در سالهای گذشته که موج پژوهشهای نوین اسلامشناسی به رسانههای پارسیزبان هم
رسیده است، نیازی روزافزون به بررسی برخی فَنواژههای ویژه اینگونه پژوهشها نیز
به چشم میخورد. کژفهمی درونمایهها راه به نادرستی اندریافتها میبرد و پژوهشگر اگر
بنیان یک واژه، گزاره یا فنواژه را درنیابد، هرگز نخواهد توانست آنچه را که میپژوهد
دریابد و بدتر از آن، یافتههای خود را با زبانی فهمیدنی در دسترس خوانندگان
بگذارد.
در چندسال گذشته که خود درگیر پژوهشهای اینچنینی از یک سو و سرگرم کلنجار رفتن
با نوشتههای گروهی که خود را نواندیش دینی مینامند از دیگرسو بودهام، بارها و
بارها ناگزیر از پاسخگوئی به این پرسش گروهی از خوانندگان گردیدهام، که اگر خود
بر راستی و درستی تاریخنگاری اسلامی باور ندارم، چگونه در بررسیهایم از آنها بهره
میجویم؟
از فنواژههایی که شناختن آنها برای اسلامپژوهی مدرن از جایگاهی بسیار
ارجمند برخوردار است، یکی نیز دوگانه "دروندینی/بروندینی" است. هم
پژوهشگر و هم خواننده اگر درونمایه این دو فنواژه را بدرستی درنیابند، در همان
آغاز کار دچار سردرگمی و گیجی خواهند شد. نوشته پیشرو تلاشی است در راستای
بازگشائی درونمایه این ابزار پُرارج.
1) برای بررسی پرسمانها و گفتمانهایی که زندگی امروز مسلمانان را در برمیگیرند،
باید به سراغ بُنمایههای دروندینی رفت. برای نمونه گفتمانهایی مانند حجاب،
سنگسار، حقوق زنان، یا ترور تنها در چارچوب پژوهشهای دروندینی است که میتوانند
واکاوی شوند. برای یافتن ریشههای حجاب، پژوهشگر را چارهای جز این نمیماند، که
نخست قرآن را بگشاید و همه آیههای حجاب را در در ون آن بیابد، او سپس باید به
سراغ حدیث و سیره و روایت برود و از آن پس برآیش و گسترش این پدیده را در بستر
تاریخنگاری اسلامی واکاود. در نمونه دیگری بنام ترور، باز هم نخست این قرآن است که
در جایگاه برترین بُنمایه دروندینی اسلام واگشوده میشود و سپس رفتار محمد و دیگر
بنیانگذاران اسلام بزیر ریزبین میرود و سرانجام برآیش این پدیده در بستر تاریخ
بررسی میشود. این روش را میتوان به همه گفتمانها و پرسمانهای اسلامی از 1400 سال
پیش تا کنون فرا گستراند.
اینکه محمد چهرهای تاریخی یا داستانی است، نه چیزی بر این نگرش میافزاید و
نه از آن میکاهد. بودوباش محمد برای مسلمانان چیزی پذیرفته است و در راستی آن
گمانه و دودلی راهی ندارد. همچنین برای بخش بسیار بزرگی از باورمندان سیره و حدیث
و روایت به همانگونه که از ابناسحاق و ابنهشام و بخاری و مسلم و دیگران واگویی
شدهاند، درستند و در آنها چونوچرایی نمیتوان کرد. پس برای رفتارشناسی مسلمانان،
چه پرسش درباره ترور و کشتار و سرکوب دگراندیشان باشد و چه درباره زنستیزی آشکار
و پنهان در جامعههای اسلامی، ما باید بسراغ باورهای ایشان برویم، تا برای نمونه
بدانیم سنگسار که در قرآن نیامده است، چرا اینچنین در شرع و فقه تنیده شده است، که
برگزاریاش جغرافیا نمیشناسد. دانستن اینکه این کیفر شرمآور از آئین یهود به
مسلمانان رسیده است، گرهی از رفتارشناسی مسلمانان بازنمیکند.
