زمان برای خواندن: 7 دقیقه
تازهترین جنایت رژیم اسلامی نه تنها جان جوان بیگناهی را گرفت و ملتی را
داغدار کرد، که بار دیگر سر زخمهای ناسور جامعه ایرانی را نیز واگشود و آئینهای
درخشان را در برابر ما نهاد، تا در اندام ناسازوار خود در جایگاه ملتی پراکنده
بنگریم. رژیم اسلامی نوید افکاری را کشت، تا از همه کسانی که در آیندهای بس نزدیک
به خیابانها خواهند آمد، تا مرگ ولایت فقیه و رژیم آدمخوارش را فریاد کنند،
پیشاپیش زهرچشم گرفته باشد.
آدمکشان این رژیم بیپروا و هراس جوانی بیگناه را در زیر شکنجه میکشند و
برای فریب همگان قتلی را نیز بر او برمیبندند، تا همدستان اصلاحطلبشان بتوانند
گناه این جنایت بزرگ را نیز بر گردن خود قربانی بیافکنند. بخشی از کسانی که خود در
برپائی این رژیم سنگسار و اعدام و شکنجه نقش برجستهای بازی کرده بودند، به میدان
آمدند تا با فرافکنی خاک در چشم مردم بپاشند و بار سنگین این جنایت هراسناک را از
دوش رژیم اسلامی بردارند. تلاش مشترک همه آنان نیز در این است که به مردم
بباورانند، نوید افکاری براستی کسی را کشته بوده است، تا از شکوه این موج بلند
همدردی جهانی اندکی بکاهند. مصطفی تاجزاده از بنیانگذاران سازمان فاشیستی
"مجاهدین انقلاب اسلامی"[1]بیآنکه
به خود این جنایت بپردازد، در یک دلسوزی فریبکارانه از رئیس قوه قضائیه پرسید:
«ممکن است دلیل این همه عجله برای اعدام نوید افکاری را توضیح دهید و اینکه چرا
فرصت ندادید بستگان متهم رضایت خانواده مقتول را کسب کنند، تا خون دیگری ریخته
نشود؟» بدینگونه برای تاجزاده تردیدی در اینکه نویدی قاتل بوده است، در کار نیست و
او تنها گلایه از شتاب در این جنایت دارد. همین شیوه را مهدی خزعلی[2] دیگر
چهره اصلاحطلب در تلویزیون ایران اینترنشنال در پیش گرفت و تا بدانجا پیش رفت که
فریاد سیما ثابت نیز بر آسمان برخاست و با گفتن «اینکه دیگه شکنجه بود آقای خزعلی!
در ثانیه آخر نگید این رو، نمک به زخم نپاچید!» سخن او را بُرید.
اینها تنها دو نمونه از سران آن گروهی هستند که بیست و اندی سال است مردم
ایران را بر گرد صندوق رای میرقصانند و بریش آنان میخندند. در این سوی مرز نیز
فرخ نگهدار در توئیتی نوشت: «آیا اگر نوید، داریوش فروهر یا پروانه اسکندری یا
مختاری را کشته بود باز هم حکمش اعدام بود؟» و نوید افکاری را "قاتل"
دانست و تنها از "عدالت اسلامی" آقایان گلایه کرد و سخن خویش را با حدیث
نبوی «الملک یبقی مع الکفر و لا یبقی مع الظلم» بپایان برد. و سرانجام حمید فرخنده
نیز در همین تارنمای ایران امروز نوشت: «ما ایرانیان حق داریم بدانیم واقعیت
اتهامات نوید افکاری چه بوده است؟ [...] بعضی افراد و گروههای سیاسی اپوزیسیون
اما بدون اینکه از همه واقعیت ماجرا باخبر باشند برایشان مسلم شده و کاملا مطمئن
هستند یا شدهاند که نوید قاتل حسن ترکمان کارمند سازمان آب شیراز (ظاهرا کارمند
حراست) نبوده است». من بر این نوشته ایشان چیزی نمیافزایم و داوری را به
خوانندگان وامیگذارم.
و همه اینان سخنان نوید افکاری
را فراموش میکنند که فریاد برآورده بود: «اینها برای طنابشان بدنبال یک گردن میگردند!»
