۱۳۹۴ بهمن ۲۹, پنجشنبه

رأی خواهم داد، اگر ...


انتخابات در ایران اسلامی را باید یکی از شگفت‌انگیزترین پدیده‌های جهان دانست. پدیده‌ای که در آینده جامعه‌شناسان، مردم‌پژوهان و تاریخنگاران درباره آن کتابها خواهند نوشت. سخن بر سر اینکه "رای بدهیم، یا ندهیم" در گذر این هژده سال گذشته چنان یکنواخت و خُنَک شده است، که بگومگو بر سر آن دیگر چنگی بدل نمی‌زند. راستی را چنین است که در این سالیان گروهی که دستکم خود می‌پندارند دوستدار ایران و دلسوز مردمان آن هستند، درست بمانند نیم‌سَده پیش از این رأی دادن را "هم استراتژی، هم تاکتیک" خود می‌دانند و آنچه در این میان دگرگون شده، این است که تفنگ و نارنجک جای خود را به برگه رأی داده است.
 
مرا با این همه کاری نیست و بنام یک ایرانی زیوَنده در اروپا که نه می‌خواهد و نه می‌تواند رأی بدهد، برآنم به بهانه انتخابات پیش رو اندکی در باره رفتار اجتماعی ما ایرانیان با صدای بلند بیندیشم و پرسشهایی را که پاسخی برایشان نمی‌یابم، با شیفتگان انتخابات در میان نهم، تا شاید بتوانم ریشه‌‌های رفتارهای شگفت هموندان این باهمستان رنگارنگ و گونه‌گون را که ملت ایرانَش می‌نامیم، اندکی دریابم. امیدوارم کسانی که مردم را به رأی‌دادن فرامی‌خوانند، خود را بمانند همیشه به نشنیدن نزنند و برای یکبار هم که شده، با پرسمان انتخابات در رژیم ولایت فقیه از نگرگاه خرَدورزانه و پرسشگرانه برخورد کنند:
 
1. چگونه و بر پایه کدام اندیشه خرَدوَرز می‌توان پذیرفت که رأی دادن، بسود همه لایه‌ها و بخشهای گوناگون و گاه باهم‌ستیزنده جامعه ایران باشد؟ سود مشترک خامنه‌ای، گنجی، جنتی، حزب دموکراتیک مردم ایران، یزدی، فرخ نگهدار، مصباح یزدی، مسعود بهنود، محمد ارسی، فلاحیان و .... در چه و کجاست؟ اگر براستی رأی دادن ما آنگونه که شیفتگان انتخابات می‌گویند «سلطه اقتدراگرایان را در هم می‌شکند»، پس چرا رهبر همین اقتدارگرایان این چنین به دست و پا افتاده و خود را خوار و کوچک کرده است و خواهش می‌کند که ما برویم و سلطه‌اش را در هم بشکنیم؟ آیا رهبر نادان است و نمی‌داند که رأی‌دادن ما به زیان اوست؟
 
2. اگر می‌پذیریم که شورای نگهبان نهادی برای سرکوب، و نظارت استصوابی ابزاری برای تهی کردن انتخابات از درونمایه دموکراتیک آن است، با کدام منطق می‌توان پذیرفت پیران نشسته در این شورا که برگزیدگان خامنه‌ای هستند، نامزدهایی را از فیلتر خود بگذرانند، که بتوانند جایگاه آنان را به چالش بگیرند و از گردونه قدرت به بیرون پرتابشان کنند؟ آیا کسانی که نظارت استصوابی را در قانون انتخابات گنجاندند، نادانند و نمی‌دانند که می‌توان با سپردن میدان به نامزدهای خودی و کنار زدن ناخودیها، ریسک انتخابات را به صفر رساند؟
 
3. جمهوری اسلامی که بنیادش بر ولایت مطلقه فقیه استوار است، مردم ایران را "صغیر" می‌داند و این "صغارت" آنان را با همه ارگانهای سرکوبش روزاروز به رُخشان می‌کشد. این نگاه سردمداران ج.ا. به مردم تنها بروی کاغذ نیست، دستگاه رهبری این حکومت به مردم می‌گوید چه بپوشند، چه بنوشند، چه بخورند، به کدام موسیقی گوش فرابدهند، با که همبستر شوند، چند بچه بیاورند، برای گردش به کجا بروند و ... . بدیگر سخن مردم ایران از دیدگاه سردمداران این رژیم چنان "صغیر"اند و چنان "ناقص‌العقل"، که حتا حق گزینش خوراک و نوشاک و پوشاک خود را نیز ندارند. پس چگونه می‌توان پذیرفت که در چنین ساختاری بناگاه حق سِتُرگ گزینش رئیس‌جمهور، نمایندگان مجلس و برتر از همه "خُبرگان"ی که ولی مطلق فقیه را برمی‌گزینند، به چنین مردمان صغیر و بی‌خرَد و ناتوانی پیشکش شود؟
 