نمونهای از جهان روانشناسی شاید از پیچیدگی این بررسی بکاهد. روانکاوی[1] شاخهای
از دانش روانشناسی است، که رفتارهای بیمارگونه انسانها را برپایه کاوش در
ناخودآگاه آنان ریشهیابی میکند. اگر در ژرفای این ناخودآگاه باور به نیروهای
اهریمنی، دشمنان پندارین یا انسانهایی از کهکشانهای دیگر جای کرده باشد، میتوان
آن باورها را بکارگرفت و نخست رفتار بیمار را ریشه یابی کرد وسپس از آن راه دست به
درمان او گشود. اینکه روانکاو خود به نیروهای اهریمنی و دشمنان پندارین و
انسانهایی از کهکشانهای دیگر باور دارد یا نه، نقشی در این میان بازی نمیکند.
به همین گونه باور به بودونبود تاریخی کسی بنام محمد برای کسی که درباره ترور میپژوهد،
نقشی بازی نمیکند. این باور ولی ریشه رفتار کسی است که بنام اسلام و الله دست به
ترور میگشاید و پژوهشگر باید در اینجا به مسلمانان به دیده یک مسلمان بنگرد، با
نگاهی از درون، برپایه بُنمایههای دروندینی.
2) بررسی تاریخ پیدایش و برآیش اسلام از گونهای دیگر است. در اینجا بنمایههای
دروندینی کمتر بکار ما میآیند و ما چارهای جز دست بکار بردن روش بروندینی
نداریم، بویژه که تاریخنگاری اسلامی در سده دوم برآمدن اسلام نگارش شده و هیچ
گزارش همزمانی از رخدادهای آنچه که آغاز اسلام یا اسلام آغازین نامیده میشود، در
خود ندارد. برای نمونه بررسی بودونبود چهرههای اسلام آغازین مانند محمد و ابوبکر
و عمر و عثمان و علی و عشره مبشره و تابعون و اصحاب و مهاجرین و انصار، با نگاه
دروندینی و بسنده کردن به سیرهها و روایتها راه بجایی نمیبرد، چرا که اینان از
سویی گزارشهایی دیرهنگام از رخدادی هستند که راست بودن آنرا با هیچ داده آزمونپذیری
نمیتوان آزمود، و از دیگرسو همه و همه از یک ریشه آغازین (سیره ابناسحاق) برآمدهاند
و خود تنها بر این ریشه و ساقه نازکش شاخوبرگهایی باز هم آزمونناپذیر برافزودهاند.
در اینجا بُنمایههای بروندینی بکار پژوهش میآیند. اگر ما بتوانیم برای یک
چهره آمده در سیره و تاریخ یک داده آزمونپذیر مانند سکه، سنگنبشته یا مانند آنها
بیابیم، یا گزارشی درباره او در بُنمایههای بیرون از چارچوب اسلام (مسیحیان،
یهودیان، زرتشتیان، ایرانیان، رومیان...) بیابیم، آنگاه میتوانیم گفت که این چهره
دستکم ساخته و پرداخته پندار سیرهنگاران نیست و براستی هستی داشته است و بر این
خاک زیسته است. نمونه برجسته این سخن معاویه است. از دیدگاه دروندینی، معاویه
پنجمین خلیفه مسلمانان و بنیانگزار دودمان اموی است، او فرزند ابوسفیان و هند
(دشمنان بخشودهشده محمد و اسلام) و دشمن علی، خلیفه چهارم و یکی از نویسندگان قرآن
(کاتب) است. در پی مرگ عثمان به خونخواهی او برمیخیزد و پس از جنگ بیسرانجام
صفین نزدیکان علی را میفریبد و بدینگونه خود خلیفه مسلمانان میشود. از او فرزندی
بجای مانده بنام یزید که جاینشین اوست و فرمان به کشتن حسین بنعلی میدهد.