در این میان حسن شریعتمداری، دبیرکل شورای مدیریت گذار نیز اگرچه از خون
نوید افکاری گُلی بر سر ولی فقیه نزد، تلاش کرد دستکم گِلی بر چهره محمدرضاشاه
بپاشد. او در توئیتی نوشت: «نوید افکاری تختی زمان ما است» و هنگامی که برایش
نوشتند «مهندس منظورتون چیه نوید افکاری تختی زمان ما است؟ تختی خودکشتی کرد، نوید
افکاری را کشتند!» پاسخ داد که «تختی هم معلوم نشد که چگونه وفات کرد»[3].
همزمان با مرگ نوید افکاری در زیر شکنجه ولی نوشتهای نیز همچون سیل سپهر
اینترنت را درنوردید، تا جایی که در همه رسانهها و گروههای مجازی گریزی از آن
نبود. نوشته با یادکرد از عمه کوکبی که همسری زنآزار بنام مراد داشته است و سپس
به همسری مش رجب درآمده که با او رفتاری بسیار بدتر از شوهر نخستش داشته است آغاز
میشود و با گذری بر همان افسانههای همیشگی مارکسیستها و اسلامیستها درباره حکومت
پادشاهی پی گرفته میشود، تا سرانجام به این برسد که:
«اگر امروز گرفتار مش رجب هستیم مراد را تطهیر
نکنیم»
همرسانی انبوه و گسترده این نوشته، بویژه از سوی برخی از کسانی که من
کوچکترین دودلی در ایراندوستی و آزادیخواهی آنان ندارم، برآنم داشت که سرچشمه این
نوشته را بیابم و با شگفتی بسیار دیدم آن را کسی بنام مجید روزی در سایت "انجمن راویان فتح سپاه سیدالشهداء (ع)" نهاده است و بسیاری از
دلباختگان انقلاب شکوهمند که هنوز کینهشان به شاه و خاندانش از مهر ایران و آزادی
و سربلندی آن بزرگتر است، چشم و گوش بسته آن را همرسانی کردهاند، تا فرماندهان
سپاه سایبری از این همه همکاری و همدلی آنچه که خود را اپوزیسیون این رژیم مینامد،
از شادی سر از پای نشناسند.
رفتار کسانی که نامشان در این نوشته آمد، نشانگر آن است که بخش بسیار
بزرگی از این مردم به ولایت فقیه معتادند، اگر جز این بود، نه کسانی از مهر ولی
فقیه بیگناهی کسی را به پرسش میگرفتند که در زیر شکنجه جان باخته است، و نه کسانی
دیگر از کین شاه نوشتار سازمان اطلاعات سپاه را چنین دست و دلبازانه در سپهر
اینترنت میپراکندند و خود را به پادوهای اطلاعات سپاه فرومیکاستند. بد نیست همه
کسانی که چشم از جنایت رژیم ولایت فقیه برگرفته و بر پرونده نوید افکاری دوختهاند، نگاهی نیز به تاریخ چاپ این نوشته در سایت
وابسته به سپاه پاسداران بیاندازند:
شنبه 22 شهریور 1399، ساعت 7:50،
درست همان هنگامی که نوید در زیر شکنجه دست و پا میزد.
خداوند دروغ، دشمن و
خشکسالی را از ایرانزمین بدور دارد
[1]
کسانی که میخواهند ایشان را فرشته آزادی بدانند، چرا که هفت سال در زندان
بوده است، بهتر است رنج نوشتن را بر خود هموار نکنند. اگر پایش بیفتد روزی درباره
انبوه جنایتکاران نازی خواهم نوشت، که بدستور هیتلر کشته شدند. با چنین چشمبندیهای
سیاسی شاید بتوان انبوه دلبستگان رژیم اسلامی را فریفت، ولی مزدک بامدادان را
هرگز!
[2]
خزعلی نه تنها بارها به زندان رفته است، که هربار در پی اعتصاب غذا آزاد
شده است. ایشان یکبار پس از 67 روز اعتصاب غذا درست روز پس از آزادی از زندان به
کوهنوردی رفت!
[3]
امروزه دیگر کمتر کسانی افسانه دست داشتن حکومت پادشاهی در رخدادهایی چون
کشتن تختی، انداختن صمد بهرنگی در ارس، کشتن علی شریعتی در لندن، آتش زدن سینما
رکس آبادان و ... را باور میکند. پسر زندهیاد تختی – بابک تختی – بارها و بارها
از خودکشی پدرش سخن گفته است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر