بررسی شیوههای تاریخنگاری اسلامی – نُه
آنچه پیشتر آمد، بررسی فشرده تاریخ پیدایش اسلام و چالشهای آن از زبان سیره
ابناسحاق بود. اکنون جای آن دارد که بازتاب رخدادهای آمده در سیره و همچنین
درگیریهای محمد را در قرآن بجوییم.
پژوهندگان مسلمان قرآن (برای نمونه شیخ طبرسی، سده ششم هجری)، با بهرهگیری از
گفتههای ابنعباس (1) سورههای آن را به دو بخش "مکی" و
"مدنی" بخش کردهاند. همچنین گفته میشود علی در قرآنی که بنام خود او
بوده است (مصحف امیر مؤمنان) زمان فروآمدن سورهها را پایه چیدمان خود گرفته
است.در خود قرآن هیچ نشانهای از این نیست که کدام سوره در مکه و کدام در مدینه
فروفرستاده شده است و باید پذیرفت که روش بخش کردن سورهها، سدهها پس از زمانی که
گفته میشود در آن قرآن بر محمد فروفرستاده شده، به دلخواه تفسیرگَران برساخته شده
است. ولی از آنجا که آماج این نوشته بررسی سیره و قرآن از نگرگاه دروندینی است،
بنا را بر این میگذارم که سورههای "مکی" براستی در مکه بر محمد خوانده
شدهاند. در بخش پیش رو نخست به نمونههایی چند از ناهمخوانی قرآن و سیره پیامبر
خواهم پرداخت، تا دانسته آید قرآن در سورههای مکی خود به چه چیز "نَپرداخته"
است و آنگاه در بخشهای آینده با بررسی میدانی سورهها و آیههای قرآن نشان خواهم
داد که گفتمان قرآن، نیوشندگانش و درگیریهای باورمندانش چه و با که بوده است.
1.
قریش: تا سخن را با نمونهای آشکار و گویا آغاز کرده باشم، واژه
قریش بیش از 240 بار در این بخش از سیره ابناسحاق (از بعثت تا هجرت) آمده است.
این واژه در قرآن ولی تنها در یک سوره یافت میشود، که آنهم هیچ نشانی از دشمنی
قریش با محمد ندارد و آهنگش نشانگر مهرورزی الله به قریشیان است:
«لِإِيلَافِ قُرَيْشٍ * إِيلَافِهِمْ
رِحْلَةَ الشِّتَاءِ وَالصَّيْفِ * فَلْيَعْبُدُوا رَبَّ هَذَا الْبَيْتِ *
الَّذِي أَطْعَمَهُمْ مِنْ جُوعٍ وَآمَنَهُمْ مِنْ خَوْفٍ * / براى الفت دادن
قريش * الفتشان هنگام كوچ زمستان و تابستان * پس بايد خداوند اين خانه را بپرستند
* همان كه در گرسنگى غذايشان داد و از بيم آسوده خاطرشان كرد *» (2)
از آنجا که این سوره بسیار گُنگ و بیسروتَه است، بخش بسیار بزرگی از
تفسیرگران مسلمان سوره الفیل و این سوره را یک سوره میدانند. برای نمونه علامه
طباطبائی در تفسیر المیزان به دلخواه خود و با افزودن سخنی چند، سوره قریش را
اینچنین به پارسی برمیگرداند:
«(خدا با اصحاب فیل چنین کرد) برای
آنکه قریش با هم انس و الفت گیرند * الفتی که در سفرهای زمستان و تابستان ثابت و
بر قرار بماند * پس (به شکرانه این دوستی) باید یگانه خدای کعبه را بپرستند * که
به آنها هنگام گرسنگی طعام داد و از ترس و خطراتشان ایمن ساخت *» (3)
همانگونه که میبینیم، در تنها سورهای که نام قریش در آن است، هیچ نشانی از
آن آزارها و شکنجهها که در سیره ابناسحاق آمده، نمییابیم. قریش قرآن، مردمانی
هستند که خداوند دوستشان دارد و نگاهبان کوچهایشان است و آنانرا به هنگام گرسنگی
خوراک میبخشد. کسی نمیداند قریش قرآن به کدام دیناند و اگر براستی بُتپرست
بودهاند، چرا الله برای نگاهبانی از جان آنان فیلسواران ابرهه را با پرندگان بمبافکن
(ابابیل) کشتار میکند. کوتاه سخن اینکه قریش قرآنی برگزیده الله و زیر چتر
نگاهبانی و پشتیبانی او، و قریش تاریخی (ابناسحاق) دشمن الله و آزاردهنده محمد
است.