از دیدگاه بروندینی ولی معاویه یک فرمانده مسیحی بنام ماآویا است که به سنت
پادشاهی/فرمانروائی ساسانیان پایبند است و در ایران و بیزانس بنام خود سکه زده است
و بر روی سکه ایرانیاش از نمادهای ایرانی/زرتشتی و بر روی سکه بیزانسیاش از
نمادهای رومی/مسیحی بهره جسته است. بدینگونه میبینیم که بسته به چرخش نگاهِ ما از
درون به برون دین، با دو معاویه گوناگون روبرو خواهیم شد که هیچ پیوندی با یکدیگر
نمیتوانند داشت، یکی خلیفه زیرک امپراتوری تازهبرآمده اسلامی است و دیگری یک
فرمانده ایرانی که پس از فروپاشی شاهنشاهی ساسانی همان سیاستهای آنان را پی گرفته
و جنگ با بیزانس را درست از همانجایی آغاز میکند، که خسرو پرویز و جانشینانش آن
را به پایان برده بودند. از او سنگنبشتهای نیز برجای مانده که در آن نه از اسلام
سخن میگوید و نه از اینکه خلیفه مسلمانان است. گوشههای این سنگنبشته را با صلیب
آذین بخشیدهاند.
از علی، که برای مسلمانان چهرهای بسیار برجستهتر از معاویه است، هیچ داده
آزمونپذیری در دست نیست. کتابی که بر او بربسته شده (نهجالبلاغه) سدهها پس از
مرگ پندارین او نوشته شده است. به دیگر سخن در جایی که برپایه دادههای بروندینی
میتوان بر هستی کَسی بنام معاویه باور داشت (اگرچه این معاویه هیچ پیوندی با
معاویه آمده در سیره ندارد)، در باره بودونبود علی حتا یک داده آزمونپذیر در دست
نیست، که بتوان هستی او را بر پایه آن استوار کرد. دستکم در ایران ما ولی، کمتر
کسی را میتوان یافت که اینچنین زنده و باشنده در جایجای فرهنگ همگانی و رفتار
روزانه ایرانیان نقش بیآفریند.
پس نگاه بروندینی را میتوان از این رهگذر یک نگاه تاریخی ناب دانست، که تنها
بدنبال یافتن راستی یا ناراستی یک رخداد، چهره یا پدیده است. در برابر آن نگاه
دروندینی بیشتر جامعهشناسانه است و بدنبال پیوندهای پیدا و پنهان پدیدههای
امروزین، با ریشههای تاریخی آنها میگردد.
**********
با این همه مرز این دو شیوه گاه چندان هم آشکار و پیدا نیست و پژوهشگر گاه
ناگزیر از آن است که از هر دو نگاه در کنار یکدیگر بهره بجوید. برای نمونه اگر
بخواهیم جستاری درباره "عُمَر و جایگاه او در درگیریهای شیعه و سنی"
بنویسیم، چارهای جز پرداختن به عمر اسلامی (دروندینی) نخواهیم داشت، چرا که برای
مؤمنان، عمر و علی بروزگار خود همان اندازه هستی داشتهاند، که زمین و آسمان امروز
هستی دارند. از دیگرسو نمیتوان به این داستان پرداخت و زمینههای تاریخی برآیش
چهرهای بنام علی را نادیده گرفت. در اینجاست که پژوهشگر باز باید بسراغ بُنمایههای
بروندینی برود و ببیند چهرهای بنام علی، که هستی تاریخیاش را با هیچ داده آزمونپذیری
نمیتوان باور داشت، بر بستر کدام درگیریهای دینی/اسطورهای ساخته و پرداخته شده
است.
در جستاری بنام "ترور و اسلام" درست همین روش را بکار بردهام، که
آوردن چکیدهای از روششناسی آن میتواند در اینجا راهگشا باشد؛
اگرچه نام جمهوری اسلامی با ترور پیوند جاودان خورده است، ولی این رخدادهای
چند سال گذشته و آدمکشیهای داعش بودند که پیوندهای میان ترور و باورهای اسلامی را
از جایگاه ویژهای برخوردار کردند. در بررسی جایگاه ترور در اسلام، نخست باید به
بررسی تاریخی آن پرداخت. در اینجا میتوان هم از دادههای دروندینی و هم از دادههای
بروندینی بهره جُست، اگرچه آشکار است که بخشی از این دادهها به افسانه بیشتر
نزدیکند تا به گزارش تاریخی. جایپای ترور در تاریخ اسلام را میتوان از همان
سالهای آغازین تاریخ آن پی گرفت. بخشی از آنچه که در سیرهها در اینباره آمده بیگمان
ساخته و پرداخته سیرهنگاران پندارباف روزگار عباسی است، ولی دادههای تاریخی
دیگری نیز از زمانهای پسینتر در دسترس ما هستند که از باورپذیری بیشتری
برخوردارند. این بررسی دوگانه (درون- و بروندینی) ما را به شناخت این پدیده
رهنمون میشود که تاریخ اسلام در نزدیک به همه دورههای آن با ترور همنشین و
همخوان بوده است.
