۱۳۹۸ تیر ۷, جمعه

چپ‌نمایان، میهن‌دوستی و نقش دیو


زمان: 11 دقیقه

بجای دیباچه: پرداختن به گفتمان ملی-دموکراتیک و پرسمان ایران‌گرایی یک چالش آکادمیک یا ستیزه‌جویانه نیست، بویژه در هنگامه‌ای که کشورمان در آستانه جنگی بزرگ نشسته است. به گمان من ولی راز شکستهای پی‌درپی جنبش آزادیخواهی را در نبود یک بسیج همگانی میهن‌گرایانه باید دید و تا هنگامی که یک جبهه فراگیر ایران‌دوستی در پهنه سیاست ایران پانگیرد، اپوزیسیون همچنان پراکنده، و رژیم فقاهتی همچنان پابرجا خواهد ماند. از نگر من تنها در چارچوب یک ملی‌گرائی یا ناسیونالیسم آینده‌نگر است که ما خواهیم توانست به دموکراسی و پیشرفت دست یابیم[1].

*******
در چند نوشته پیشین نشان دادم پیروان گفتمان انترناسیونالیستی-ضدامپریالیستی از آنجا که کارنامه‌ای تهی از دستآورد و سرشار از سیاهکاری دارند، برای نگاهبانی از کیستی سیاسی و ایدئولوژیک خود "انترناسیونالیست بودن" را به میهن‌ستیزی، و "ضدامپریالیست بودن" را به امریکاستیزی فروکاسته‌اند، چرا که اگر این دو ویژگی را نیز از آنها بستانیم، از آن گذشته‌ای که خو د آن را "خونبار و سرشار از حماسه" می‌نامند، چیزی برجای نمی‌ماند. پس درستتر آنست مارکسیست-لنینیستهایی را که بنادرست نام چپ بر خود نهاده‌اند، از این پس "چپ‌نما" بنامیم، چرا که اگر چپگرایی را تلاش در راه گسترش برابری و کاهش شکاف طبقاتی بدانیم، در تاریخ ایران نیرویی که بتوان آن را "چپ" نامید یافت نمی‌شود. اگر هم اینجا و آنجا نشانی از سندیکالیسم و سازماندهی زنان می‌بینیم، باید آن را بخشی از پروپاگاندای حزبی و راهبردی برای دستیابی به قدرت سیاسی بدانیم[2].

پیشتر چندین بار دیگر نیز در باره میهن‌ستیزی چپ‌نمایان نوشته‌ام[3]. در اینجا می‌خواهم بار دیگر بر نمودهای میدانی این ستیز کین‌توزانه با هستی و کیستی ایرانی انگشت نهم. چپ‌نمایان به این بهانه دروغین که نماد شیروخورشید از آن خاندان پهلوی است، با آن سر دشمنی دارند. در یک نمونه این دشمنی درونمایه پی‌ورزانه و هیستریک خود را پس از یک گردهمایی در پشتیبانی از خیزش دیماه چنان نشان داد، که من ناگزیر از آن شدم تا در زمانی اندک یک سخنرانی در باره تاریخچه پیدایش و نمادشناسی کیهانی شیروخورشید فراهم کنم و نشان دهم شیروخورشید نه تنها نشان ملی، که نشان پرچم شیخ خزعل و جنبش جنگل هم بوده است و حتا میرجعفر پیشه‌وری نیز سربرگ نامه‌های خود به باقراُف و استالین را به شیروخورشید می‌آراست[4].
همسنجی دو کشور ایران و ترکیه شاید بتواند پرسمان پرچم را اندکی واگشاید. پرچم سرخ با ماه‌وستاره برای مردم این کشور نمادی از میهن است، پس ما در شگفت نمی‌شویم هنگامی که هم کودتاگران در تابستان 2016، هم کودتاشکنان هوادار اردوغان، و هم مخالفان اردوغان در راهپیمائی عدالت (Adalet yürüyüşü) همه و همه همین یک پرچم را برمی‌افرازند. در ایران ما ولی در یک گردهمائی کوچک نیز دستکم 3 پرچم گوناگون (با شیروخورشید، بی شیروخورشید، با نام ایران در زمینه سپید) دیده‌ می‌شود، چرا که بخش بزرگی از ایرانیان و بویژه چپ‌نمایان هنوز پیروان فتوای آیت‌الله خمینی هستند و هرآنچه را که او گفته است، موبمو انجام می‌دهند: سه رنگ سبز و سپید و سرخ را حلال، و نشان شیروخورشید را حرام می‌دانند.