2. مکه: همچنین است نام مکه، شهری که زادگاه
محمد و جایگاه 13 سال نخست فراخوان او به نیایش الله است، که در قرآن یک بار به
گونه "مکه" (الفتح، 24) و دیگر بار به گونه "بکه" آمده است،
اگرچه قرآنپژوهان در برگردان این آیه به پارسی "بکه" را – باز هم به دلخواه
خود - "مکه" نوشتهاند:
«إِنَّ أَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ
لِلنَّاسِ لَلَّذِي بِبَكَّةَ مُبَارَكًا وَهُدًى لِلْعَالَمِينَ / در حقيقت
نخستين خانه اى كه براى مردم نهاده شده همان است كه در مكه است و مبارك و براى
جهانيان هدايت است» (4)
سخن دیگری که میتوان آنرا با چونوچرای بسیار به روزگار پیامبری محمد در مکه
بازگرداند، نام دو مسجد "الحرام" و "الاقصی" است:
«سُبْحَانَ الَّذِي أَسْرَى
بِعَبْدِهِ لَيْلًا مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى
الَّذِي بَارَكْنَا حَوْلَهُ لِنُرِيَهُ مِنْ آيَاتِنَا إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ
الْبَصِيرُ
منزه است آن که بندهاش را شبانگاهی از
مسجدالحرام به سوی مسجدالاقصی که پیرامون آن را برکت دادهایم سیر داد تا از نشانههای
خود به او بنمایانیم که او همان شنوای بینا است» (5)
نام مسجدالحرام 15بار در قرآن آمده است. ولی از هیچکدام از این آیهها نمیتوان
دریافت این مسجد در کجا بوده است و بویژه پیوند آن با شهر مکه چیست. همچنین قرآن
به "کعبه" تنها در سوره المائده (آیههای 95 و 97) پرداخته است، ولی اگر فهرست گاهشمارانه فروآمدن
سورهها را آنگونه که ابنعباس گفته است راست بپنداریم، سوره المائده در مدینه
آمده است و پیوندی با رخدادهای مکه ندارد.
3. دشمنان محمد: در سیره و روایت و حدیث
با انبوهی از نامهای کَسان روبروئیم، که محمد و پیروانش را آزردهاند. یکی از
اینان ابوجهل است، که محمد را چندان آزار میدهد که حمزه بنعبدالمطلب با کمان بر
سر او میکوبد (6). ابوجهل چندین بار در پی کشتن محمد برمیآید که واپسین بار آن
پیش از گریز او به یثرب است. ابناسحاق درباره آزارهای ابوجهل مینویسد:
«و ابوجهل در این باب از همه قریش
بتَر بود و پیوسته به هر قبیلهای از قریش دویدی و ایشان را اغرا کردی تا جماعتی
از ضعیفان که مسلمان شده بودندی در میان ایشان، عذاب کردندی و در آن کوشیدندی که
ایشان را از مسلمانی برآورندی» (7)
از آن گذشته و همانگونه که پیشتر رفت، پنج تن از مردان قریش (أسود بنالمطّلب،
أسود بنعبدیغوث، ولید بنالمغیره، عاص بنوائل و حارث بنالطّلاطله) کار آزار
محمد را بجایی میرسانند، که الله بناچار جبرئیل را فرومیفرستد، تا آنان را بکشد.