در گام دوم باید تنها از نگرگاه دروندینی به ترور پرداخت و دید که رفتار سران
و آورندگان این دین در رویارویی با پدیده ترور در جایگاه یک ابزار نیرومند برای
پیشبُرد آماجهای دینی چه بوده است. آنچه که ما را در این راه یاری میدهد، سیره
است و نه دادههای آزمونپذیر بروندینی. تروریست مسلمان در پیروی از رفتار پیامبر
یا امامش دست به ترور میزند و از دیگر سو مسلمان آشتیجو نیز برای رویارویی با
همدین تروریستش باز دست بدامان حدیث و روایت میآزد تا نشان دهد که ترور در اسلام
پذیرفته نیست و «ایمان ترور را برنمیتابد»[2]. این بخش
از بررسی تنها برپایه دادههای دروندینی انجام میپذیرد.
در گام سوم پژوهشگر باید پدیده ترور در اسلام را از نگرگاه بروندینی بررِسد،
تا ببیند کدام زمینههای تاریخی-اجتماعی به پیدایش پدیدهای بنام ترور در اسلام
راهبردهاند و این پدیده چگونه در درون این دین ریشه دوانده و همزاد آن شده است. در
اینجا تنها و تنها دادههای آزمونپذیر بکار میآیند، که آنها را میتوان در
بُنمایههای بروندینی یافت.
پژوهش مدرن باید از هر دو روش درون- و بروندینی بهره جوید. نکته پُرارج در
این میان این است که پژوهشگر بداند کدام ابزار را در کدام زمینه و برای رسیدن به
کدام آماج بکار میبرد. کسی که برای پژوهش درباره بودونبود محمد و یارانش سیره را
میگشاید و از آن یاری میجوید، هرگز راه به جایی نخواهد برد و در برابر آن کسی که
برای رفتارشناسی امروزه مسلمانان از نگاه بروندینی کمک میخواهد، هیچگاه نخواهد
توانست یک مسلمان را چنان ببیند که هست. بزبان پزشکی اگر سخن بگوئیم؛
نگاه بروندینی مانند جراحی مغز است که میتواند زمینههای مادی و آزمونپذیر
یک پدیده روانی را نشان دهد، و نگاه دروندینی بمانند روانکاوی، ریشه باورها را در
ژرفای روان وامیکاود. جراح و روانکاو نیز فراوان ناگزیر از همکاری با یکدیگرند.
خداوند دروغ، دشمن و خشکسالی را از
ایرانزمین بدور دارد
چرا اپوزیسیون ایرانی در آلمان، کوچکترین شانسی نداشته و نخواهد داشت
پاسخحذفاز زمان حضور ایرانیان در بطن کنفدراسیون دانشجویی در آلمان، چپ ایرانی قادر به تأثیرگذاری در سیاستهای آلمان شد. گرچه این تأثیرگذاری در روابط بین المللی آلمان با دیگر کشورها محسوس نبود، ولی در رابطه با ایران تأیین کننده بوده است. این افراد با توجه به سابقۀ ملادوستی خود نمیگذارند که کشورهای غربی به ملایان آخ بگویند.
غم انگیز و تعجب آور اینکه این تأثیرگذاریها بیشتر غیر مستقیم و از طرقهای غیر متعارف بوده اند.
1- همسر آقای یوشکا فیشر، وزیر امورخارجۀ آلمان در کابینۀ گرهارد شرودر، خانم مینو براتی میباشد. ایشان در زمان وزیر بودن یوشکا فیشر با او نامزد شد و بعدا با هم ازدواج کردند. در زمان ازدواج، خانم مینو براتی 29 ساله بوده و آقای یوشکا فیشر 57 سال داشته است. این خانم پنجمین همسر یوشکا فیشر است. مینو براتی در مجلات زرد آلمان ملقب به "Luxusweibchen" میباشد.
جالب است بدانید که پدر خانم مینو براتی ، آقای نصرت الله براتی نوبری از توده ایهای قدیمی ساکن آلمان میباشد. مخوفتر اینکه، این آقای براتی در روز ترور رستوران میکونوس، به آن رستوران دعوت داشته که به دلایل خصوصی موفق به حضور در رستوران میکونوس نمیشود.
عجیب اینکه آقای براتی در هر مصاحبۀ خود تأکید میورزد که در سیاستهای خارجی یوشکا فیشر در قبال ایران تأثیری نداشته است. حتی اگر خبرنگار در این مورد سئوالی نکرده باشد.
در ضمن آقای براتی به عنوان کارشناس با صدای آمریکا همکاری کرده و عضو هیئت اجرایی "اتحاد جمهوری خواهان ایران" است.
2- خانم صحرا واگن کنشت قبل از رسیدن به مقام و شهرت به کمک آقای Oscar Lafontain به این درجه رسید. ایشان زن چهارم این سیاستمدار آلمانی شد. پدر او از کمونیستها قدیمی بود که در آلمان شرقی با مادر وی ازدواج کرد. ازدواج با آقای لافونتین که کاندیدای صدر اعظمی آلمان، وزیر امور خارجه و مدتی هم وزیر دارایی آلمان بود، تختۀ پرش مناسبی برای صعود شغلی او گردید.
در انتخابات اخیر به خانم صحرا دائما اتهام زده میشد که با روشهای "استالینیستی"، رقبای خود را از صحنه به دور میکند.
خود خانم صحرا در مقاله ای به طور صریح از استالین و افکار و اعمال او دفاع جانانه ای کرده بود که با انتقاد شدید سیاستمداران آلمانی مواجه گشت.(مقالۀ مربوطه).
او از استالین به عنوان یک "آدم خوب" یاد میکند.
3- نوید کرمانی از پدر و مادری ایرانی در شهر Siegen آلمان زاده شد. پدر او تاجر فرش و از هواداران چپ ایرانی میباشد.(پیتزای قرمه سبزی).
خود نوید کرمانی در رشته های شرقشناسی، تئاتر و فلسفه درس خوانده و موضوع دکترای او "خدا زیبا میباشد" است!
او خود را از چپهای آلمان میداند ولی نوشتارهای او در مورد "قرآن شناسی" و "اسلام شناسی" هستند.
در یک سخنرانی در "کلیسای صلح" در برلین، پس از سخنرانی همگی را به دعا برای صلح فراخواند و هنجارشکنی کرد. در این کلیسا به دلایل سیاسی، کسی دعا نمیخواند!
زمانی هم به عنوان کاندیدای ریاست جمهوری مطرح شد. او با لابی بازی کردن، تا به حال موفق شده تا بسیاری از جنایات و فعالیتهای تروریستی جمهوری اسلامی در مجامع آلمانی محکوم نگردند.
4- امید نوری پور از ایران به آلمان مهاجرت کرده و در طیف چپ حزب سبز آلمان قرار دارد. همانقدر کافیست بدانید که این آقا به هنگام اعتراض ایرانیان وطندوست به فیلم 300، به ایشان تاخته و اعتراض ایرانیان به فیلم 300 را محکوم کرده بود.
خانوادۀ او پناهنده بوده ولی وی به ایران سفرهایی داشته است. گرچه انتقاداتی بر علیه جمهوری اسلامی هم بیان کرده است.
5- نیما موسط از خود را از طرفداران بی چون و چرای کارل مارکس و چگوارا میداند. او از طرف حزب چپ افراطی آلمان وارد پارلمان آلمان شده است.
او در گردهماییهای "چریکهای فدایی خلق" شرکت کرده و از مواضع ایشان پشتیبانی میکند. ژورنالیستهای زیادی او را متهم به لابیگری برای جمهوری اسلامی کرده اند.
ایشان با آقای فرخ نگهدار رایزنی دارد.
غیر از این چند مثال، چندین مثال دیگر را هم میتوان نام برد که توده ای زاده و یا از طیف چپ ایرانی هستند و در احزاب آلمانی فعال میباشند ولی به مقامهای بالاتر دست نیافته اند.
تمام این افراد چتری را بر سر جمهوری اسلامی گشوده اند که تا به امروز مانع گزند به ملایان شده است.
وجه مشترک دیگر این افراد، اجازه ندادن رسیدن صدای دیگر طیفهای ایرانی به مجمع سیاسی آلمان میباشد.
با این اوصاف، باید منصانه آلمان را از دور گفتمان بر علیه ملایان کنار گذاشته و بیشتر بر روی فرانسه، اسپانیا، سوئد، آمریکا و بریتانیا سرمایه گذاری سیاسی کرد.
در ضمن میتوانید در اینجا به گفتگوی حسن داعی با علیرضا میبدی در مورد نفوذ چپ ایرانی در محافل سیاسی خارج از کشور مراجعه کنید.
پاسخحذفافسانۀ تجارت اسلحه
مردم کشورهای جهان سوم چند خصوصیت دارند که ناآگاهی یکی از این خصوصیتهاست.
خصوصیت دیگر مردم جهان سوم همانا پافشاری بر ناآگاهی خود است.
مثلا این ملل قویا اعتقاد دارند که صدور اسلحه از سوی دولتهای اروپایی و یا آمریکا، به این علت است که این دولتها مایل به کسب پول و یا تثبیت بازار کار برای کارگران خود هستند.
1- نکتۀ بسیار مهم در در مسائل صدور در آلمان و کشورهای اروپایی این است که اجناس صادراتی شامل مالیات نمیشوند. یعنی از طریق صدور، چیزی عاید دولت آلمان نمیگردد.
تنها اجناسی که در داخل کشور مصرف میگردند، مشمول مالیات از نوع غیر مستقیم میگردند.
همین و بس!
2- تولید اسلحه در آلمان و یا اروپا باعث کارآفرینی نمیشود.
تمامی اسلحه سازیهای آلمان، اروپا و آمریکا با روبات و اتوماتیک تولید میگردند و نیاز به کارگر چندانی نیست. به طور مثال کارخانۀ Heckelr und Kock که سازندۀ ژ3 و دیگر تیربارها میباشد، چیزی حدود 200 کارگر دارد.
کارخانۀ Krauss Maffei که سازندۀ جنگ افزارهای سنگین مانند تانک Leopard بوده، در مجموع به تعداد 20000 نفر کارگر در سراسر دنیا دارد. به طور مثال، کارخانۀ ابزارسازی Bosch چیزی حدود 2800 هزار کارگر دارد.
3- فحش دادن به کشورهای غربی جهت فرستادن اسلحه به مناطق جنگی عبث است. اسلحه هایی که در اختیار داعش، القائده و چریکهای ارتجاعی سرخ و سیاه میباشند، همگی ساخت روسیه میباشند. این را در فیلمهای خبری هم میتوان دید. چند تفنگ M16 که در فیلمها دیده میشوند، از زمان جنگ ویتنام و لبنان هستند و نه به روز بوده و نه تولید میشوند.
اگرچه صادرات اسلحۀ کشورهای غربی بیشتر از روسیه است، ولی بیشترین خریداران اسلحه های کشورهای غربی، دیگر کشورهای غربی میباشند!
یا ایرانیان در هیچ دوره ای روشنفکر داشته اند؟
پاسخحذفروشنفکر بودن آن نیست که شخصی بنا به ذوق و سلیقۀ خود، خودش را روشنفکر بنامد. کاری که در ایران متداول است.
روشنفکر بودن، نیاز به پیش شرطها و لازمه هایی دارد که در ذیل به آن اشاره میشود.
1-نگاه یک ایرانی به خوب و بد، کمابیش و شاید مطلقا مذهبی میباشد. حتی چپهای ایرانی، سرمشقشان امام حسین و علی و غیره میباشد. سخنرانی گلسرخی در دادگاه، مصداق همین مثال است. این امر او را درجا بی اعتبار میکند.
2- نظریه های یک به اصطلاح روشنفکر ایرانی، فرا مسلکی و پوشش دهندۀ همه و یا اکثریت جامعۀ ایران نیست. او هرگز حتی سعی نمیکند که به نظرات بقیه احترام بگذارد. او همیشه سعی دارد با برهان زاویه دار خود، بقیه را نفی کند. جالب اینجاست که او سعی بر روشن کردن اذهان عمومی برای عقیدۀ خودش ندارد. برای او، نفی افکار دیگران اولویت دارد.
3- بنا به تربیت ایدئولژی و مذهبی خود، یک به اصطلاح روشنفکر ایرانی از آشنا شدن با تفکرات مختلف سرباز میزند. اگر هم نیمچه نگاهی به اطراف خود کند، این کار را مغرضانه و با دشمنی انجام میدهد.
4-به اصطلاح روشنفکر ایرانی، از خود چیزی تولید نمیکند. او طوطی وار مقلد است. او مولد نیست. این هم ریشه در تربیت مذهبی او دارد. او دائما دنبال مرجع تقلید است. این مرجع تقلید میتواند استالین و مارکس باشد و یا حسین و علی و غیره. او متوجه آن نیست که راه حلهای سیاسی و فلسفی، نیاز به سازگاری با زمان خود را دارند.
5- به اصطلاح روشنفکر ایرانی در همۀ ابعاد، نقیض خودش است! او استانداردهای دوگانه دارد. به طور مثال دادگاههای چند دقیقه ای افسران ارتش و رجال سیاسی زمان پهلوی و اعدام ایشان را لازمۀ روند سیاسی آن زمان میداند ولی از طرف دیگر خود را مخالف اعدام معرفی میکند. یعنی یا حق را آن طور تعریف میکند که به دلش مینشیند و یا اینکه درکی از حق و ناحق ندارد.
6- در آخر و از همه مهمتر آنکه: به اصطلاح روشنفکر ایرانی فقط انتقاد میکند ولی در ازایش گزینه ای ندارد. این هم دلیل بر بی بضاعتی او در بینش و علم رایج میباشد.
چگونه میتوان از چیزی انتقاد کرد ولی مقابل آن، راهکار دیگر نتوان ارائه داد؟ اگر روشنایی را نمیشناسیم، چگونه از ماهیت منفی تیرگی و تاریکی مطلعیم؟ در اینجاست که فقط سلیقۀ شخصی خود را ارائه داده ایم.
افسانۀ تجارت اسلحه
پاسخحذفمردم کشورهای جهان سوم چند خصوصیت دارند که ناآگاهی یکی از این خصوصیتهاست.
خصوصیت دیگر مردم جهان سوم همانا پافشاری بر ناآگاهی خود است.
مثلا این ملل قویا اعتقاد دارند که صدور اسلحه از سوی دولتهای اروپایی و یا آمریکا، به این علت است که این دولتها مایل به کسب پول و یا تثبیت بازار کار برای کارگران خود هستند.
1- نکتۀ بسیار مهم در در مسائل صدور در آلمان و کشورهای اروپایی این است که اجناس صادراتی شامل مالیات نمیشوند. یعنی از طریق صدور، چیزی عاید دولت آلمان نمیگردد.
تنها اجناسی که در داخل کشور مصرف میگردند، مشمول مالیات از نوع غیر مستقیم میگردند.
همین و بس!
2- تولید اسلحه در آلمان و یا اروپا باعث کارآفرینی نمیشود.
تمامی اسلحه سازیهای آلمان، اروپا و آمریکا با روبات و اتوماتیک تولید میگردند و نیاز به کارگر چندانی نیست. به طور مثال کارخانۀ Heckelr und **** که سازندۀ ژ3 و دیگر تیربارها میباشد، چیزی حدود 200 کارگر دارد.
کارخانۀ Krauss Maffei که سازندۀ جنگ افزارهای سنگین مانند تانک Leopard بوده، در مجموع به تعداد 20000 نفر کارگر در سراسر دنیا دارد. به طور مثال، کارخانۀ ابزارسازی Bosch چیزی حدود 2800 هزار کارگر دارد.
3- فحش دادن به کشورهای غربی جهت فرستادن اسلحه به مناطق جنگی عبث است. اسلحه هایی که در اختیار داعش، القائده و چریکهای ارتجاعی سرخ و سیاه میباشند، همگی ساخت روسیه میباشند. این را در فیلمهای خبری هم میتوان دید. چند تفنگ M16 که در فیلمها دیده میشوند، از زمان جنگ ویتنام و لبنان هستند و نه به روز بوده و نه تولید میشوند.
اگرچه صادرات اسلحۀ کشورهای غربی بیشتر از روسیه است، ولی بیشترین خریداران اسلحه های کشورهای غربی، دیگر کشورهای غربی میباشند!
فروش اسلحه به جهان سوم، بیشتر جنبۀ سیاسی در جهت اعمال نفوذ در آن مناطق میباشد.
پاسخحذفاولین روز کلاس "روانکاوی اجتماعی" را در دانشگاه آلمان هرگز فراموش نمیکنم.
پرفسور ما بدون کوچکترین مقدمه ای و حتی بدون معرفی خودش، ما را به سه گروه تقسیم کرد. به هر گروه، 10 برگ A4 و یک قیچی داد. او از ما خواست که بدون استفاده از چسب و به کمک کاغذ، یک برج بسازیم. هر گروهی که برجش از بقیه طولانی تر بود، برنده میشد.
شرط دوم این بود که ما باید از برگهای کاغذ با قیچی، رشته های 1 در 10 سانت را ببریم و با آن رشته ها آن برج کذایی را بسازیم.
شرط سوم آن بود که هر گروه باید نمایندۀ یک سیستم جاری بر روی زمین باشد.
1- گروه اول یک پادشاه داشت که او را خود پرفسور تأیین کرد.
2- گروه دوم باید خودش یک رهبر را انتخاب میکرد و بنا به فرمان او برج را میساخت.
3- گروه سوم هم بدون قرار قبلی و نسبت به علاقه و خلاقیتش میباید در کار ساخت برج کمک و مشارکت کند.
بعد به ما گفت که نتیجۀ این مسابقه را از قبل به روی کاغذ نوشته است و آن کاغذ را به دست یک دانشجو داد و به ما 10 دقیقه وقت داده و از کلاس خارج شد.
با اینکه "پادشاه" گروه اول در عمرش "برج" نساخته بود، با هماهنگ کردن همه و با تشویق و گاهی فریاد، موفق شد که برج را در 9 دقیقه بسازد.
در گروه دوم ولی حرکتی در کار نبود، از همان لحظۀ اول دو تا خروس جنگی با هم برای به دست گرفتن رهبری دعوا را شروع کردند. بقیه هم نشسته بودند و نگاه میکردند. آخر سر دو نفر ناظر شروع به فشار آوردن کردند که وقت دارد میگذرد و ما هنوز شروع نکرده ایم. خروس کوچکتر به ناچار تسلیم شد ولی به خاطر کمبود وقت، گروه موفق به ساختن برج قابل قبولی نشد.
ولی گروه سوم بسیار جالب بود. ایشان از همان لحظۀ اول و با سرعت زیادی شروع به کار کردند. اگر آنها را میدیدی، فکر میکردی که در نصف وقت، یک برج طولانی میسازند. ولی از آنجایی که هماهنگ نبودند و هرکس بنا به ذوق و سلیقۀ خود میساخت، دائما برجشان فرو میریخت. دست آخر هم موفق به ساختن هیچ چیز نشدند. فقط انرژی و وقتشان تلف شد.
پس از 10 دقیقه پرفسور آمد و نتیجۀ از پیش نوشته شده را به همه نشان داد. همۀ خوانندگان ما میدانند که پیش بینی پرفسور ما چه بود.
پیام رسید!
یک جامعه پیچیده تر از آن است که هرکس ساز خود را بزند...