4. جمهوری اسلامی که نه در درون ایران و نه در برون آن هیچ دشمنی که بتوان به شمارَش آورد ندارد، چرا باید ریسک کند و بخشی از قدرت بی‌مرز و کرانه خود را به نمایندگانی واگذار کند که می‌توانند اندکی در اندیشه سود مردم، گشودن سپهر سیاسی و بهبود آزادیهای فردی باشند؟
 
5. بهائیان بزرگترین گروه دینی پس از مسلمانان هستند. پیشنهاد شیفتگان انتخابات به بهائیان چیست؟ آیا از آنان نیز می‌خواهند که به پای صندوقهای رأی بروند؟ و اگر پاسخ آری است، به چه کسی باید رأی بدهند که از حقوق شهروندی آنان پشتیبانی کند، تا بتوانند به دانشگاه بروند، تا خانه‌هایشان به آتش کشیده نشوند، تا گورستانهایشان ویران نشوند و در یک سخن "حق زندگی" داشته باشند؟ همین پرسش را می‌توان در باره بی‌دینان، بی‌خدایان، دگرباشان جنسی، همجنس‌گرایان و ... هم پرسید، چرا که شمار همه گروههای نامبرده باهم به بیش از چند میلیون می‌رسد، که می‌تواند به سود یا زیان این یا آن نامزد باشد.
 
6. در جایی که رهبر می‌گوید تنها رأی مردم را می‌خواهد، ولی نخواهد گذاشت که نماینده دلخواه آنان به مجلس برود، در جایی که رئیس جمهور می‌گوید نیازمند "حضور پرشور مردم" است و نه رأی آنان به این یا آن نامزد، در جایی که نماینده رهبر آشکار و بی‌پرده می‌گوید که سپاه انتخابات را "بر اساس دیدگاههای ولی‌فقیه" مهندسی می‌کند، در جایی که همه و همه سردمداران رژیم دم از "تحکیم پایه‌های نظام و تثبیت و بیمه شدن آن" می‌زنند، چگونه می‌توان پذیرفت که رأی انبوه مردم "سلطه اقتدراگرایان" را در هم خواهد شکست؟ آیا رهبر و "اقتدراگرایان" پیرامونش چنان نادانند که نمی‌دانند مردم با رأی انبوه‌شان چه بر سرشان خواهند آورد؟ پس چرا چنین دری را به روی آنان می‌گشایند؟
 
7. و اگر بپذیریم که شورای نگهبان و خامنه‌ای مافیای سپاه و دیگر اقتدارگرایان نادانند و برای خود دامی بنام "صندوق رأی" می‌گسترند، آیا شیفتگان انتخابات آنان را چنان درستکار می‌دانند که برآنند کسی در رأی‌های مردم دست نخواهد برد و تقلبی در کار نخواهد بود؟ و اگر پاسخ این دوستان نمونه روحانی است، پس ما هزاران بار باید سپاسگزار احمدی‌نژاد باشیم، که وزیر کشورش نگذاشت کسی رأی‌های داده شده به روحانی را کم‌وبیش کند و رئیس‌جمهوری که خود با تقلب و کشتار و شکنجه و تجاوز و کهریزک بر سر کار آمده بود، در شمارش رأی مردم درستکار ماند و نگذاشت خامنه‌ای و مافیای سپاه جلیلی را از صندوق بیرون بکشند. آیا ما یک پوزش بزرگ و یک سپاس بزرگتر به احمدی‌نژاد بدهکار نیستیم؟
 
8. چگونه می‌توان پرسشهایی چنین گونه‌گون را تنها با یک راهکار پاسخ گفت؟
«شورای نگهبان صلاحیت بسیاری از نامزدها را پذیرفته است» راهکار: «پیش بسوی شرکت هرچه گسترده‌تر در انتخابات»
 
«شورای نگهبان نامزدها را به شکل گسترده حذف کرده است» راهکار: «پیش بسوی شرکت هرچه گسترده‌تر در انتخابات»
 
«در شمارش آراء به شکل گسترده تقلب شده است» راهکار: «پیش بسوی شرکت هرچه گسترده‌تر در انتخابات»
 
«رئیس جمهور منتخب مردم در خانه حبس شده است» راهکار: «پیش بسوی شرکت هرچه گسترده‌تر در انتخابات»
 
«رأی‌دهندگان را در خیابان به گلوله بسته‌اند» راهکار: «پیش بسوی شرکت هرچه گسترده‌تر در
انتخابات»
 
«به رأی‌دهندگان با شیشه نوشابه تجاوز کرده‌اند» راهکار: «پیش بسوی شرکت هرچه گسترده‌تر در انتخابات»
 
و هنگامی که نه تنها مردم را، که بخش بزرگی از اپوزیسیون را هم، حتا با شیشه نوشابه نیز نمی‌توان از صندوقهای رأی دور کرد، چرا رژیم ولایت فقیه باید رفتار خود را دگرگون کند و تن به خواسته‌های مردم بدهد؟
 
9. چگونه می‌توان پذیرفت که از دوم خرداد به اینسو هر انتخاباتی "سرنوشت ساز" و "آخرین فرصت" باشد؟ و اگر براستی چنین باشد و همچو منی بخواهد روزه دراز زمان خود را بشکند و رأی بدهد، مگر نه این است که بهترین گزینه برای "شکستن سلطه اقتدارطلبان" رأی دادن به فهرست رفسنجانی است؟ آیا کسی از این انبوه شیفتگان انتخابات یارای آنرا دارد و در خود می‌بیند که از من بخواهد نام "درّی نجف‌آبادی" (فرمانده قتلهای زنجیره‌ای) یا "ری‌شهری" را در صندوق بیندازم؟
 
10. چشمداشت شیفتگان از انتخابات پیش‌رو چیست و اگر کارها درست همانگونه به فرجام برسد که آنان می‌خواهند و همه آرزوهای آنان برآورده شود، مردم به کدام دستآوردها خواهند رسید و بازتاب این پیروزی در زندگی روزانه آنان چه خواهد بود؟ و بوارونه آن اگر مردم سخن شیفتگان را پذیرفتند و با همه توان خود، انبوه و گسترده به پای صندوقهای رأی رفتند، ولی فرجام کار همانی شد که مافیای سپاه و خامنه‌ای و شورای نگهبان می‌خواهند (تقلب و ...)، آنگاه شیفتگان انتخابات گام بعدی را چگونه برخواهند داشت و اندرزشان برای مردم چه خواهد بود؟
 
11. آیا شیفتگان انتخابات می‌توانند بپندارند که می‌توان با دوری جُستن از صندوقهای رأی نیز به خواسته‌های اجتماعی دست یافت؟ به دیگر سخن آیا آنها می‌توانند بگویند "خط قرمز"شان کجاست و رژیم جمهوری اسلامی اگر چه بر سر مردم بیاورد، آنان نیز به صندوق رأی پشت خواهند کرد؟ آیا راهکاری که آنان بویژه در انتخابات پیش‌رو برگزیده‌اند، دستآوردی بیش از دهان‌کجی به مافیای سپاه یا آنگونه که خود می‌گویند "اقتدارگرایان" خواهد داشت؟
 
برای رأی دادن همیشه می‌توان بهانه‌ای جُست، حتا اگر گزینه ما کسی چون صادق خلخالی باشد، همان که حزب توده گفته بود (1) در هر کجای ایران که باشد، حزب تنها و تنها به او رأی خواهد داد و گمان مبرید که نورالدین کیانوری در اندرزگوئی و پندآموزی از شیفتگان امروزی انتخابات چیزی کم داشت.
 
من نیز روزی رأی خواهم داد، اگر که اندیشه‌ام چنین انباشته از پرسشهای بی‌پاسخ و یادمانهایی چنین اندوه‌بار نباشد ...
 
خداوند دروغ، دشمن و خشکسالی را از ایران‌زمین بدور دارد
---------------------------------------------------------------
1. اطلاعیه کمیته مرکزی حزب توده ایران، 5/9/1358

۱۰ نظر:

  1. عالی بود نازنین، نوش...
    با اجازه تان به بازتاب ویژه گذاشته شد.
    راستی ترفند جدید رای داغ کنی آقا را دیدید؟
    ایشان "نگران اعمال نفوذ" دشمن بر انتخاباتشان هستند!!!
    یعنی که آی جماعت مخالف بیایید و رای بدهید چراکه دشمن هم نفوذ کرده و همینک جزو کاندیداهاست!! و اونجوری به جان خودتان و عمه های رای دهنده تان موقعیتش فراهم شده که ضربه محکمی به نظام من بزنید!!!...

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. پیاله‌چی گرامی،
      با این اختگانی که نام خود را اپوزیسیون گذاشته‌اند، خامنه‌ای نیازی به نیرنگهای پیچیده ندارد. اینها را حتا با شیشه نوشابه خانواده هم نمی‌توان از صندوقهای رأی دور کرد، دیگر چه نیازی به نیرنگ و فریب!؟

      حذف
  2. این جانوران به ظاهر اپوزیسیون به هر زوری میروند و در انتخابات شرکت میکنند. ولی وقتی به همین فضولات هسته ای میگویی چطور است که همگی در یک "رفراندم" سالم و آزاد، زیر نظر سازمان ملل برای تأیین سرنوشت کشورمان شرکت کنیم، تمام وقت و انرژی خود را صرف میکنند که رفراندم انجام نشود!

    پاسخحذف
  3. گرامی،
    اینها دلبسته این رژیم هستند و اگر پایش بیفتد برای آن جان هم می‌دهند. رفراندوم می‌تواند به رژیم نازنین آنها پایاد دهد.

    پاسخحذف
  4. در رژیمهای استبدادی اگر رای دادن چیزی را عوض می کردهرگر اجازه رای دادن داده نمیشد.مارک تواین

    پاسخحذف
  5. لطفا نگاهی به این ویدئو بیاندازید. شاید جواب خود را گرفتید. بدرود.
    https://www.facebook.com/Chpksh/videos/973400719411835/

    پاسخحذف
  6. درود،
    من هم چون شما در اروپا هستم و دوری من از میهن از سه دهه گذشته، در هیچ گزیدمانی (جز یکی در سالها نخست پس از شورش ۵۷) رای ندادم و نخواهم داد و آنرا بدور از پرینسیپ آدمی آزاده می‌دانم. با این همه می‌خواهم به نکته‌های اشاره کنم که شما به آن نپرداختید.
    هیچ دگرگزینی (آلترناتیوی) پیش‌روی مردم نیست. آروین (تجربه) چند دهه گذشته نشان داد که اپوزیسیون ایرانی توان همبستگی خود و راهبری خواست‌های مردم را ندارد. دست کم برای سالهای آینده هم در این پیوند چشم‌انداز روشنی نداریم. فرنگ هم با ج. ا.به ساخت و پاخت پرداخته تا هم سودی کلان از آن بازار ببرد و هم در درگیری‌های خاورمیانه بالانسی پدیدآورد.
    مردم ایران روزنه‌ای یافتند تا به گروهی نه بگویند.
    در باره خرده گیری شماره یک شما باید بگویم: اگر ایران کنونی چون کره شمالی بود، سخن شما یکپارچه درست می‌بود. فرمانروایان در بالا یکدست نیستند و دیدگاه خامنه‌ای برآیند کشمکش نیروی‌های چون سپاه و دولت، ... دیگر است. پرسش شماره یک شما را می شود به گونه ای با خود شما در میان گذاشت. اگر شورای نگهبان و خامنه‌ای همه‌ی مهره‌ها را از پیش چیدند، چرا رویدادهای ۸۸ رخ‌داد؟
    می‌دانم گزیدمان‌های ایران هیچ پیوند با گزیدمان‌های کشورهای آزاد ندارد. چشم من هم از اپوزیسیون آب نمی‌خورد، شاید با سر کار آمدن زادمان های نوین، جهانی شدن سامانه آگاهی رسانی، نخست با تندای لیسک ولی سپس با شتاب بیشتر از "میان‌سده‌های" ایران در سده بیست و یکم گذر کنیم.
    فرهاد

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. فرهاد گرامی، با درود
      از اینکه نوشته مرا به نگاه خرده‌بین خود کاویده‎‌اید، سپاسگزارم.
      اینکه فرمانروایان در بالا یکدست نیستند، سخن درستی است. ولی ستیز میان رفسنجانی و بیت رهبری (اگر براستی ستیزی در میان باشد) بر سر سود و سرمایه است و نه بر سر حقوق مردم. آنچه که من در پی گفتن آنم، این نیست که همه چیز از خرد و کلان پیشاپیش برنامه‌ریزی شده است و هر چه که در این کشور رخ می‌دهد، خواسته مافیای سپاه و بیت رهبری است. من می‌گویم که روحانیها و احمدی‌نژادها همه بازیکنان یک تیم هستند که مربی به فراخور شیوه بازی، آنان را به میدان می‌فرستد. برای نمونه گفتگو با امریکا و اروپا بر سر برنامه هسته‌ای یکسال و نیم پیش از برگزیده شدن روحانی در عمان و بدستور خود خامنه‌ای آغاز شده بود و در پیوند با رأی مردم به روحانی نبود.
      چرا انتخابات سال هشتادوهشت راه به آن رخدادها برد؟ من نمی‌دانم. همین اندازه می‌دانم که برنامه‌ریزی حتا اگر ریزترین بخشهای یک رخداد را هم در بر گرفته باشد، می‌تواند نادرست از آب درآید. چکیده سخن این است که مافیای پولی (سپاه و بیت رهبری) می‌خواست احمدی‌نژاد را بر تخت بنشاند، که نشاند.

      و سرانجام اینکه سخن بر سر شتاب یک جنبش نیست، سخن بر سر سویه درست یا نادرست آن است. اگر کسی در برگراه تهران-قم بسوی قم و کاشان روان باشد، چه بدود، چه برود و چه سوار بر اسب تیزتک باشد، هرگز به تبریز و رشت و نیشابور نخواهد رسید.

      شاد و سرافراز باشید

      حذف
  7. آیت الله تناسلی
    11 Std. ·
    چپ‌هایی‌ که یک روز هم در عمرشان کار نکرده اند،
    جدال! این اسم اکانت تویتر کسی‌ است که تعریفش از "جدال" احتمالا انتخاب بین اسپرسو یا کاپوچینو است هنگامیکه لنگ ظهر از خواب بیدار میشود تا به رتق و فتق امور بپردازد. چپ‌هایی‌ که یک روز کار نکرده اند، یک روز زحمت نکشیده اند، هیچ بهائی پرداخت نکرده اند و تمام رسانه‌های فارسی زبان در اختیارشان هستند تا برای مردم نسخه بپیچند، تعریفشان از ایران از "پل طبیعت" پایین تر را شامل نمیشود و در سفر‌های "ایرانگردی" از ‌اروپایی‌ها هم غریبتر هستند با مردم سرزمینی که نامش ایران است.
    نوه شیخ فضل الله نوری و دختر شازده فرمانفرما وقتی‌ میشوند زوج رهبری حزب توده تراژدی است، دختر هاشمی رفسنجانی وقتی‌ میشود نماد دموکراسی و حقوق زنان، کمدی. آن فدائی خلق که دروغ را مثل هوا تنفس می‌کند، وقتی‌ میشود سرمایه گذار شرکت‌های فاسد و تا گردن در بده بستان‌های اقتصادی احمدینژادی درگیر میشود از کمدی هم فراتر است...ابتذال است!
    این تکرار بی‌ پایان تراژدی و کمدی تاریخ معاصر ایران است، ایرانی که غیر از شمال شهر تهران است. سرنوشت آن .99.9% ایرانی که پدرشان نمیتواند به لندن بفرستتشان تا از آنجا از نظام و سردار سلیمانی دفاع کنند، به دست این هوسرانان خود چپ خوانده در تکرار تباهی است.
    شاید عده‌ای بگویند، اینها مشغول تفکرند و فرصت برای کار ندارند! تمام اینترنت را جستجو کنید یک خط‌ مقاله ننوشته اند، سهم این "تئوریسین"‌ها و محققین ساخته بی‌‌بی‌سی در تفکر بشری صفر است صفر مطلق! یک خط‌ یک مقاله یک اشاره از اینها یا به اینها هیچ جا نیست! سالهاست که لندن خانه آنهاست ولی‌ یک کلمه ا‌نگلیسی حرف زدن آنها را کسی‌ ندیده! افسوس که سرنوشت سرزمینی چنین عزیز و نسل‌هایی‌ که در راهند، بازیچه نون به هم قرض دادن‌های عده‌ای روشنفکر نمای از خود راضی‌ رانتی و گروهی متظاهر به "بی‌ طرفی" شده است. از این تقدیر فراری نیست

    پاسخحذف