با این همه تنها نامی که در قرآن آمده و در سیره نیز یافت میشود،
"ابولهب" است، از ابوجهلی که بگفته ابناسحاق «از همه قریش بتَر بود» و
از آن دیگرانی که به فرمان الله و بدست جبرئیل کشته میشوند، هیچ نام و نشانی در
قرآن نیست. ولی در باره همین ابولهب هم یک بررسی گاهشمارانه (8) سورههای قرآن بر
پایه همان فهرستی که از ابنعباس بر جای مانده است، نشان میدهد که یا ابنعباس
فهرستاش را به دلخواه خود نوشته و یا ابناسحاق از این فهرست آگاهی نداشته و مرغ
پندارش را در آسمان افسانهسرائی به پرواز درآورده است. او در برگ 232 از سیره خود
مینویسد محمد تازه در سال سوم بعثت و پس از فروآمدن آیههای زیر سخن آشکار کرد و
خویشانش را به ستایش الله فراخواند:
«فَاصْدَعْ بِمَا تُؤْمَرُ
وَأَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِكِينَ * إِنَّا كَفَيْنَاكَ الْمُسْتَهْزِئِينَ * / پس
آنچه را بدان مامورى آشكار كن و از مشركان روى برتاب * كه ما ريشخندگران را از تو
برطرف خواهيم كرد *
وَأَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ *
وَاخْفِضْ جَنَاحَكَ لِمَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ * / و خويشان نزديكت
را هشدار ده * و براى آن مؤمنانى كه تو را پيروى كردهاند بال خود را فروگستر *» (9)
ابناسحاق در برگ 233 میآورد ابولهب که یکی از این خویشان بود، پس از این
فراخوان آشکار «از میان همه برخاست و سفاهت نمود و سخنها
گفت سخت، و از آن سبب سورت تَبَّتْ يَدا أَبِیلَهَبٍ فرود آمد» اکنون باید
دید این سورهها در کجای فهرست ابنعباس جای دارند. قرآنشناسی سنتّی بر پایه آنچه
که ابنعباس آورده است، الشعراء را سوره 47 و الحجر را سوره 54 میداند. سوره
المسد (تبّت) ولی بر پایه همین فهرست سوره ششم است و در سال نخست بعثت بر محمد
فروفرستاده شدهاست. گفتنی است که همه سیرهها در اینباره که ابولهب و همسرش تازه
پس از آشکار شدن فراخوان محمد در سال سوم بعثت بود که به آزار او پرداختند، همسخناند و تفسیرگرانی چون علامه طباطبائی نیز
در تفسیر المیزان بر درستی این گزارش انگشت مینهند. با اینهمه الله دستکم دو سال،
و 41 سوره پیشتر از آغاز این آزارها و در سال یکُم بعثت، سوره مسد را بر محمد
فرومیفرستد و ابولهب و همسرش را نوید آزاری سخت در دوزخ میدهد. بدینگونه یا هر
آنچه که یعقوبی و دیگران از ابنعباس درباره زمان فروآمدن سورههای قرآن آوردهاند
ساختگی است و سوره المسد (تبّت) در سال نخست بعثت فرونیامده است و یا گزارش ابناسحاق درباره آشکار کردن پیام اسلام از سوی
محمد و بدستور الله افسانهای بیش نیست. این نمونه یکی از سادهترین و پیش پا
افتادهترین ناهمخوانیهای اسلام قرآنی و اسلام تاریخی است.
4. بُتهای عرب: همچنین است نام بتهای
قریش لات و منات و عزّی، که محمد در سیره ابناسحاق (و سیرههای دیگر) مردم مکه را
فرامیخواند تا دست از پرستش آنان بردارند و الله یگانه را بپرستند. قرآن درباره
این سه بُت چنین گفته است:
«أَفَرَأَيْتُمُ اللَّاتَ وَ
الْعُزَّى * وَ مَنَاةَ الثَّالِثَةَ الْأُخْرَى * أَلَكُمُ الذَّكَرُ وَ لَهُ
الْأُنْثَى * تِلْكَ إِذًا قِسْمَةٌ ضِيزَى * إِنْ هِيَ إِلَّا أَسْمَاءٌ
سَمَّيْتُمُوهَا أَنْتُمْ وَ آبَاؤُكُمْ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ بِهَا مِنْ
سُلْطَانٍ إِنْ يَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَ مَا تَهْوَى الْأَنْفُسُ وَ
لَقَدْ جَاءَهُمْ مِنْ رَبِّهِمُ الْهُدَى *
به من خبر دهيد از لات و عزى * و منات آن سومين
ديگر * آيا براى شما پسر است و براى او دختر * در اين صورت اين تقسيم نادرستى است
* جز نامهايى بيش نيستند كه شما و پدرانتان نامگذارى كردهايد خدا بر آنها هيچ دليلى نفرستاده است جز گمان و آنچه را
كه دلخواهشان است پيروى نمىكنند با آنكه قطعا از جانب پروردگارشان هدايت بر ايشان
آمده است *» (10)
از این پنج آیه نمیتوان دریافت لات و منات و عزّی چه یا که بودهاند و
"بُت" بودن آنان تنها از پندار سیرهنگاران و تفسیرگران بیرون تراویده و
قرآن سخنی در این باره نیاورده است. بویژه که الله در دنباله همین سوره سخن از
"فرشتگان" میراند و واژهای در "بُت" بودن آنها بر زبان نمیآورد:
«إِنَّ الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ
بِالْآخِرَةِ لَيُسَمُّونَ الْمَلَائِكَةَ تَسْمِيَةَ الْأُنثَى / آنان که به آخرت ایمان ندارند فرشتگان را به
نامهای زنان مینامند» و در جای دیگری:
«أَفَأَصْفَاكُمْ رَبُّكُم
بِالْبَنِينَ وَاتَّخَذَ مِنَ الْمَلآئِكَةِ إِنَاثًا إِنَّكُمْ لَتَقُولُونَ
قَوْلاً عَظِيمًا / آیا پروردگارتان برای شما پسران برگزید و خود فرشتگان را به
دختری اختیار کرد؟ حقا که سخنی است بزرگ که بر زبان میآورید» (11)
همچنین دانسته نیست که چرا الله از پسر یا دختر بودن آنان میپرسد و چرا آن را
"تقسیم نادرست" میداند. از آن گذشته هنگامی که قریشیان مکه به یک
پیروزی بیمانند در جنگ اُحُد دست مییابند، فریاد "اَعلُ هُبَل" سر میدهند
زیرا که به گفته ابناسحاق:
«معنی اعل هبل آن است که: خدای
بزرگترین ما، و هبل خدای بزرگترین ایشان بود از بُتها» (12)
و اگر بپذییم که الله در آیه بالا براستی نام بتهای آمده در سیره را آورده
است، دانسته نیست که چرا نام برترین بُت قریش را فراموش کرده و تنها به آن سه بت
دیگر (عزّی بُتِ بنیکنانه، لات بُتِ ثقیف، منات بُتِ اوس و خزرج) (13) پرداخته
است. به گمان میرسد پیوند این نامها با بُتهای عرب همانگونه که رفت، از افسانهپردازیهای
سیرهنگاران باشد.
بدینگونه دیده میشود که سوره قریش،
سوره المسد و این چند آیه تنها بخشهایی از قرآن هستند که میتوان در آنها جای پایی
از سیره و روایت (بخش مکه) یافت. به دیگر سخن اگر بسیار گشادهدست و چشمپوش باشیم
و نخواهیم متّه بر خشخاش نهیم، بازتاب 13 سال آزار و سرکوب و شکنجه مسلمانان در
مکه و نبرد محمد و پیروانش با بُتپرستی و کُفر در قرآن به پنجاه آیه هم نمیرسد
(شمار سورههای مکی دستکم 82 و شمار آیهها بیش از 4500 است) و شگفتتر از آن داستان هجرت است که از آن در
جایگاه برترین رخداد تاریخ اسلام یاد میشود، ولی هیچ جایپایی از خود در قرآن
برجای نگذاشته است.
پاسخ به چرائی این ناهمخوانی میتواند این باشد که قرآن برای آوردن یک
جهانبینی نوین و دین تازه فروفرستاده شده بود و نیازی نمیبود به چنین ریزهکاریهای
گذرا و کَماَرجی بپردازد. اگر این سخن را بپذیریم، آنگاه باید به پرسش بزرگتری
پاسخ دهیم و آنهم اینکه چرا خبرچینی و بدگوئی زنان محمد در نگاه الله از چنان ارج
و ارزشی برخوردار است که برای آن سوره زیر را فرومیفرستد:
«اى پيامبر چرا براى خشنودى
همسرانت آنچه را خدا براى تو حلال گردانيده حرام مىكنى خدا آمرزنده مهربان است *
قطعا خدا براى شما گشودن سوگندهايتان را مقرر داشته است و خدا سرپرست شماست و
اوست داناى حكيم * و چون پيامبر با يكى از همسرانش سخنى نهانى گفت و همين كه وى آن
را گزارش داد و خدا را بر آن مطلع گردانيد
بخشى از آن را اظهار كرد و از بخشى اعراض نمود پس چون آن را به آن خبر داد وى گفت
چه كسى اين را به تو خبر داده گفت مرا آن داناى آگاه خبر داده است * اگر به درگاه
خدا توبه كنيد واقعا دلهايتان انحراف پيدا كرده است و اگر عليه او به يكديگر كمك
كنيد در حقيقت خدا خود سرپرست اوست و جبرئيل و صالح مؤمنان و گذشته از اين
فرشتگان پشتيبان خواهند بود * اگر پيامبر شما را طلاق گويد اميد است پروردگارش
همسرانى بهتر از شما مسلمان مؤمن فرمانبر توبهكار عابد روزهدار بيوه و دوشيزه به
او عوض دهد *» (14)
آیا سرنوشت قریش نمیتوانست به یکی از همان داستانهایی فراروید که الله در
پایانشان پیروزمندانه میگوید «أَفَلَا تَذَکَّرُونَ / آیا پَند نمیگیرید؟» از
این گذشته قرآن به رخدادهای همزمانی چون جنگ رومیان با دشمنانشان پرداخته که نه در
جغرافیای اسلام بودهاند و نه پیوندی با مسلمانان خداپرست و قریشیان بُتپرست
داشتهاند. اگرچه آیههایی چند در قرآن را میتوان با پندار و گمان به گزارشهای
آمده در سیرهها پیوست، ولی کلاف درونمایه قرآن سردرگُمتَر از آن است که بتوان آن
را به این آسانی واگشود. برای نمونه آیه زیر میتواند گواهی هرچند سَست بر روزگار
"جاهلیت" باشد:
«لِتُنذِرَ قَوْمًا مَّا أُنذِرَ
آبَاؤُهُمْ فَهُمْ غَافِلُونَ / تا مردمی را بیم دهی که پدرانشان بیم داده
نشدند و در بی خبری بودند» (15)
ولی باز هم دانسته نیست این مردمانی
که "پدرانشان بیم داده نشدند"، چه کسانی هستند، در کجا میزینَند و دین
و آئینشان چیست.