نمود دیگر ایران‌ستیزی چپ‌نمایان دشمنی با سرود مردمی "ای ایران" است (که برخی از چپ‌نمایان گمان می‌کنند همان "سرود شاهنشاهی" است!)، چیزی که مرا به سخنرانی در باره پیدایش آن و همسنجی‌اش با سرودهای ملی کشورهای پیشرفته جهان واداشت[5]. همچنین است دشمنی با تاریخ شکوهمند ایران کهن و باستانی، که در آن از نگر چپ‌نمایان چیزی جز شاهان ستمگر نمی‌توان یافت، در برابر آن ولی اینان شیفته و واله افسانه دموکراسی آتنی هستند، همان آتنی که فروش بَردگان بینوا شالوده اقتصادش را می‌ساخت و در آن شمار بردگان بیش از بیست برابر شهروندان بود. دشمنی با جشنهای 2500ساله اگرچه بهانه‌اش ریخت‌وپاش و خودبزرگ‌بینی محمدرضاشاه است، ولی ریشه در دشمنی چپ‌نمایان با تاریخ و فرهنگ ایرانی دارد. واگرنه گذشته از اینکه برگزاری این جشنها یکی از هوشمندانه‌ترین کارهای رژیم پهلوی برای آشنائی مردم با تاریخشان و در راستای سکولاریزاسیون جامعه بود، جایگاه ایران را نیز به میزبان بزرگترین گردهمائی سران جهان پس از جنگ دوم جهانی فراکشید. کاری که اثر خود را هم در سیاست، هم در فرهنگ و برتر از همه در اقتصاد (گردشگری، سرمایه‌گذاری، کارآفرینی) برجای گذاشت. از آن گذشته چپ‌نمایان در دشمنی کور با هرآنچه که رنگ‌وبویی از شکوه ایران دارد انگشت در گوش فرومی‌کنند تا نشنوند که نزدیک به یک‌سوم هزینه‌های این جشن از کمکهای بخش خصوصی فراهم شد و برتر از آن در چارچوب گردآوری کمکهای بخش خصوصی به گفته عبدالرضا انصاری برنامه ساختن 2500 دبستان و دبیرستان نیز ریخته شد، که در پایان جشنها شمار آنها به 3200 رسید و من خود در سالهای 1355 تا 1358 در یکی از آنها (دبیرستان راهنمائی منوچهری، خیابان شاهرضا، چهارراه صبا) دانش‌آموز بودم. چپ‌نمایان ولی چهل‌واندی سال است که طوطی‌وار همان را بازمی‌گویند که بی‌بی‌سی (که در ایراندوستی‌اش کمتر بتوان شک کرد!) پیشتر گفته است.

یکپارچگی سرزمینی از دیگر گفتمانهایی است که چپ‌نمایان با آن سر ستیز دارند. انترناسیونالیستهایی که خواهان جهانی "بی‌مرز" هستند، پای یکپارچگی سرزمینی ایران که در میان باشد به بهانه "اصل لنینی حق تعیین سرنوشت" یا "دفاع از حقوق خلقهای تحت‌ستم" با نژادپرستان جدائی‌خواه همصدا و همنوا می‌شوند و کمر به آفریدن مرزهای نو در راستای فروپاشی ایران می‌بندند[6].
در این نمونه واپسین شاید اندکی درنگ تُهی از هوده نباشد. آلمان نازی در سال 1940 (1319) فرانسه را اشغال کرد و در بخشهای اشغالی رژیمی دست‌نشانده بنام "ویشی" (Vichy) را به رهبری مارشال پِتَن (Petain)، که خود قهرمان جنگ جهانی نخست و بویژه نبرد وِردَن (Verdun) بود پدید آورد. پتن پس از بیرون راندن نازیها به اعدام محکوم شد، ولی ژنرال دوگل کیفر او را به زندان فروکاست. یکسال پس از آن و در سال 1941 (1320) شوروی سوسیالیستی شمال ایران را اشغال کرد و سپس در سال 1945 (1324) رژیمی دست‌نشانده بنام حکومت ملی آذربایجان را بدستور استالین و رهبری میرجعفر پیشه‌وری پدید آورد. چپ‌نمایان اگر بدرستی رژیم ویشی را می‌نکوهند، در برابر حکومت فرقه سرشار از ستایش و کرنش‌اند و پیشه‌وری را چون شهیدی بزرگ می‌ستایند.

****
چپ نمایان پی‌ورزانه گوش بر این سخن هراری می‌بندند که «اساس ملی‌گرایی متنفر بودن از خارجی‌ها نیست، اساس ملی‌گرایی دوست داشتن هموطنان خودتان است» و ما ایرانیان این دوست‌داشتنها را با رگ و پوست و استخوان خود در جنگ ایران و عراق و هنگامی که در مرزهای ایران‌زمین خون آذری و بلوچ و کرد و ترکمن و ارمنی و پارسی درهم می‌آمیخت، تا "همه" ایرانیان سر آسوده بر بالین نهند، دریافتیم. همچنین در بزنگاههایی چون زمین‌لرزه‌های آذربایجان و کردستان و سیل ویرانگر بهار امسال در نیمی از کشور، این میهن‌دوستی یا ناسیونالیسم ایرانی بود که بداد قربانیان شتافت، و نه انترناسیونالیسم پرولتری چپ‌نمایان. این تنها نیروی سترگ ایرانگرائی بود که شهروند بلوچ را وامی‌داشت سدها فرسنگ را برای یاری رساندن به ایرانی دیگری در سرپل‌ذهاب زیر پابگذارد، یا قربانی زمین‌لرزه در کرمانشاه را وامی‌داشت که همان داشته ناچیز خود را برای ایرانی دیگری در آق‌‌قلا بفرستد. زمین‌لرزه در بیرون از مرزهای ایران، هرگز نتوانسته ‌است انگیزه‌ای برای بسیج همگانی همیاری در میان ایرانیان باشد، حتا اگر قربانیان همزبان گروهی از ایرانیان (کرد، آذری، ترکمن، ...) بوده باشند.

و براستی نیز ناسیونالیسم ایرانی از همان آغاز پیدایشش هرگز دیگرستیز نبوده است و آماج نخستش را همگرائی هرچه بیشتر ایرانیان برای سرنگونی خودکامگی و گشایش جامعه و پیشرفت آن نهاده بوده است. افسانه "شوینیسم فارس" در پیوند با این گفتمان، سرود بدآهنگی است که از سوی رفیق استالین و رادیو بی‌بی‌سی بر زبان چپ‌نمایان و نژادپرستان جدائی‌خواه نشانده‌ شده است. گذشته از اینکه نزدیک به همه اندیشه‌پردازان ناسیونالیسم ایرانی خود ترکزبان بودند[7]، میرزاحسن رشدیه که بنیانگزار نخستین دبستانهای مدرن و دوزبانه (پارسی و ترکی) بود، در چارچوب همین گفتمان می‌گنجید و دستکم تا به امروز من در جایی نخوانده‌ام که کسی از ایرانگرایان او را برای این آموزش دوزبانه نکوهش کند. در برابر آن همانگونه که بارها گفته‌ام و از بازگوئی آن هرگز خسته نخواهم شد، این گفتمان هم اندیشه راهبر جنبش مشروطه بوده است و هم در جنبش ملی شدن نفت ملتی یکپارچه را در برابر امپریالیسم آنگلوساکسون بسیج کرده است.

به گمان من برآمدن رژیم فقاهتی در پی شاهنشاهی پهلوی را می‌توان با پیدایش و برآیش اسلام در پی فروپاشی شاهنشاهی ساسانی برسنجید. برای نمونه شاهان مسلمانی چون طاهریان با همه دشمنیهایشان با خلیفه عباسی، در دشمنی با شاهنشاهی ساسانی با هرآنچه را که رنگ‌وبویی ایرانی داشت از در ستیز درمی‌آمدند[8]. همچنین نوشته‌های امام غزالی در ستیز با نوروز و دیگر آئینهای ایرانی نیز ریشه در همین پدیده داشت. چپ‌نمایان هم در همین راستا و در دشمنی کور با پروژه پهلوی از یکسو، و پایبندی کودکانه به انترناسیونالیسم استالینیستی از دیگرسو، در یک برداشت ایدئولوژیک هرگونه گرایش به فرهنگ و کیستی ایرانی را "آریامهرگرائی" و "نوآریایی‌گری" می‌نامند و بر دشمنی با آن پای‌می‌فشرند. رویه شرم‌آور داستان ولی این است که آنان اگرچه همگان را از ایران‌دوستی می‌ترسانند، ولی برای این هراس‌افکنی خود در کارنامه گفتمان ملی-دموکراتیک حتا یک نمونه نیز نمی‌یابند.

ناسیونالیسم ایرانی در یکسد سال گذشته دستانی پر و کارنامه‌ای درخشان داشته است و برای خردمندان جایی برای دشمنی با خود نمی‌گذارد. پس چپ‌نمایان همصدا با فاشیسم دینی و همنوا با رسانه‌های امپریالیستی به این گفتمان انسانی چهره‌ای هراس‌انگیز و اهریمنی می‌بخشند و از آن دیوی دهشتناک و آدمخوار می‌سازند، تا بتوان دیگران را از آن ترساند و بر آن تاخت. آنان در این کار ولی گویا چنان پیش رفته‌اند که خود نیز سخنان خود را باور کرده‌اند و بمانند داستان کسانی که نقشی از دیو بر بوم می‌نشاندند و خود از نقاشی خویش در هراس می‌شدند، براستی از ناسیونالیسم انسانگرا می‌ترسند:

رومیان نقش دیو می‌کردند               و از نهیبش غریو می‌کردند!

خداوند دروغ، دشمن و خشکسالی را از ایران‌زمین بدور دارد


[1]  در اینباره بنگرید به نوشته ارزشمند یووال نوح هراری (Y. N. Harari) با فرنام "سویه روشن ملی‌گرایی" در تارنمای "آسو"
[2]  و براستی نیز نمی‌دانم چگونه می‌توان کسانی را "چپ" نامید، که همین امروز هم به کسانی رأی می‌دهند، که بر پشت کارگران تازیانه می‌زنند و زنان را به شهروندان درجه‌دو فروکاسته‌اند!
[6]  در این زمینه کار چنان بالا گرفت که حتا صدای گردانندگان تارنمای اخبارروز نیز درآمد، بنگرید به:
[7]  میرزا فتحعلی آخوندزاده، شاهزاده جلال‌الدین میرزا قاجار، میرزا علی‌خان امین‌الدوله، میرزا یوسف‌خان مستشارالدوله، میرزا حسین‌خان سپهسالار، عبدالرحیم طالبوف تبریزی، حاج زین‌العابدین مراغه‌ای، حسن تقی‌زاده، احمد کسروی، تقی ارانی ...
[8]  عبدالله بن‌طاهر نه تنها انبوهی از کتابهای بازمانده از روزگار پیش از اسلام را سوزاند، که سرو کاشمر را نیز فرمان به بریدن داد.