روز برفتی و خاری چند بياوردی و در راه گذر سيّد، علیهالسّلام،
بيفگندی. آنگه حق تعالی در حقّ ایشان هر دو، سورت تبّت فرو فرستاد» (7)
پس تا بدینجا بر پژوهنده آشکار میگردد ابولهب یکی از پسران عبدالمطلب و عموی
محمد بوده است که با همکاری همسرش روزگار را بر برادرزاده خویش تنگ کرده بوده است.
همچنین دانسته میگردد که عتبه پسر ابولهب داماد محمد بوده است و به فرمان پدرش از
رقیه دختر محمد جدا شده است. و اینکه الله نگذاشته است عتبه از رقیه کام گیرد و
دوشیزگیاش را بردارد:
«و پیغمبر علیهالسلام، در آن وقت
دختری دیگر داشت که نام وی رقیّه بود و نکاح کرده بود و به پسر ابولهب داده بود [.
. .] و ابوالعاص و عتبه پسر ابولهب ایمان نیاوردند و هم بر کفر میبودند [. . .]
ابولهب وی را گفت ای عتبه، از دختران قریش هر کدام که خواهی ما از بهر تو بخواهیم
و تو رقیّه دختر محمد از خانه بیرون کن [. . .] و عتبه بدان سبب رقیّه را طلاق داد
و حق تعالی میان رقیّه و عتبه حجاب افکنده بود و چندان وقت که رقیّه در خانه عتبه
بود با وی نزدیکی نتوانست کردن و نکرده بود، و این کرامتی بود که حق تعالی کرده
بود تا رقیّه از قید عتبه بیرون آید و زن امیرالمؤمنین عثمان شود» (8)
داستان ولی به همینجا پایان نمیپذیرد. برای نمونه پژوهنده نمیداند که چرا
عبدالمطلب نام پسرش را "ابولهب" (پدر یا دارنده آتش) نهاده است، یا نام
همسر او چه بوده است، زیرا ابناسحاق در اینباره خاموشی گزیده است. پژوهنده گذشته
از قرآن و سیره ابناسحاق باید به سراغ طبقاتالکبری نیز برود تا بخواند:
«ابولهب بنعبدالمطلب که نامش
عبدالعزی و کنیهاش ابوعتبه است، چون زیبارو و گلگونه بود، عبدالمطلب به او ابولهب
میگفت و مرد بخشندهای بود و مادرش لبنی دختر هاجر بنعبدمناف بنظاهر بنحبشیّه
بنسلول بنکعب بنعمرو از قبیله خزاعه است» (9)
در طبقات است که پژوهنده میخواند پیش از آمدن حلیمه، ثویبه کنیز ابولهب چند
روزی محمد را شیر داده است (10) و نام همسر او که قرآن در سوره نامبُرده از او
یاد کرده است "امجميل دختر حرب بناميه بنعبدشمس" بوده است
«مادر عتبه امجميل دختر حرب بناميه
بنعبدشمس بنعبد مناف بنقصى است» (11)
زنجیره این سخن درباره ابولهب را را میتوان با نگاه به گزارشهای دیگر سیرهنویسان
همچنان پیگرفت و از آن کتابی برساخت، ولی من به همین اندازه بسنده میکنم و این
نمونههای آمده را نیز تنها از آن رو ناگزیر یافتم، که دانسته آیَد قرآن بدون سیره
و حدیث و اخبار و روایت کوچکترین و کمترین سخنی درباره پیدایش اسلام و برآیش آن در
سالهای نخستینش ندارد و خواندن آن تنها بر سردرگمی و سرگشتگی پژوهندگان میافزاید.
همین اندازه آشکار است که برای دریافتن درونمایه سورهای که تنها پنج آیه دارد،
باید نزدیک به چهارسد برگ از سیره ابناسحاق و دستکم چهار پوشینه از طبقات ابنسعد
را زیرورو کرد.
من بر روی نمونه ابولهب اندکی درنگ کردم، تا وابستگی بیمرز و کَرانه کتاب
آسمانی را به گزارشهای زمینی نشان دهم و بر این نکته انگشت نهم، که قرآن در گزارش
پیدایش اسلام سرتاسر کاستی و ناروشنی است و چارهای جز دست یاختن بر سیره و حدیث و
روایت ندارد. در زیر نمونههایی دیگر را فهرستوار خواهم آورد، تا خوانندگان
کنجکاو خود به جستجوی پیشینه آنها در حدیث و سیره و تاریخ برآیند و آنها را با
آنچه که در قرآن آمده بَرسَنجَند:
«فَلَمَّا قَضَى زَيْدٌ مِنْهَا وَ
طَرًا زَوَّجْنَاكَهَا لِكَيْ لَا يَكُونَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ حَرَجٌ فِي
أَزْوَاجِ أَدْعِيَائِهِمْ إِذَا قَضَوْا مِنْهُنَّ وَطَرًا و َكَانَ أَمْرُ
اللَّهِ مَفْعُولًا
پس چون زيد از آن [زن] كام برگرفت وى را به نكاح
تو درآورديم تا در مورد ازدواج مؤمنان با زنان پسرخواندگانشان چون آنان را طلاق
گفتند گناهى نباشد و فرمان خدا صورت اجرا پذيرد» (12)
«وَ لَقَدْ آتَيْنَا لُقْمَانَ
الْحِكْمَةَ أَنِ اشْكُرْ لِلَّهِ وَ مَنْ يَشْكُرْ فَإِنَّمَا يَشْكُرُ
لِنَفْسِهِ وَ مَنْ كَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ حَمِيدٌ
و به راستى لقمان را حكمت داديم كه خدا را سپاس
بگزار و هر كه سپاس بگزارد تنها براى خود سپاس مى گزارد و هر كس كفران كند در
حقيقت خدای بى نياز ستوده است » (13)
«وَ لَقَدْ نَصَرَكُمُ اللَّهُ
بِبَدْرٍ وَ أَنْتُمْ أَذِلَّةٌ فَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ
و يقينا خدا شما را در بدر با آنكه ناتوان بوديد
يارى كرد پس از خدا پروا كنيد باشد كه سپاسگزارى نماييد» (14)
پژوهنده پیشگفته این را که زید که بود و نام آن زن چه بود و چرا پیامبر پس از
آنکه زید از او کام برگرفت، او را به همسری خویش برگزید، نه در قرآن، که در پوشینه
سوم تاریخ طبری مییابد.
داستان لقمان و نام قبیله او و گفتگو و نیایشَش با الله را و این را که او
چگونه 560 سال زیست و چگونه جهان واگذاشت و مرگ یافت، طبری در پوشینه یکم و سوم
کتابش آورده است.
قرآن بما حتا نمیگوید که بَدر چیست و در آن چه رخ داده است. "بدر"
به تنهایی میتواند نام یک جا، یا یک رخداد باشد.تنها در گزارشهای ابناسحاق و
واقدی و ابنسعد و ابنهشام است که پژوهنده درمییابد در تاریخ اسلام سه جنگ زیر
این نام درگرفته است؛ بدر اولی در ماه سیزدهم هجرت، بدرالقتال بسال دوم هجرت و
بدرالموعد (که بدرالاخره نیز خوانده میشود) بسال سوم هجرت. او همچنین درمییابد
که آیه پیشگفته نگاه به جنگ بدرالقتال دارد.
همچنیناند واژگان مکه و مدینه و کهف و هاروت و ماروت و بعل و طالوت و جالوت و
عزیز [مصر] و همسرش و . . . که از آنان نیز نامونشانی در قرآن نیست و اگر سیره
نباشد، پژوهنده گیج و سردرگم و انگشت بر دهان بر جای میماند.
چنانکه میبینیم، قرآن در جایگاه یک کتاب آسمانی درست بوارونه آنچه که الله در
همان آغاز کار دربارهاش گفته است (15) سرشار از کاستیها و نکتههای گُنگ و ناروشن
است و جز به کمک چراغهای پُرنور و درخشندهای چون سیره و حدیث و روایت کسی را
یارای دریافتن آن نیست. در همسنجی با تورات و انجیل قرآن را باید کتابی بشمار آورد
که انبوهی از تَکنِگاریهای پراکنده را در خود گردآورده است، بگونهای که میتوان
سامان کنونی آن را بهم ریخت، بخشی از آن کاست یا بر آن افزود، بی آنکه در ساختار
آن شکافی پدید آید. در اینجاست که میبینیم اندیشورزان سده آغازین فرمانروائی
عباسیان در جنبشی سازمانیافته و رهبریشده، بگونهای آماجمند این مغاکهای تیره
قرآنی را با سیره پُر کردهاند.
سیره و روایت و حدیث و قرآن بروی هم، به جایگاه تورات در آئین یهود، و انجیل
در آئین مسیح رسیدهاند. با اینهمه باید در دنباله سخن آغازین این بخش به بررسی دو
اسلام ناهمسان "قرآنی" و "تاریخی" پرداخت.
دنباله دارد . . .
خداوند دروغ، دشمن و خشکسالی را از ایرانزمین
بدور دارد
--------------------------------------------------------------------------------------
1. سیره ابناسحاق، دیباچه رفیعالدین
اسحق همدانی
2. آگّادا و هلاخا شریعت یهود و آئین زندگی روزانه
یهودیان را در خود گردآوردهاند
Chronological .3
4. سوره المسد
5. سیره ابناسحاق، 111، در بيان اولاد عبدالمطّلب
6. سیره ابناسحاق، 233-232، حكايت ششم در اسلام ابوبكر رضیالله
عنه
7. سیره ابناسحاق،
343
8. سیره ابناسحاق،
594-593
9. الطبقاتالکبری،
ابنسعد، پوشینه 1، 83
10. الطبقاتالکبری،
ابنسعد، پوشینه 1، 97
11. الطبقاتالکبری،
ابنسعد، پوشینه 4، 49
12. قرآن،
احزاب، 37
13. قرآن،
لقمان، 12
14. قرآن، آلعمران،
123
15. ذَلِكَ
الْكِتَابُ لَا رَيْبَ فِيهِ هُدًى لِلْمُتَّقِينَ، بقره، 2
درود بر شما دوست خردمند
پاسخحذفمدیر سایت نقد اسلام هستم
اگر لطف کنید و یک ایمیل یا ید تلگرام جهت تماس بدهید, خوشحال میشوم.
همیاری و همکاری امثال ما میتواند ما را به هدفمان نزدیکتر کند.
www.eslam.nu
گرامی،
پاسخحذفشما میتوانید با ای میل m.bamdadan@googlemail.com با من در تماس باشید