* * *
کوتاهسخن اینکه گزارشهای سیرهنگاران در باره سیزده (یا دَه) سال پیامبری
محمد، سالیانی که سرشار از رخدادهای
پُرارج تاریخی بودند و (اگر آنها را راست بپنداریم) سرنوشت جهان را دگرگون کردند،
هیچ بازتابی در قرآن و بویژه سورههای مکی آن نیافتهاند. قریش قرآن را نمیتوان
به قریش سیره همانند کرد. لات و منات و عزّی که در سیره بُتهای عرب نامیده شدهاند، در قرآن فرشتگاناند،
که مشرکان آنان را به دروغ دختران خدا خواندهاند. اگرچه سروکار محمد در سیره یکسر
با بُتپرستان است، ولی نام بزرگترین بُت عرب که هُبَل باشد، در قرآن نیامده است.
بجز ابولهب که دو سال پیش از آغاز آزارهایش از سوی الله نفرین شده است، نام دیگر
سران قریش در قرآن نیست. جای رخدادهای شعب ابیطالب و درگذشت پشتیبانان محمد –
ابوطالب و خدیجه – در سورههای مکی تُهی است. و شگفتتر از همه اینکه بزرگترین و
پُرارجترین رخداد تاریخ اسلام، یعنی هجرت مسلمانان از مکه به مدینه که آغاز
سالشُماری اسلامی است، هیچ نشانی از خود در قرآن برجای نگذاشته است و اگر سیره ابناسحاق
نمیبود و ما تنها قرآن را میشناختیم، تا به امروز نیز نمیدانستیم که مسلمانان
نخست در مکه بودهاند و سپس در زیر فشار روزافزون بُتپرستان به همراه پیامبرشان
به یثرب (مدینهالنبی) گریختهاند.
سیرهها و روایتها و تاریخها به ما میگویند محمد از میان بُتپرستانی برخاست،
که از سخن الله آگاهی نداشتند و بجای ستایش او بُتان بیجان را میپرستیدند. اینان
در روزگار "جاهلیت" میزیستند و آئین ابراهیم را بدست فراموشی سپرده
بودند. از این همه در سورههای مکی هیچ نشانی پدیدار نیست. پس در دنباله این جستار
بدین پرسش خواهم پرداخت که قرآن اگر با گزارشهای آمده در سیره سرسوزنی همخوانی و
همپوشانی ندارد، پس به چه پرداخته است و اگر بخواهیم آنرا تنها و تنها با رویکرد
بافتارکاوانه و بدون پیوند با سیره بازبخوانیم، کدام چشمانداز دینی، تاریخی و
فرهنگی را در برابر دیدگان خود خواهیم یافت؟ بدیگر سخن، قرآن اگر برای بُتپرستان
فرونیامده است، برای چه کسانی و با کدام پیشینه دینی فرستاده شده است؟
دنباله دارد . . .
خداوند دروغ، دشمن و خشکسالی را از
ایرانزمین بدور دارد
----------------------------------------------------------------
1. در اینباره
بنگرید به برگردان پارسی تاریخ یعقوبی، پوشینه یکم، بخش دوم در تاریخ اسلام، قسم
اول وقایع ماقبل از هجرت، آنچه از قرآن در مکه نازل شده است. برگ 390
2. سوره قریش
3. تفسیر المیزان، سوره قریش
4. آل عمران، 96
5. اسراء، 1
6. سیره ابناسحاق،
236
7. همان، 310
Chronologically 8.
9. الحجر، 94
تا 95، الشعراء، 214 تا 215
10. النجم،
23-19
11. اسراء، 40
12. سیره ابناسحاق،
678
13. همان،
107-106
14. توبه، 5-1
15. یس، 6
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر